حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج

فکر معقول بفرما،گل بی خار کجاست؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پی نوشت: …فکر معقول!!! …گل بی خار!!! 

 

…ای تف به این دنیا!

نا ندارم حتا فحش بدم…

…و این بغضی که گلومو فشار می ده…

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ته نوشت ۱: افتتاح سایت اطلاع رسانی آیت الله بهجت.

 

 

ته نوشت ۲: توقع داری من به حاج منصور فحش بدم؟!

 

 

ته نوشت ۳: شما شیعیان میگو یید: جبرییل خیانت کرد!

 

 

ته نوشت ۴: فارغ از این که با  دیدگاه های آوینی موافق باشم یا مخالف. فارغ از این که نقدهایی (هرچند دبستانی) داشته باشم به برخی نوشته هاش؛ اما عجب دل نترسی داشته که تو اون فضای جو زدۀ روشن فکری،اون جور توپیده به علی حاتمی و فیلم مادرش…

 

 

ته نوشت ۵: راست می گه… اول ش با خودم گفتم شاید الکی یه چیزی پرونده باشه،ولی وقتی خودم دستورالعمل پیش نهادی شو انجام دادم دیدم جواب داد: چگونه ياهو را برای حذف نام ايران بپيچانيم؟

 

 

ته نوشت ۶: دانشمندان مسلمان و خدمات شون تو پیش رفت علوم

 

 

ته نوشت ۷: نشریۀ الکترونیکی چارقد،یه نشریۀ کاملاً دخترونه؛ اتفاقی از طریق یه لینک،این کاریکاتورها رو دیدمو با این نشریۀ الکترونیکی که تازه فعالیت شو شروع کرده آشنا شدم.

 

 

ته نوشت ۸: تو اون روز الست،شما هم بلا گفتید؟!

 

موضوع: پست‌های قدیمی بی‌دسته‌بندی
تاريخ: دوشنبه، 31 دسامبر ، 2007

 

 

رسول خدا –صلی الله علیه و آله و سلم- فرمود:

 

« پیروان موسی،هفتاد و یک گروه شدند. همه اهل آتش هستند جز گروهی که از وصی او «یوشع» پیروی نمودند. پیروان مسیح نیز هفتاد و دو گروه شدند. همه گرفتار عذاب آخرت خواهند بود جز آنان که از جانشین او «شمعون» تبعیت کردند. امت من نیز هفتاد و سه گروه می شوند. همگی در قهر خدا گرفتار خواهند شد مگر آن گروه راستین که از وصی من «علی بن ابیطالب» پیروی نمایند. »

 

                                                                                    بحار / جلد ۲۸ / صفحۀ ۵

 

 

 

 

 

 

 

پی نوشت: به میزانی که پی رو علی باشیم رستگار می شویم… التماس عمل!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ته نوشت ۱: رایحه خوش احمدی نژاد = جبهه مشارکت خاتمی = کارگزاران رفسنجانی

 

 

ته نوشت ۲: از زیرکی این خبرنگار خیلی خوش م اومد وقتی ژست اصلاح طلبانۀ آرمین رو به هم ریخت.

 

 

ته نوشت ۳: Google Trends یکی از زیر مجموعه های سایت گوگله که می شه با استفاده از اون،آمار و اطلاعات مربوط به جست و جوی کلمه ها رو به دست آورد. هم سرا مطلبی پیرامون اشتیاق جست و جوی خدا  تو گوگل نوشته که جالبه.

 

 

ته نوشت ۴: نقشۀ کامل منطقۀ غدیر خم به صورت فایل فلش.

 

 

ته نوشت ۵: ايران دومين واژۀ موتور یاهو در ۲۰۰۷.

 

 

ته نوشت ۶: درسته که متن  ش  متکلف به نظر می آد اما شیرینه و دل رباست.

 

 

ته نوشت ۷: این «گزارش تصویری از محبوب ترین مکان های زیارتی دنیا» واسه اطلاعات عمومی خون تون  خوبه!

 

 

ته نوشت ۸: گفت و گو با محمد صالح علا به مناسبت پخش برنامۀ «دو قدم مانده به صبح» از شبکه چهار.

 

 

ته نوشت ۹: کاریکاتورهای سیاسی برگزیدۀ  ۲۰۰۷ (لبته از نظر انجمن خبرنگاران وابسته به سازمان ملل).

