حجتالاسلام و المسلمین دکتر نجف لکزایی:
“… این کتاب [کشفالاسرار] در سال 1323 هـ.ش به نگارش درآمد و هدف عمدۀ تحریر آن، پاسخگویی به اتهاماتی بود که نویسندۀ «اسرار هزارساله» و دیگران به اسلام و علما زده بودند. ضمن رد این اتهامات، حضرت امام حملههای تندی نیز علیه رژیم پهلوی، به ویژه رضاخان داشتند.
همچنین در بخشهایی از این کتاب، مطالبی آمده است که مربوط به اندیشۀ سیاسی ایشان میشود. آنچه برای برخی افراد ایجاد سؤال کرده، همین مطلب است. چرا که در پارهای از این مطالب، به نظر میرسد حکومت سلطنتی مورد تأیید قرار گرفته و امام معتقد است علما از قدیمالایام با آن همکاری داشتهاند و در پارهای از مطالب، حکومت سلطنتی به شرط نظارت علما مورد تأیید قرار گرفته است. در بخشی از مطالب نیز اساساً حکومت سلطنتی نفی گردیده و حکومت اسلامی به جای آن پیشنهاد شده است. نظریۀ اخیر بعدها از سوی امام شرح و بسط بیشتری یافت و با تشکیل نظام جمهوری اسلامی وارد مرحلۀ نوینی شد.
در این جا مطالبی از «کشفالاسرار» را مورد مداقه قرار میدهیم و از زاویۀ بحث این پژوهش، تأملات بیشتری در آنها میکنیم.
1- در یک مورد میخوانیم:
«ما ذکر کردیم که هیچ فقیهی تا کنون نگفته و در کتابی هم ننوشته که ما شاه هستیم و یا سلطنت حق ما است. آری آنطور که ما بیان کردیم اگر سلطنتی و حکومتی تشکیل شود، هر خردمندی تصدیق میکند که خوب است و مطابق مصالح کشور و مردم است. البته تشکیلاتی که بر اساس احکام خدا و عدل الاهی تأسیس شود بهترین تشکیلات است، لکن اکنون که آن را از آنها نمیپذیرند، اینها هم با نیمهتشکیلات هیچگاه مخالفت نکرده و اساس حکومت را نخواستند بههم بزنند و اگر گاهی هم با شخص سلطانی مخالفت کردند، مخالفت با همان شخص بوده، از باب آن که بودن او را مخالف صلاح کشور تشخیص دادند و گر نه با اصل اساس سلطنت تا کنون از این طبقه مخالفتی ابراز نشده، بلکه بسیاری از علمای بزرگ عالیمقام در تشکیلات مملکتی با سلاطین همراهیها کردند، مانند خواجه نصیرالدین و علامۀ حلی و محقق ثانی و شیخ بهایی و محقق داماد و مجلسی و امثال آنها. […] مجتهدین همیشه خیر و صلاح کشور را بیش از همه میخواهند.»(۱)
برخی خواستهاند از مطالب مذکور نتیجه بگیرند که امام با حکومت سلطنتی مخالفتی نداشتهاند.
2- اما در همین «کشفالاسرار» از نوع و بلکه از انواع دیگر حکومت هم یاد شده است. به این بخش از متن «کشفالاسرار» توجه کنید:
«ما که میگوییم حکومت و ولایت در این زمان با فقها است، نمیخواهیم بگوییم فقیه هم شاه و هم وزیر و هم نظامی و هم سپور است، بلکه میگوییم همانطور که یک مجلس مؤسسان تشکیل میشود از افراد یک مملکت و همان مجلس تشکیل یک حکومت و تغییر سلطنت میدهد و یکی را به سلطنت انتخاب میکند(2) و همانطور که یک مجلس شوری تشکیل میشود از یک عده اشخاص معلومالحال و قوانین اروپایی یا خود در آری را بر یک مملکت که همهچیز آنها مناسب با وضع اروپا نیست، تحمیل میکنند و همۀ شماها کورکورانه آن را مقدس میشمرید و سلطان را با قرارداد مجلس مؤسسان سلطان میدانید و به هیچ جای عالم و نظام مملکت برنمیخورد، اگر یک همچو مجلس از مجتهدین دیندار که هم احکام خدا را بدانند و هم عادل باشند و از هواهای نفسانیه عاری باشند و آلوده به دنیا و ریاست آن نباشند و جر نفع مردم و اجرای احکام خدا غرضی نداشته باشند، تشکیل شود و انتخاب یک نفر سلطان عادل کنند که از قانونهای خدایی تخلف نکند و از ظلم و جور احتراز داشته باشد و به مال و جان و ناموس آنها تجاوز نکند، به کجای نظام مملکت برخورد میکند؟»(3)
با تأمل در متن مذکور به نظر میرسد حکومت سلطان عادلی که تحت نظارت علما و با نصب آنها به ادارۀ امور بپردازد، بدون اشکال است و لااقل به نظر امام میتوان از این نوع حکومت سخن گفت. البته روشن نشده است که این سلطان عادل لازم است فقیه باشد یا خیر؟ در هر صورت تأکیدی بر فقاهت سلطان نشده است.
