دل خوش،سیری چند؟؟
دل خوش،سیری چند؟؟
«به همین سادگی» رو دیدم؛ خوب بود… وقتی می خواستم ببینم ش انتظار چیز فوق العاده ای از «میرکریمی» داشتم؛ و خب معلومه که انتظارم برآورده نشد… با این همه،به نظرم ارزش دیدنو داره…
از تیتراژش اصلاً خوش م نیومد. موسیقی شم چنگی به دل نزد. ده پونزده دقیقۀ اول شم کسل کننده بود؛ اما هنوز فکر می کنم فیلم خوبی بود… همین!
داستان فیلم دربارۀ زن ایرانی یه؛ همسر ایرانی،مادر ایرانی. برشی از زندگی روزمره ش؛ البته نه از اون جنس که امثال تهمینه میلانی روایت می کنن…
فیلمو که دیدم یاد داستان های «زویا پیرزاد» افتادم؛ با این که نوشته های زویا پیرزاد نظرمو جلب نمی کنه،اما این فیلم نظرمو جلب کرد…
دیدن شو توصیه می کنم… ارزش یه بار دیدنو داره… ولی نباید انتظار چیز فوق العاده ای داشته باشین… این فیلم،فیلم معمولی ای یه که ارزش یه بار دیدنو داره…
وقتی فیلمو می دیدم دل م به حال مادرم می سوخت…
اگه اهل ش باشیم، «به همین سادگی» می تونه یه جور تذکر باشه… یه جور تنبه… یه جور یادآوری…
یک حاشیه: تو اینترنت داشتم دنبال مطلب می گشتم تا واکنش ها و نقدهای نوشته شده پیرامون این فیلمو ملاحظه کنم؛ با کمال تعجب متوجه شدم که این فیلم،جایزۀ «فيلم منتخب شركت توانير در بخش تجلی اراده ملی» رو برده!!!
گویا معاونت فرهنگی شرکت توانیر،یکی دو ماه زودتر از فرمایش رهبری،نوآوری و شکوفایی (اونم از نوع چپ اندر قیچی شو) شروع کرده بودو ما خبر نداشتیم!
من مردۀ استدلال شونم: ” براساس اين گزارش فيلم به همين سادگی به دليل بهرهگيری از حداقل انرژی الكتريكی و بيشترين استفاده از نور طبيعی در صحنهآرايی و نورپردازی به عنوان اثر برگزيده شركت توانير انتخاب شده است…” !!!
ته نوشت ۱: حرفای «محمدرضا زائری» رو خوندم؛ اما به نظر من «جمهوری اسلامی» هم دروغ های بزرگی داره تو کارنامه ش. به نظرم قضاوت صحیحی نیست این که دروغ های حکومت امریکا رو «دروغ های بزرگ» خطاب کنیمو دروغ های حکومت ایران رو «دروغ های کوچک». کمی اطلاعات و قدری انصاف داشته باشیم متوجه خواهیم شد که جمهوری اسلامی هم دروغ های بزرگی تو کارنامه ش داشته…
اما با تحلیل ش پیرامون این که خیلی پیش می آد برای هیچ و پوچ،از آبروی نظام و رهبری خرج می کنیم،موافق م…
ته نوشت ۲: با حال نوشته: میزان رأی ملت است. باهاش موافق م… ای ول!
ته نوشت ۳: “اونی که نقل قول کرده بود “اگر بنا بود بعد از پيامبر،پيامبري بيايد،آن احمدينژاد بود” قرار است سرپرست وزارت کشور شود. بالاخره مزد تعریف و تمجید را می گیرد…“ (اون صفحه از وبلاگ علی هاشمی که به ش لینک داده بودم،توسط نویسنده ش حذف شده!) تو همین زمینه،نمایش ویژۀ جملۀ قصار همین آقای چاپلوس،تو سایت وزارت خارجۀ اسرائیل جای بسی تأمل داره. این لینک هم پیرامون سوابق رحیمی سرپرست وزارت کشور نوشته شده…
ته نوشت ۴: نگارخانۀ خانۀ کاریکاتور ایران،نمایش گاهی از آثار کاریکاتوریست های برجستۀ کشور برگزار کرده با عنوان: «خلیج همیشه فارس». این کاریکاتورهای جالب رو می تونین این جا ملاحظه کنین.
ته نوشت ۵: آخرین لحظات زندگی محمدرضا شاه.