 

موضوع: پست‌های قدیمی بی‌دسته‌بندی
تاريخ: شنبه، 29 دسامبر ، 2007

 

 

 

آن همه حاجی که در غدیر خم با پیغمبر و علی دست بیعت دادند

 

 

آن روز که دست های ش را بستند

 

کجا بودند آن همه حاجی؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ته نوشت ۱: “مشاهدۀ اين همه واژۀ پارسی در قرآن كريم بدون ترديد هر ايراني را به وجد مي آورد و بار ديگر ثابت مي كند دين آسمانی اسلام كه در بيابان های حجاز حلول كرد بايد در پيوند با فرهنگ و تمدن ايرانی، به جهان عرضه مي شد…”

 

 

ته نوشت ۲: بدون شرح! (نه این که شرح ندارد… دارد… خوب شم دارد… از بس که شرح دارد بدون شرح است… رها کنم!)

 

 

ته نوشت ۳: یه سایت تخصصی فارسی بچه داری… خیلی خوب می شه اگه منابع ش غنی تر بشه و حرفه ای تر… سایت نی نی لند

 

 

ته نوشت ۴: خودش که می گه اولین سایت تخصصی فوتبال ایرانه…

 

 

ته نوشت ۵: برام سؤال بود تبدیل این تاریخ های شمسی و قمری و میلادی به هم. با خوندن این پست جواب مو گرفتم.

 

 

ته نوشت ۶: اولین اسکناس های ۱۰۰۰ تومانی و ۵۰۰ تومانی چاپ شده توسط جمهوری اسلامی ایران.

 

 

ته نوشت۷: نامه ‌نگاری محرمانۀ انیشتین با آیت‌الله بروجردی… مؤسسۀ موعود جایی نیست که تو سایت ش حرفی رو هوا زده بشه… جای معتبری یه… اما کاش تو رفرنس دادن توجه بیش تری داشته باشن.

 

 

ته نوشت ۸: جمله های بکری یه این به اصطلاح کاریکلماتورهای پزشکی. این جمله رو ملاحظه کنین: «برخي افراد،زير ميكروسكوپ هم حقير هستند.»

 

 

ته نوشت ۹: محسن رضايي: «هزينۀ جنگ تحميلی 22 ميليارد دلار بود.»

 

 

ته نوشت ۱۰: کاریکاتورهایی با مضمون No Smoking

 

 

ته نوشت ۱۱: تصاویر رویترز از حج: تمام راه ها به مکه ختم می شود…

 

 

ته نوشت ۱۲: کم کم داره خوش م می آد از این رادیو گفت و گو. خارج از قواعد و خطوط قرمز مرسوم صدا و سیما برنامه اجرا می کنن. انگار دست و بال شون قدری آزاد تره. واسه همینه که گل کرده بحث ها و مناظره هاش.

 

موضوع: پست‌های قدیمی بی‌دسته‌بندی
تاريخ: شنبه، 29 دسامبر ، 2007

 

 

این پست حاوی دو مطلبه؛ مطلب اول،حاشیه ای پیرامون جنسیت نویسنده است. و مطلب دوم،حاشیه ای پیرامون جنسیت کامنت گذارنده. بفرمایید… نوش جان!

 

 

 

مطلب اول)

 

پست قبلی رو که لابد یادتون هست…

 

 

تو اون پست، خانم «مهدیه» کامنت می ذارن:

 

مردانه می نویسی!

 

 

بعدش خانم «جمعی از خوانندگان» خطاب به خانم «مهدیه» کامنت می ذارن:

 

جمعی از خوانندگان!

 

 

جالبه والا!

ملت تو کامنت دونی ما با هم فوتبال بازی می کننو ما هم لابد توپ جمع کنیم دیگه!

 

گرچه بنده (از طریق وبگذر) خانم «جمعی از خوانندگان» رو به جا آوردمو به شون ای میل زدم و از راه نمایی شون که همه رو روشن کردن تشکرات فائقه نمودم!!!

 

 

 

به هر حال،کاری یه که شده دیگه! کاری شم نمی شه کرد!

