“… یکی از مشکلات کشورمان که باعث میشود به منازعاتِ سیاسی دامن زده بشود، این است که اهل سیاست نمیفهمند که سیاست زماندار است، لذا آنقدر در عرصۀ سیاسی میمانند تا آنها را بیرون بیاندازند و این خیلی بد است.
در این زمینه ما باید باز از غرب مثال بزنیم که البته این خیلی بد است؛ سارکوزی بعد از شکست در انتخابات گفت: من در انتخابات بعدی هم رهبری حزب خود را به عهده نمیگیرم.
در واقع او جایگاه خود را فهمید. مردم اگر مجبور باشند باز کسی را انتخاب کنند باز به شکل اول او را انتخاب نمیکنند. مثلاً آقای هاشمی وقتی کنار رفت، میتوانست در مقام و شأنی که برای او در نظر گرفته شده بود، به کشور خدمت کند و نقش پدرانهای برای سیستم داشته باشد؛ مقام معظم رهبری تلویحاً از هاشمی خواست که دیگر به صحنۀ سیاسی نیاید، بنابراین اگر او وارد انتخابات مجلس و انتخابات ریاست جمهوری 84 نمیشد، سرنوشتش اینگونه نبود.
… این مصیبت است کسی که به پختگی و تجربه در انقلاب رسیده این موضوع را نفهمد که زمان کار برای او گذشته است؛ عدم درک این موضوع باعث شد در انتخابات اخیر هم نیروهای موسوم به راستِ سنتی که بسیار متدین هستند نیز شکست بخورند. درست است که راستِ سنتی نیروهای خوب و پیشتازی بودند اما در حال حاضر زمانِ آنها گذشته است و یکی از دلایلی که انتخابات به تخریب کشیده شد این است که نیروهای سیاسی زمان اثرگذاری خود را درک نمیکنند و آنقدر میمانند که خراب شده و از صحنۀ سیاسی طرد شوند.
به همین دلیل است که وقتی نیروهای جوان که اقتضائات سیاسی را فهمیده و وارد صحنه میشوند اما با میدان ندادن از طرف نیروهای قدیمی مواجه میشوند باعث میشود که این رقابت به تخریب کشیده شود.
از سال 68 به بعد جریان راستِ سنتی، دائم در عرصۀ سیاسی کشور شکست خورد. این مسئله تا سال 84 ادامه داشت تا اینکه گفتمانِ جدید موسوم به گفتمانِ سوم تیر شکل گرفت و نیروهای جدیدی روی کار آمدند که توانستند پیروزی را از آن جریانِ اصولگرایی کنند که البته از سوی اصولگرایی ِ سنتی همراهی نشدند. از این رو معتقدم بخشی از تنشهای مجلس و احمدینژاد ناشی از این مسئله بود و بخشی هم مربوط به خود آقای احمدی نژاد بود.
اهل سیاست که در این انتخابات رأی نیاوردند فکر میکنند که با تبلیغاتِ دیگران رأی نیاوردهاند و باز با تبلیغات میتوانند به عرصۀ سیاسی کشور بازگردند، در حالی که مصداقِ عدم درست بودن این تصور، آقای هاشمی است: آقای هاشمی در دور اول انتخابات ریاستجمهوری سال 84 آن تعداد رأی را آورد و همان مقدار رأی نیز در دور دوم کاهش یافت یا آبروریزی که در مجلس ششم اتفاق افتاد و باعث شد هاشمی نهایتاً استعفا دهد.
شاید کسانی که در این دوره از صحنه خارج شدند و رأی نیاوردند، بتوانند در جای دیگر و در موقعیتهای مختلف رأی آورند ولی باید تأمل عمیقتری داشته باشند تا دچار چنین مشکلاتی که برای فردی مثل آقای هاشمی پیش آمد نشوند…”
[گفتوگوی دکتر کچویان با خبرگزاری فارس، 91/2/30]
19 ژوئن ، 2012 در ساعت 14:15
اتفاقا در انتخابات مجلس هاشمي به توصيه رهبري نامزد شد. در انتخابات خبرگان هم همچنين. در انتخابات رياست جمهوري هم رهبري هيچ توصيه اي بر عدم نامزدي وي نداشت. اگر دليل مستندي داريد ذكر كنيد.
از همه اينها گذشته منطق شما منطق اسلامي نيست. در منطق اسلام سياست عين ديانت است و هر كس فقط بر اساس تكليف خود عمل مي كند و بازنشستگي سياسي در اسلام نداريم. كسي هم نمي تواند تكليف كس ديگري را ديكته كند.
21 ژوئن ، 2012 در ساعت 10:14
به حرفاتون فکر میکنم و از کامنتهاتون متشکرم. هرچند، توصیههایی که به رهبری منسوب کردید دیگه از اون حرفاست! باز جای شکرش باقییه به خوابهایی که هاشمی از امام دیده استناد نکردید.
19 ژوئن ، 2012 در ساعت 14:24
ظاهرا حافظه تاريخي آقاي كچوييان خيلي ضعيف است!
1) ايشان مي گويند: «آقای هاشمی در دور اول انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۴ آن تعداد رأی را آورد و همان مقدار رأی نیز در دور دوم کاهش یافت» در حالي كه هاشمي در دور اول از انتخابات سال 84 شش ميليون و يكصد و نود هزار و صد و چهارده راي و در دور دوم ده ميليون و چهل و شش هزار و هفتصد و يك راي آورد.
2) با منطق آقاي كچوييان چون آقاي احمدي نژاد در مجلس ششم راي بسيار پاييني داشت و موفق به راهيابي به اين مجلس نشد پس نمي بايست در انتخابات رياست جمهوري كانديدا مي شد!