ته نوشت ۶: این که جورج بوش به چنین ادبیاتی متوسل می شه جالبه: ” اولاً عقیده من این است که طرفداران اصلاحات در ایران افراد شجاعی هستند. آنها دوستی بهتر از جورج بوش ندارند، و من برای آنها از خداوند بزرگ طلب خیر و برکت و موفقیت میکنم. “
ته نوشت ۷: تصاویری از مرتضا آوینی.
ته نوشت ۸: گفت و گو با «حسن حسینی» دربارۀ «قیصر امینپور» (برگرفته از شمارۀ سیام مجلۀ شعر ـ زمستان ۱۳۸۱ـ ویژۀ قیصر امینپور)
ته نوشت ۹: ده اشتباه آزار دهنده در بین وبلاگهای فارسی. گه گاه وبلاگ علیرضا شیرازی،مدیر سایت بلاگفا، رو مطالعه می کنم. گاهی به نکته هایی اشاره می کنه که به عنوان یه وبلاگ نویس،دونستن شون واسه م جالبه.
ته نوشت ۱۰: گفت و گوی محمد قوچانی و امیر قادری با ابراهیم حاتمیکیا.
ته نوشت ۱۱: وب 2.0، نفت و سیاست
ته نوشت ۱۲: ۴۵ کتاب و داستان کلاسیک برای دانلود؛ متن انگلیسی آثار معروفی رو در اختیار گذاشته. رو هر کدوم از تیترها(اسم کتاب ها) که کلیک کنید صفحه ای باز می شه که می تونین تو صفحۀ جدید،اون کتابو به صورت فایلpdf دانلود کنید. من که همه شو دانلود کردم…
باید دانست که اگر انسان از خود غفلت کند و در صدد اصلاح نفس و تزکیۀ آن برنیاید و نفس را سر خود بار آورد،هر روز،بلکه هر ساعت بر حجاب های آن افزوده شود،و از پس هر حجابی حجابی،بلکه حجبی برای او پیدا شود تا آن جا که نور فطرت به کلی خاموش و منطفی شود…
گاهی علم توحید،انسان را به جهنم می فرستد؛ گاهی علم عرفان انسان را به جهنم می رساند؛ گاهی علم فقه انسان را به جهنم می فرستد؛ گاهی علم اخلاق انسان را به جهنم می فرستد؛ با علم درست نمی شود؛ تزکیه می خواهد…
خدا نکند انسان پیش از آن که خود را بسازد جامعه به او روی آورد و در میان مردم نفوذ و شخصیتی پیدا کند که خود را می بازد و خود را گم می کند…
آیا نیامده وقت آن که در صدد اصلاح نفس برآییم،و برای علاج امراض آن قدمی برداریم؟
پی نوشت: گرچه کتاب ثقیل و سنگینی یه،اما گه گاه بعضی قسمت هاشو (اون بخش هایی که تشرهای اخلاقی می زنه و نفس رو خطاب قرار می ده،یا اون جاهایی که به موعظه می پردازه رو) ملاحظه می کنم. دل رو بی تاب می کنه و اندیشه رو درگیر. این پست رو به جمله هایی از اون کتاب اختصاص دادم،بلکه تو «درنگ»ش با هم شریک بشیم…
ته نوشت ۱: این ترانۀ عاشقونه (1.68MB) رو که رضا صادقی خونده دوست دارم؛ موسیقی دل نشینی داره و به نظرم رضا صادقی،بند ابتدایی و انتهایی شو خوب از آب در آورده:
وقتی که نگاه م به نگاه ت خیره می شه
دوست دارم زمان بایسته، واسۀ همیشه
چشمامونو ببندیمو بریم تا ته رویا
اون جایی که هیچ وخ گلی پژمرده نمی شه
هرچی غم داری از دل نازک ت بگیرم
اگه اشک از چشات جاری بشه برات بمیرم
سر رو شونه هام بذاری و برات بخونم
یاد تو و اسم تو باشه ورد زبون م
مـــهـــــربــــــــــونـــــــم…
ته نوشت ۲: ۳ کاریکاتور از محمدعلی رجبی در ارتباط با اسلام ستیزی در غرب.