اما بنده وسوسه شدم چن تا از کامنت های آرشیو رو نقل کنم این جا. دلیل شو نپرسید… اما اینو بدونید از ذکر ای میل ها و کامنت های خصوصی پرهیز کردم و به نقل تعدادی از کامنت های عمومی اکتفا کردم…

 

 

!اطلاعاتت اندازۀ خانمهای با شخصیته

 

!سلام خانمی

 

!!!   اسم ت؟؟   شما بخوانید: جنسیت ت؟

 

! نگفتن اسمتون (بخونید جنسیت تون) تحسین برانگیزه

 

! دارم می میرم که نمی شه با یه خطابی صداتون کنم

 

! آقا پیچک

 

! چه میشه کرد بالاخره دختر هستید دیگه

 

 

 

 

 

 

 

 

مطلب دوم)

مدتی بود درد دل راهنما ذهن مو مشغول کرده بود… که درد دل شون دل درد من م  بوده!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پی نوشت: وقتی این پست رو تایپ می کردم ناخودآگاه یاد این شعر معروف افتادم که:

 

تا تو نگاه می کنی،کار من آه کردن است

ای به فدای چشم تو،این چه نگاه کردن است!

 

 

 

ما هم جسارت می کنیمو  تن شاعر رو توی گور می لرزونیم که:

 

تا تو کامنت می ذاری،کار من آه کردن است

ای به فدای تایپ تو،این چه کامنت گذاشتن است!

 

 

 

 

 

 

 

ان شالله که با این پست، گل لبخند بر لبان تون روییده باشه…

این بود انشای من!

 

موضوع: پست‌های قدیمی بی‌دسته‌بندی
تاريخ: جمعه، 28 دسامبر ، 2007

 

 

«جامه شناسی ترانه های خیانت» از اون موضوع های بکری یه که انصافاً خیلی جای تحقیق واسه ش گسترده است.

 

قبلاً خیلی ساده و بی اعتنا از کنارش می گذشتم؛ اما وقتی به نوجوونایی بر می خوری که ترانه هایی با مضمون خیانت رو (با حرص و ولع) زمزمه می کنن،بازم می شه بی خیالی طی کرد؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ته نوشت ۱: نامه ای که سید کمال یاسینی (قاتل شهید مفتح) به خانوادۀ خویش نوشت…

 

 

ته نوشت ۲: فعالیت جالبی به نظر می آد جلسات نقد و بررسی وبلاگ ها.

 

 

ته نوشت ۳: وقتی این فیلم چن دقیقه ای رو به پدر و مادرم نشون دادم،از بس بهت زده شده بودن نتونستن جلوی خنده شونو بگیرن؛ فیلم ملاقات خبرنگار فارس با نوزاد ۲۰کیلویی تهرانی.

 

 

ته نوشت ۴: متنی قابل تأمل از نویسنده ای لاییک،پیرامون سبک داستانی قرآن. ناگفته نمونه که متنو می تونین با صدای نویسنده ش بشنوید.

 

 

ته نوشت ۵: مبلغ واریزی جهت آزمایشات قبل از ازدواج:

                   ازدواج اول      130000 ریال

                   ازدواج مجدد   135000 ریال !!!

 

 

ته نوشت ۶: «مرکز ترویج مسؤولیت اجتماعی شرکت ها»؛ عنوان شو حال کردین؟!

 

 

ته نوشت ۷: تصاویری دیدنی از مشروطه خواهان.

 

 

ته نوشت ۸: گاه نامه های آقای تخته سیاه!

 

 

ته نوشت ۹: وقتی آرم Centeral Intelligence Agency رو پای این تصویر(نقشه) می بینی،چه حالی می شی؟!

 

 

ته نوشت ۱۰: ۱۰ پوستر ماندگار تاریخ گرافیک ایران.

 

موضوع: پست‌های قدیمی بی‌دسته‌بندی
تاريخ: یکشنبه، 23 دسامبر ، 2007

 

 

 

 

اگه یه سگ واق واق کنه و بپره پاچه تو گاز بگیره

 

تو هم واق واق می کنی و گاز ش می گیری؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پی نوشت: این حرفا رو پیرمرد راننده می گفت. پیرمردی که عجیب پخته و جا افتاده به نظر می رسید. زیر چشمی سعی کردم مسافرا رو دید بزنمو ببینم عکس العمل شون چی یه. همه جا خورده بودیم. آخه پیرمرد،بدون مقدمه،این حرفا رو زده بود. غافل گیر شده بودیم. اما اون انگار نه انگار! به ما توجهی نداشت. حرف خودشو می زد. آرامو متین. چه نفوذ کلامی داشت. چه دل نشین. کی می دونه؟ شاید او دوست خدا بود. و شاید مخاطب نصیحت ش من.