برخی مطالب ارائه شده در مصاحبههای آغاز وقوع انقلاب نیز نزدیک به مطلب مذکور است. امام در پاسخ به سؤالی میگوید:
«من در آینده [پس از پیروزی انقلاب اسلامی] همین نقشی که الان دارم خواهم داشت؛ نقش هدایت و راهنمایی و در صورتی که مصلحتی در کار باشد، اعلام میکنم و اگر چنان که خیانتکاری در کار باشد، با او مبارزه میکنم، لکن من در خود دولت هیچ نقشی ندارم.»(4)
3- در «کشفالاسرار» مطالبی آمده که نشان میدهد امام هیچیک از دو نوع حکومتی را که ذکر شد، مشروع نمیداند، بلکه در نظر ایشان حکومت مشروع حکومت الاهیای است که فقیه جامعالشرایط در رأس آن باشد. بنگرید:
«جز سلطنت خدایی، همۀ سلطنتها برخلاف مصلحت مردم و جور است و جز قانون خدایی همۀ قوانین باطل و بیهوده است.»(5)
حضرت امام در رد ادهای نویسندۀ «اسرار هزارساله» که گفته است: «هیچ دلیلی بر این مطلب که حکومت حق فقیه است وجود ندارد»(6)، چنین پاسخ گفته است: «مبانی فقهی عمدهاش اخبار و احادیث ائمه است که آن هم متصل است به پیغمبر خدا و آن هم از وحی الاهی است.»(7)
آنگاه امام به ذکر چند حدیث پرداخته است و ذیل یکی از این احادیث چنین نتیجه گرفته است:
«پس معلوم شد آنهایی که روایت سنت و حدیث پیغمبر میکنند، جانشین پیغمبرند و هرچه برای پیغمبر از لازم بودن اطاعت و ولایت و حکومت ثابت است، برای آنها هم ثابت است زیرا که اگر حاکمی کسی را جانشین خود معرفی کرد، معنیاش آن است که کارهای او را در نبودنش او باید انجام دهد.»(8)
با اینکه جملۀ مذکور در «کشفالاسرار» آمده است، اما تمامی اندیشۀ سیاسی امام را حتی ولایت مطلقۀ فقیه را که در روزهای پایانی عمر خویش به تبیین بخشهایی از آن پرداختند، در بر دارد.
این سه نظریه چگونه با یکدیگر قابل جمع است؟ به نظر من آنان که «کشفالاسرار» را در تبیین اندیشۀ امام از این جهت که پارهای از افکار مطرح شده در این کتاب با مبحث ولایت فقیه قابل جمع نیست، نادیده میگیرند کار درستی نمیکنند، بلکه عظمت امام این است که اصالت فکرش را در «کشفالاسرار» هم بتوانیم نشان دهیم…”
[سیر تطور تفکر سیاسی امام خمینی(ره)، دکتر نجف لکزایی، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی، صص70-74]
پینوشتها:
1- کشفالاسرار، روحالله موسوی خمینی، صص186-187
2- اشاره به تشکیل مجلس مؤسسان و تغییر سلطنت از سلسلۀ قاجاریه به پهلوی است که با تغییر قانون اساسی مشروطه به انجام رسید.
3- کشفالاسرار، روحالله موسوی خمینی، ص185
4- صحیفۀ نور، روحالله موسوی خمینی، ج4، ص206
5- کشفالاسرار، روحالله موسوی خمینی، ص186
6- همان، ص187
7- همان، ص187
8- همان، ص188
همچوناین:
(+) «اسرار هزارساله» و «کشفالاسرار»