ته نوشت ۳: خاطرات «ناهيد يوسفيان» اولين زن اتمی ايران با عنوان «زيتون سرخ» از سوی قاسم ياحسينی تأليف شده و انتشارات «سوره مهر» اونو تو نمايش گاه كتاب منتشر میكنه…
ته نوشت ۴: با طرز نگاه ش موافق نیستم،ولی این دلیل نمی شه به ش لینک ندم: تنوع در خاندان خمینی
ته نوشت ۵: قضیه این ریختی یه که امام جمعۀ مشهد به بهونۀ «سال نوآوری و شکوفایی»(!) درخواست کرده که: “شهر مشهد از هرگونه برنامه های فرهنگی هنری،انواع فیلم های اکران شده و کنسرت های موسیقی مستثنا شود و اجرای برنامه ها با نظارت شورای فرهنگ عمومی استان باشد…“
من که می گم از اون فیلم فتنه و امثال اون نباید هراسی به دل راه داد،بلکه این ریخت موضع گیری ها و اعمال مدیریت های طالبانی،تن آدمو می لرزونه… تأسف آوره… آقای علم الهدی! مگر ملوک الطوایفی است؟
ته نوشت ۶: توصیۀ نویسندگان حرفه ای به نویسندگان جوان.
ته نوشت ۷: گاهی پست های باحالی داره… بعضی وقتا از خنده روده بر می شم… خنده هایی از اون جنس که با فسفر هم نسبتی داره… مثلاً اینو ملاحظه کنین:
” باید یک بی سیم بزنم به بالا،گزارش بدم
آدم گاهی وقتا فشنگ کم میاره
از بس نمیدونه تو چند تا جبهه باید بجنگه ” !
یا این یکی پست ش که نکته سنجی به خرج داده… یا طنز تلخ این نوشته ش… یا این نیم چه دیالوگ معنادار ش… یا این طنز نیش دار ش… یا این اتمام حجتی که با خدا می کنه…
موضع گیری من و انتقادم نسبت به اون چیزی که با عنوان «کتاب»(!) چاپ شده،تو همون پست چلوکتاب مشخصه و نمی خوام این جا به ش بپردازم…
تو تعطیلات عید،ای میلی داشتم از خانم «مهشید ظریف سیده تبریزیان» (گردآورندۀ اون کتاب) که نوشته بودن:
دوست عزیز :
از اینکه به خود زحمت دادید و از کتاب بنده در وبلاگ پر محتوای خود انتقاد نمودید سپاسگزارم.
لازم به ذکر است برخی از انتقادات شما از جمله کیفیت تصاویر وارد می باشد که در چاپ پنجم این ایراد رفع شده است. ( می توانید تا یکماه آینده از کتابفروشی مورد علاقه تان در انقلاب تهیه نمایید.)
در ارتباط با مطالب کتاب ، باید گفت این کتاب با قیمت ارائه شده 700 تومان (که کمتر از یک ساندویچ یا کارت پستال های رایج در بازار بعضا با قیمت 2 برابر کتاب بنده )در بازار به مدت 4 سال با همین قیمت با در نظر گرفتن حذف یارانه کاغذ و افزایش تورم در همه کالاهای مصرفی ارائه شده است و سعی نمودم به مدت 4 سال قیمت را به همین حد نگهدارم که صرفا نشانگر هدف فرهنگی اینجانب حداقل برای عده کمی که با دید شما به مسئله نگاه نمی کنند باشد و بتوانند از نکات ارزشمند آن استفاده نمایند که این برای من بسیار ارزشمند می باشد.
لذا باز هم از شما سپاسگزار خواهم شد اگر هر گونه انتقاد یا پیشنهادی به بنده یا مطالب ارائه شده دارید به آدرس الکترونیکی: mahshidz_111@yahoo.com یا شماره تماس 09155105460 تماس بگیرید.
با تشکر مجدد
مهشید ظریف سیده تبریزیان
این پست (و توضیح) رو نوشتم چون فکر کردم خوبه علاقه مندان به «اهداف فرهنگی»(!) و اونایی که «با دید من به مسأله نگاه نمی کنن،بلکه می خوان از نکات ارزشمند اون کتاب بهره ببرن» در جریان باشن… همین!