بقیۀ مسافرا هم همین فکرو می کردن که اون طور بی اختیار،محو کلام ش شده بودن؟؟ 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ته نوشت ۱: از آدمایی که تو کاراشون خلاقیت به خرج می دن خیلی خوش م می آد. این وبلاگ رو ملاحظه کنین: دنیای کوچک آقای اوف! از دیدن پست های آرشیو ش لذت بردم.

 

 

ته نوشت ۲: سایت خبری تابناک چهارشنبۀ گذشته (۲۱ آذر۸۶) مقاله ای رو با عنوان «آیت الله خامنه ای و آیندۀ احمدی نژاد» بدون ذکر نام نویسنده ش تو بالاترین قسمت یادداشت هاش گذاشت.
اما به طور ناگهانی و با گذشت کم تر از
۵ روز از نمایش این مقاله،اونو بدون هیچ توضیحی حذف کرد. این یادداشت به صورت غیر مستقیم،مدل رفتاری رهبر انقلاب ایران رو در قبال دولت نهم ارزیابی می کرد و خب این یکی از پررنگ ترین خطوط قرمز رسانه های داخلی یه!

یادتونه عماد افروغ ،رئیس سابق کمیسیون فرهنگی مجلس،بعد از مقایسۀ مدل رفتاری امام خمینی و مقام معظم رهبری،با چه انتقادات شدیدی مواجه شد؟ (و به گفته برخی،همین سبب کنار گذاشته شدن ش از ریاست کمیسیون فرهنگی مجلس هفتم بود.)

رها کنم!

به هر حال،اگه مایلید مطلب حذف شدۀ تابناک رو مطالعه کنید از این طرف

 

ته نوشت ۳: من هی می گم «دو قدم مانده به صبح» با حاله… اما توجه نمی کنی…

د ِ با حاله دیگه!

 

ته نوشت ۴: سایت استاد محمود فرشچیان و بخش گالری ش؛ دل بری می کنه هنر مینیاتور ایرانی و استادی ِ استاد فرشچیان.

 

ته نوشت ۵: این سایت سابقۀ خوبی تو انتشار مطالب علمی به زبون ساده و جذاب داره. یکی از بخش های ثابت ش بخشی یه با عنوان «20 نکته ای که دربارۀ … نمی دانستید»؛ جالب و قابل توجهه.

 

ته نوشت ۶: سایت جالبی یه سایت لبخند ریاضی،به خصوص واسه اهل ش. یه چرخی که تو ش بزنین شاید مشتری ش شدین!

 

ته نوشت ۷: عکس های سال ۲۰۰۷ از نگاه رویترز.

 

ته نوشت ۸: یه صفحۀ اینترنتی با عنوان «شاعران کهن» که قابلیت جست و جوی خوبی داره. گرچه خیلی جا داره که از لحاظ فرم و جذابیت های بصری رو ش کار بشه.

 

ته نوشت ۹: پرتال بانوان ایران هم مخاطب خاص خودشو داره…

 

ته نوشت ۱۰: پسر آقای موسویان هم وبلاگ داره… این که حالا به چه مناسبتی به ش لینک دادم… خب معلومه… هویجوری!!!

 

موضوع: پست‌های قدیمی بی‌دسته‌بندی
تاريخ: سه‌شنبه، 18 دسامبر ، 2007

 

 

ــ دوبله و پخش فیلم های سینمایی «Inside Man» (مرد نفوذی) و «Illusionist» (شعبده باز) قابل توجه بود. دیالوگ های «Inside Man» پر بود از تیکه کنایه ها و جمله های کوتاه و خلاصه و مفید، که دوبله ش خوب از آب در اومده بود. «Illusionist» هم از اون فیلم هایی بود که چن بار می بینی و ازش لذت می بری. و تو هر جفت شون غافل گیری،حرف اول و آخر رو می زد.

 

 

ــ «دو قدم مانده به صبح» به خصوص با اجرای «محمد صالح علاء» انصافاً برنامۀ متفاوتی از آب در اومده. شب هایی که موضوع برنامه ش به زمینۀ فکری و سلیقه م می خوره،پی گیر ش هستم.

 

 

ــ هر چی می گذره،بیش تر از سریال «شهریار» خوش م می آد. فعلاً که با علاقه دنبال ش می کنم. ان شالله که آقا کمال تبریزی،نا امیدمون نمی کنه.

 

 

ــ «قصه های جنگ» اثر تحسین برانگیزی یه که «محمد علی فارسی» ساخته و پرداخته ش کرده. مجموعۀ مستندی که قوت روایت ش تحت تأثیرم قرار داده. خوب از پس فرم بر اومده و در عین حال نریشن های جسورانه و بکری داره؛ مثلاً این جمله رو نگاه کنین: “طرح استفاده از بولدوزر در آب،متعلق به شخص محسن رضایی بود که در عمل با شکست مواجه شد…”

هر قسمت شو که دیدم نتونستم از پس ِ بغض ِ بعد از دیدن ش بر بیام…

قسمت قبلی شو چهارشنبه ساعت هفت و نیم عصر از شبکه دو دیدم. امیدوارم که تو ترتیب پخش ش بی نظمی نکنن و ساعت و روز پخش شو هی عوض نکنن.(در ضمن،خاک بر سر شبکه دو بکنن با این سایت در پیت ش که نه لیست پخش درست حسابی ای از برنامه هاش داره و نه معرفی درست حسابی ای… همه ش غلط غولط و ناقص!)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ته نوشت ۱: وقتی که یه نو جوون ایسلندی با ویکی پدیا تا آستانۀ سر کار گذاشتن جورج بوش پیش بره…

 

 

ته نوشت ۲: دیدار علی دایی با آیت الله بهجت؛ بعضیا می گن رفته تا طلسم بد بختی سایپا رو باز کنه!

 

 

ته نوشت ۳:امشب کشف کردم که چرا خدا نمی خوابد! شاید هم بازکشف باشد. شبهای عروسی هم این سوال برایم پیش می آمد. با خود می گفتم چرا امشب اینقدر دیر بیدار مانده ام و احساس خستگی نمی کنم. می فهمیدم که نشاطی داشتن اسباب بیداری است. ولی حالا فکر می کنم وقتی کاری داری که از آن نشاط می خیزد خواب پنهان می شود. خداوند هم برای همین است که نمی خوابد. چون همیشه در کار است. همیشه مشغول طرحی نو و کاری نو است. صاحب نشاط است. نشاطی که به خواب و چرت مجال نمی دهد…”  

 

خوندن متن بالا سر ذوق م آورد. خیلی به م چسبید. البته با احترام به جناب مهدی جامی،عرض می کنم که بقیۀ پست شو نپسندیدم. اما چن جملۀ ابتدای پست ش این قدر معرکه بود که عین شو نقل کردم.

 

 

ته نوشت ۴:  این که می گه: 

Women spend three years of their life dressing up to go out !!!

اما من فکر می کنم شما هم آقا پسرای ژیگولی رو سراغ دارین که چیزی کم از این آمار ندارن…

 

 

ته نوشت ۵: ” اگر دو سه تا آخوند همانند نواب‌صفوی و چند كت و شلواری مانند شهید رجایی داشتیم، این همه مشكل نداشتیم…”

گرچه شریف نیوز با بد سلیقگی و غرض ورزی تیتر زده،ولی متن صحبتای آقای قرائتی متینه… حرف حسابی زده دیگه…

 

 

ته نوشت ۶: با این که منش سیاسی  کریم ارغنده پور و دوستان شو نمی پسندم و به نظرم کارنامۀ ناموفقی از خودشون به جا گذاشتن اما این تحلیل ش بر کتاب خاطرات هاشمی رفسنجانی واسه م جالب توجه بود…

جالبی ش این جاس که هنوز یادمه خودشو دوستان ش چه طور اون آقا رو لجن مال کردن یه روزی و حالا…

رها کنم!

به هر حال “خواندن این کتاب را از دست ندهید” از کسی چون ارغنده پور جالبه… نا گفته نمونه (با کمی اغماض می شه گفت) با حرفای این پست ش موافق م.

 

 

ته نوشت ۷: این مستند واسه م جلب نظر کرد.

 

 

ته نوشت ۸: تصاویر نادیده از قیصر در میدان جنگ.

 

 

ته نوشت ۹: این سایت با استفاده از لغت نامه های معین و دهخدا،معنای کلمه ها رو در اختیار می ذاره.

 

 

ته نوشت ۱۰: بزرگترین مجسمۀ مسیح  آسیا پرده‌برداری شد… اگه گفتین تو کجا؟ کشور اسلامی اندونزی!