بعضی شعرهایی که پیرامون امام عصر سروده شده،یا این که اصلاً واسه کس دیگه ای سروده شده و زورکی به امام عصر می چسبونن ش، پر از صفت های بی ربطی یه که حال آدمو به هم می زنه…
صفت هایی مث «ناز» و «کرشمه» و «جفاکاری» و «بی وفایی» و «بیگانگی» و «خون ریزی» و «جگر سوزی» و «بی مهری» و «سنگین دلی» و…
دیوان «فیض کاشانی» رو خیلی دوست می دارمو باهاش مأنوس م. یکی از اشعار دوست داشتنی شو،که به گمون م طعنه ای یه به این قبیل اشعار بی ربط،واسه این پست انتخاب کردم؛ باشد که حال شو ببرین!
حرف بیگانگی یار،غلط بود غلط
سخن دوری و آزار،غلط بود غلط
آشنا بود و وفادار و به دل ها نزدیک
غیر این در حق آن یار،غلط بود غلط
راست آن بود که مستان غمش می گفتند
سخن مردم هشیار،غلط بود غلط
یار با ماست،نه دورست نه بیگانه ز ما
آن سخن های دل آزار،غلط بود غلط
هرچه گفتیم و شنیدیم،به او بود و ازو
تهمت صحبت اغیار،غلط بود غلط
حسن او بود که بر روی بتان جلوه نمود
حسن اغیار جفاکار،غلط بود غلط
عشق او بود که آتش به دل و جان می زد
عشق خوبان ستمکار،غلط بود غلط
عمر آنست که با دوست سرآید ای «فیض»
هرچه کردیم جز این کار،غلط بود غلط
ته نوشت ۱: ” به من ربطی ندارد دلايل کافی برای اثبات تخلف و تقلب های سازماندهی شده وجود دارد يا نه. چون برای مردمی که رفته اند رأی داده اند اهميتی ندارد. چون آن ها ديده اند. با چشم های خودشان ديده اند… سعی می کنم باور کنم قدرت قدرت است و اصولگرا و اصلاح طلب هم نمی شناسد. سعي مي کنم باور کنم… “
ته نوشت ۲: با کورش علیانی اندر عاقبت در افتادن با دم کلفت ها موافق م (با طنز تلخ ش موافق م). این لینک رو هم این جا می ذارم تا تذکری باشه واسه م، و تو حافظۀ تاریخی م بذارم (و بمونه الهی) که اگه بخوام راست قامت بایستم جلوی زورگوها و اعوان و انصارشون،باید هزینه بدم…
باید این قدر ظرفیت مو بالا ببرم که حتا وقت ِ هزینه از آبرو و هتک حرمت از خونواده م جنبه و ظرفیت شو داشته باشم… حتا اگه (به اصطلاح) انقلابی ها و (به اصطلاح) ضد انقلابی ها، یه شعار رو هوار بکشن علیه م!!!
یادداشت های عبدالله شهبازی رو که مطالعه کردم جز تأسف چیزی واسه گفتن نداشتم؛ البته با منش سیاست مآبانه و باندی سایت هایی نظیر تابناک(بازتاب سابق) آشنام،بقیه که جای خود دارد… رها کنم!
ته نوشت ۳: تحقیق دانشگاه هاروارد در مورد وبلاگ های ایرانی.
ته نوشت ۴: در نقشۀ تهدیدهای استراتژیک آمریکا، ایران مرکز تهدیدهاست…
ته نوشت ۵: ” استفتایی که در زیر تصویر آنرا می بینید،پرسشی است از مقام رهبری در خصوص آواز خوانی زنان که در سال 1370 به دستم رسید… “
ته نوشت ۶: معلوم نیس تو عراق چه خبره… با این که به «مقتدا صدر» و «جیش المهدی» ش بدبین م اما باورش سخته که جیش المهدی دست به شیعه کشی بزنه… فیلمو که دیدم قانع نشدم… قسمت اعترافات ش پر از پرت و پلا گویی یه…
راستی! این لینک هم تأمل برانگیزه…
ته نوشت ۷: این جور که حامد صفا تعریف کرده،گویا سایت ایرانی زوم،سایت جدیدی یه که قابلیت آپلود فایل ها با لینک مستقیم رو به صورت رایگان در اختیار گذاشته…
راستی! راهنما هم اطلاعات خوبی پیرامون میزبان های آپلود فایل مهیا کرده…
ته نوشت ۸: از مطالعه ش لذت برم: هزار و سیصد و سمنان!
– برادر نورانی شدیها!
– چراغ اتوبوس است آقا!