موضوع: پست‌های قدیمی بی‌دسته‌بندی
تاريخ: شنبه، 15 دسامبر ، 2007

 

  

 

” …ما زنها بار نگاه مرد را بر روی خودمان حس می کنیم،حتی اگر آن مرد یا نگاهش را نبینیم،این یک اصل مسلم است،اما نگاهها زمین تا آسمان با هم تفاوت دارد.

 

گاهی وقتها نگاه مرد،مثل نسیم،یا رایحه،برتن و جان آدم می نشیند،آدم دلش می خواهد خودش را بسپرد به این نگاه.

 

گاهی وقتها،این نگاه به طوفانی می ماند که می خواهد ریشۀ آدم را از زمین در بیاورد. تمام رگهای آدم از این نگاه می لرزد.

 

گاهی وقتها نگاه،شبیه یک بار غیر قابل تحمل،بر روح آدم سنگینی می کند. آدم دلش می خواهد شانه های وجودش را از زیر بار این نگاه بیرون بکشد.

 

گاهی وقتها نگاه،مثل چنگال گربه روی صورت آدم،خراش می اندازد و گاهی وقتها مثل مار به آدم نیش می زند… “

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پی نوشت: این روزا که توی مترو،اتوبوس،خیابون… ناخودآگاه به نگاه مردا دقیق می شم… این دیالوگ از رمان «طوفان دیگری در راه است» واسه م تداعی می شه… واقعاً که (بعضی از) مردا(بخوانید مذکرها!) خیلی نامردن…

(خواهشاً نگویید که بعضی از مؤنث ها هم چه و چه… زیرا این نافی نامرد بودن بعضی از مذکرها نمی شود).

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ته نوشت ۱: نوشته ای پیرامون فیلم «فرزند صبح». فیلمی که امام خمینی رو موضوع خودش قرار داده.

 

 

ته نوشت ۲: این حرفا رو مدیر شبکۀ تهران زده. گرچه نه مشتری «شب شیشه ای»ش بودمو نه مشتری «مثلث»ش،اما حرف من چیز دیگه ای یه؛ افق نگاه این مدیر فرهنگی رو ملاحظه کنین. متولی رسانۀ مملکت که این قدر محافظه کار باشه و حواس ش فقط به این باشه که آسته بره آسته بیاد که گربه شاخ ش نزنه… تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!

 

 

ته نوشت ۳: به هر حال وزارت هم باید آرم داشته باشه… نمی شه آرم نداشته باشه… می شه؟! …وزارتی که این همه سال آرم نداشه،اوایل آذر فراخوان داده و تا آخر آذر مهلت!     یه ماه! به این می گن کار کارشناسی!

کسی نیس به من بگه اصلاً به تو چه که تو کار سربازای گم نام امام زمون دخالت می کنی!

 

 

ته نوشت ۴: روده بر شدم از خنده،از بس که این پست آنتیکه!

 

 

ته نوشت ۵: ماجرای پا در میانی امام خمینی برای دو عاشق.

 

 

ته نوشت ۶: خاطرۀ مردی که مدرس را در تاریخ جاودانه کرد.

 

 

ته نوشت ۷: ۱۶ آذر به روایت تصویر.

 

 

ته نوشت ۸: عکس هایی جالب و دیدنی از کعبه و مسجد الحرام،از صد سال پیش تا کنون.

 

 

ته نوشت ۹: “ساعت هشت شب بود. سوار تاکسی بودم. از آزادی به پونک. من جلو نشسته بودم و آقایی جوان عقب. پیرمردی که شیوه رانندگی اش نشان می داد مردی    ساده دل و آرام است، پشت رل بود. از میدان صادقیه گذشتیم. نزدیکی های خیابان جلال آل احمد بودیم که دختری خوش قیافه با اندامی متناسب در حالیکه یک بوت سیاه تا زیر زانو به پا داشت و یک پالتوی کاموایی مشکی به تن و یه شال بنفش رنگ به سر به سمت ماشین دوید و در حالیکه ترسیده بود گفت: آقا مستقیم! مستقیم! پیرمرد نگه داشت. دختر سوار شد. همین که نشست گفت: تا پیش از این،ون می آوردن، امروز دیگه خاور آوردن برای جمع کردن. گشت ارشادو می گم. آقای جوان گفت: کجا وایستادن؟ دخترک گفت: همین جا بودن‌ها. اِ اِ  اینهاشن…”

 

 

ته نوشت ۱۰: ته مایه های سیاسی این پوستر ها تأمل برانگیزه.