– گفتین نورانی، یاد خاطرهای افتادم، اگر ریا نشه…
– خواهش میکنم! البته اول آن فرشته را از سمت راست مرخص بفرمایین، بعد…
– بله بله! ما برای سفر هجدهم مکه که مشرف شده بودیم توی مسجد الحرام، داشتیم نماز میخوندیم که …
– التماس دعا حاجآقا! من بچهی پشت کنکوری دارم.
– بله حاجآقا توی نافله یازدهم شب بود که…
– حاج آقا جداً! التماس دعا! ما چند تا مریض بد حال داریم؛ فیالمجلس هم چند تاشون حضورتان هستند!
– بله میبینم…
– حاج آقا عرض میکردین!
– منور میفرمودین!
– بعله… خلاصه توی قنوت نافله، یک دفعه به خاطرمان خورد که نکند کفشهامان را برده باشند.
– عجب!
– الله اکبر! حاجآقا کفشای مارم تو نماز شباتون فراموش نکنین!
– این حاجآقا اهل دلندها! ماشاءالله!
توی همین شلوغ بازیها بود که برایمان صبحانه آوردند با چاشنی “هنداوانه”؛ جداً که در آن سرمای صبحگاهی فقط هندوانه میچسبید! “
گفت: آدم ها همه چیز را همین جور حاضر و آماده از مغازه ها می خرند،
اما چون مغازه ای نیست که دوست معامله کند،
آدم ها مانده اند بی دوست.
تو اگر دوست می خواهی مرا اهلی کن!
پرسیدم: اهلی کردن یعنی چه؟
پاسخ داد که اهلی کردن یعنی ایجاد علاقه کردن،و این چیزی است که این روزها پاک فراموش شده…
پرسیدم: راه ش چیست؟
گفت: باید صبور باشی… خیلی صبور…
این روزا فکرم خیلی مشغول اینه که «جمهوری اسلامی» از دو ضعف عمده رنج می بره
و باید واسه ش فکری کرد
یکی این که با «جمهوری» فاصلۀ قابل توجهی داره
یکی این که با «اسلام» فاصلۀ قابل توجهی داره
ته نوشت ۱: یه چیزی عرض کنم؛ و اون این که دروغ دروغه،دوازده و سیزده هم نداره… دروغ گو هم دروغ گوه،وبگذر و غیر وبگذر هم نداره… از ما گفتن بود… والعاقبة للمتقین!
ته نوشت ۲: عجب پست با حالی یه… از تیکه ای که به مجیدی اومده خیلی خوش م اومد… نغز… توصیه می کنم کامنت هاشو هم ملاحظه کنین… من یکی که مشتری ش شدمو به «وبلاگ های دوستان»م تو صفحۀ «مدیریت بلاگفا»م اضافه ش کردم…
ته نوشت ۳: از این پست محمدعلی ابطحی خوش م اومد… حرف حساب زده… ای ول!
ته نوشت ۴: سایت گنجور،آثاری داره از برخی سخن سرایان پارسی گو.
ته نوشت ۵: error به این بزرگی!
ته نوشت ۶: گمون م واسه تغییر ذائقه مناسبه خوندن این پست: دارالحماقه !!!
ته نوشت ۷: ۱۲ موتور برای جست و جوی فایل های سایت Rapid Share
ته نوشت ۸: ترفندی برای دانلود ویدیوهای youtube با فرمت mp4 و با قابلیت resume
ته نوشت ۹: وقتی گسترش پیدا کنه جای جذابی می شه Body Maps
ته نوشت ۱۰: سؤال هایی (از جمله این سؤال و جواب) پیرامون خمس داشتم،علاوه بر سایت مرجع تقلیدم،تو این جا هم جست و جو کردمو سؤال های مشابهی یافتم که راه گشا بودند…
ته نوشت ۱۱: خاطرات حاج احمد آقا از امام خمینی (رحمت بی کران خداوند نثارشان الهی)
ته نوشت ۱۲: مدتی یه که حال درونی م خیلی شبیه این(1.41MB) موسیقی یه، هر چند که ظاهر رو حفظ کرده باشمو بروزش نداده باشم؛ گرچه امثال زیارت امام رئوف،سرخوشی هایی گذرا نصیب م کرده باشه و قدری التیامی،اما نمی دونم چه مرگی یه که باز این احوال متلاطم بر درون م سایه افکنده…
تو گویی نوای این موسیقی… اضطراب ش،وهم ش،حزن ش،وسوسه ش،ترس ش،یأس ش،تشویش ش،تب داری ش،بی تابی ش… همه و همه… از سویدای نهان خانه م خبر می ده…
(شاید این توضیح لازم باشه که اون فایل رو از آلبوم «و اینک انسان» ساختۀ پیتر گابریل در اختیار گذاشتم).