 

 

ته نوشت ۱۱: خودنوشت جلال آل احمد… واسه کسایی که هیچ معلوماتی پیرامون جلال ندارن خوندن ش مفیده…

 

 

ته نوشت ۱۲: این متن برچسب یه شرکت کوچیک امریکایی یه که پوشاک تولیدی شو تو فرانسه عرضه کرده:

با آب گرم بشویید.

از صابون ملایم برای شست و شو استفاده کنید.

برای خشک کردن پهن کنید.

برای شست و شو از سفید کننده استفاده نکنید.

از ماشین خشک کنی استفاده نکنید.

اتو نکنید.

عذر می خواهیم که رئیس جمهور ما یک سبک مغز است.

ما به او رأی نداده ایم.

موضوع: پست‌های قدیمی بی‌دسته‌بندی
تاريخ: دوشنبه، 10 دسامبر ، 2007

 

 

 

آدم‌ها وقتی برای من وجود دارند که از پلۀ خاصی از شعور بالا رفته باشند. خوب و بدشان را با معیار معرفت می‌سنجم. دنبال خوب نمی‌گردم. آدم خوب یعنی آدم با شعور و آگاه. با چنین آدمی، هم در خیابان‌های نیویورک برخورده‌ام، و هم در کوچه‌های کاشان …

 

 

                                                                                              سهراب سپهری

 

 

 

 

 

 

 

 

  

 

 

 

 

پی نوشت: آه!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ته نوشت ۱: با این که تعلق خاطری به سینمای کیا رستمی ندارم اما گاهی بعضی  ایده های سینمایی شو می پسندم. اخیراً فیلم کوتاهی رو کار کرده با نام «گریه»؛ تعدادی از بازیگرای زن سینمای ایران رو گل چین کرده و ازشون خواسته جلوی دوربین حس بگیرن. نتیجۀ کار رو جوری از آب در آورده که انگار اون بازیگرا تو سینما در حال دیدن صحنه های پایانی فیلم «رومئوی من کجاست» (اقتباسی از اثر معروف شکسپیر) مشغول اشک ریختن هستن… این فیلم کوتاه سه دقیقه ای رو می تونین از این جا (1.89MB) دانلود کنید(راست کلیک و Save Target As  نمایید).

 

 

 

ته نوشت ۲: یادتونه چه قدر تبلیغ شد که بیاین تو سایت آزمایشی وزارت کشور به طور نمایشی رأی بدین؟ قرار بود نرم افزار مربوط به رایانه ای شدن انتخابات،تو این سایت به چالش کشیده بشه… خیلی تبلیغ کردن که هر کی بتونه اونو هک کنه به ش جایزه می دن و… قرار بود تو چن نوبت،با فراخوان عمومی،این سایت امتحان بشه. همون جور که لابد مطلعید نوبت اول بدون مشکل برگزار شد و به پنجاه نفر از کسایی که به طور آزمایشی تو اون رأی گیری شرکت کردن و به چک کردن اون نرم افزار کمک کردن جایزه هایی تعلق گرفت. اما تو نوبت دوم، سایت هک شد!

 

این متنی یه که هکر ، روی سایت انداخته بود:

“با سلام, اين سايت فقط براي دادن تذکر مورد حمله قرار گرفته بود, زيرا هک شدن در اين زمان خيلی بهتر از هک شدن در زمان انتخابات است , با اين تذکر سايت در روز انتخابات از امنيت بالايی برخوردار خواهد بود و دليل ديگری براي هک وجود نداشته است. لازم به ذکر هست که امنيت سايت بالا بوده ولی دارای نقطه ضعفهايی نيز بوده که من از آنها استفاده کردم,  به هر حال در حال حاضر سايت به وزارت کشور بازگردانده می شود و  با وزارت همکاری خود را برای بالا بردن امنيت سايت انجام خواهم داد بدون هيچگونه توقعی تمام سعی خود را براي تقويت امنيت سايت می کنم.”

 

جالب اینه که وزارت کشور،دست پاچه می شه،هک شدن سایت رو تکذیب می کنه(!)،و واسه این که بخشی از آب روی از دست رفته شو به دست بیاره سایت برگزاری انتخابات آزمایشی رو فیلتر می کنه!

یعنی چی؟

یعنی مثل همیشه،به ترین راه واسه حل کردن مسأله ای مشکل،پاک کردن روی مسأله س!

جالب این جاس که وزارت کشور از رو نرفته،و با کمال پر رویی ادعا می کنه دامین اون سایت رو از «دات کام» به «دات آی آر» منتقل کرده،همین!!!

سایتی که با اون همه پروپاگاندا  تو رسانه ها و مطبوعات تبلیغ می شد،حالا هیچ صدایی ازش تو رسانه ها  نیس!

 

باز جای شکر ش باقی یه، اون بنده خدایی که سایت رو هک کرده از سر دل سوزی این کار رو کرده تا بلکه به شون حالی کنه بعضی چیزا رو… اما…!

 

 رها کنم!

 

 

 

ته نوشت ۳: وه که چه دل بری می کنه  این استخاره

 

 

موضوع: پست‌های قدیمی بی‌دسته‌بندی
تاريخ: یکشنبه، 2 دسامبر ، 2007

 
 

24 نوامبر 22

تجربه‌ی سینما رفتن با دخترکم برای من تجربه‌ی تازه و نویی‌یه. پیش‌تر وسط‌های هفته و توی خلوتی رفته بودیم سینما. این‌بار که وارد لابیِ سینما شدیمو جمعیت رو دیدم، با خودم فکر کردم ضدحال می‌شه و با این‌همه خانواده و بچه، لابد نمی‌شه درست فیلم دید؛ اما تجربه‌ی معرکه‌ای بود.

 

در شرایطِ پمپاژِ یأس و نفرت، جنگِ بی‌امانِ خصم، و عمل‌کردِ انتقادبرانگیزِ مدیرانِ کشور، من حالا با دخترکم در یه سالن سینما به فیلم‌دیدن نشستیمو هر چند دقیقه صدای خنده‌ی معصومانه‌ی قریب به صد کودک فضا رو پر می‌کنه.

 

در تاریک‌روشنِ سینما هر از گاهی به چهره‌ی دخترکم سیر نگاه می‌کنم که محوِ فیلمه و از سِحرِ سینما مسحور.

 

تجربه‌ی فیلم‌دیدن با بچه‌ها تجربه‌ی ناب و روح‌بخشی‌یه. اصن هم‌نشینی و هم‌بازی شدن با کودکان، نشاط‌آور و حیات‌بخشه.

 

اخیراً با دوستی که هر دو سخت درگیرِ کاریم و با مدیریت‌های بی‌عمل و بدعمل، چالشی مستمر و فرسوده‌کننده داریم، صحبت می‌کردم؛ که ای رفیق! بیش‌تر با بچه‌ت وقت بگذرون و بذار فطرتِ زلال‌شون این سرخورده‌گی‌های ناشی از سر و کله زدن با بی‌شعوریِ مسؤولین رو بشوره ببره…

 
 

مهدی پیچک؛ پیچک سر به هوا's bookshelf: read

جهان هولوگرافیک
did not like it
https://www.instagram.com/p/BjqO7apnIl-/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1b24p51z3g6jq
tagged: never
کابوس تهمت و جنایت
اگر به هر دلیلی خواستید کتابی از #چخوف بخوانید" بیخیال کتاب کابوس، تهمت و جنایت بشوید. برای درک داستان های این کتاب، آشنایی با سبک زندگی، فرهنگ و روابط کلیسای ارتدکس و اسقف ها در زمان روسیه ی تزاری واجب است." https://www.instagram.co...
tagged: never
خاطرات سفیر
liked it
کتاب «خاطرات سفیر» نوشتهٔ خانم نیلوفر شادمهری رو که خوندم، غرق در خاطرات جوونی‌ها‌م شدم. قریب به اتفاق مطالب‌شو توی هم‌اون وبلاگ‌شون خونده بودم. از پایان‌ش خوش‌م نیومد. زیادی غلیظ بود. نگارشِ متن‌شم گه‌گاه توی ذوق می‌زد. مدتی نیست که ق...
پستچی
it was ok
زرد. آبکی؛ ولی طعم‌دار.
قصه ها و تصاویر
really liked it
این ازجمله کادوهایی بود که برای تولد خواهرزاده‌م خریدم. http://www.30book.ir/Book/56900/مجموعه-قصه-های-سوته-یف-16جلدی%20نخستین نسخه‌ای که خریدم چاپ نشر نخستین بود. ساده و بامزه بود. مفاهیمی چون صبر، کمک، ایثار و فداکاری، هم‌کاری، قناعت و...

goodreads.com