دامن دامن حکمت/ محمدرضا رنجبر/ انتشارات پارسیان/چاپ اول / ۱۳۷۷ / ۸۰صفحه/ ۳۲۰تومان
بزرگواری که حق معلمی و استادی بر گردن م داره،نه سال پیش،وقتی این کتابو به م هدیه می داد جمله هایی نوشت به یادگار که این جور شروع شده: «این شمیمی است از گلستان ادب،با رایحۀ لطیفی از بهشت عرفان دینی.» سال ۷۸ بود و حالا که ۸۷ ایم وقتی صفحات شو ورق می زنم چیزی از جنس خاطرات ازش متصاعد می شه… دریغ م اومد حالا که این پست رو به معرفی این کتاب اختصاص می دم،یادی از اون معلم فرزانه نکنم؛ اگه امروز چیزی هستم (که معلوم نیست باشم)،بخش عمده ای ش مرهون اینه که پدر و مادرم منو به دست تربیت او سپرده بودن… غرقه در خیر دنیا و آخرت باشه الهی!
و اما این کتاب؛ نویسنده،ابیاتی از صائب تبریزی رو با سلیقۀ خودش گل چین کرده،و از خاطرات کودکی ش (به خصوص حرف های نغز پدرش) پیش درآمدهایی متناسب با اون بیت فراهم آورده،و برای هر کدوم از اون بندها تیتری انتخاب کرده و حاصل ش شده این کتاب.
اون زمان که ما نو جوون بودیم،این جور ثقیل نبود برامون خوندن متن ش،ولی فکر می کنم واسه نو جوون امروزی،چیز باب و دندون گیری که با رغبت مشغول مطالعه ش باشه،به حساب نمی آد.
لحن و فرم گفتار،تو بیان محتوا نقش جدی ای ایفا می کنه؛ یه جاهایی از این کتاب،به نظرم رسید که خیلی خیلی ساده تر می شد منظور نویسنده بیان بشه،و در عین حال،نغز هم بوده باشه…
فارغ از این انتقاد،بندهایی هم تو ش هست که نظر آدمو جلب می کنه؛ که البته این جلب نظر،بستگی به ذائقه و سلیقۀ خواننده داره…
دو بند رو به عنوان نمونه نقل می کنم:
هنگامه ایجاد
خواهرم می گفت: چه دودی!
برادرم می گفت: چه بویی!
اما پدرم می گفت: اسپندها تا آتشی به زیر پا ندارند،به جای خویش اند،از جا دل نمی کنند،و نه بالا می روند،و نه عطرآگین سازند!
خوب که در کلامش خیره آمدم،دانستم که پاسخ مرا می گوید!
باری،پیش از این وی را گفته بودم: چه بایدم کرد تا دل از دنیا برکنم؟
و نیز اینکه: راز بلاها و مصیبت ها کدام است؟
و پاسخ من جز این نبود که: مصیبت ها به آتش مانند،و آدمی به اسپند و… .
تا نباشد آتشی در زیر پایت چون سپند
صائب از هنگامه ایجاد جستن مشکل است
دعوی عشق
مسحور کلامش بودم!
چیزی مانده نبود،تا دلم را ربودۀ خویش دارد،
و تو،درست فهمیدی،
آری،او شیاد و صیاد دل بود،
وطعمه اش کلام!
آنچه می گفت،تنها در سر داشت،و بر سر زبان،
و از عالم دل بی خبر،و در بی خبری،تمام،
و از عشق،تنها دعوی اش را داشت،
و این،شیوه بلهوسان است!
دعوی عشق ز هر بلهوسی می آید
دست بر سر زدن از هر مگسی می آید
وقتی تو اینترنت دنبال اطلاعاتی پیرامون این کتاب بودم،متوجه سایت هایی شدم که این کتاب رو به صورت ای بوک و آنلاین در اختیار گذاشته ن؛ از جمله این سایت که از صفحۀ مقدمۀ کتاب شروع شده و تا آخرشو به صورت کامل در اختیار گذاشته.
فیلم «فتنه» (FITNA) که این روزها سر و صداهای زیادی به پا کرده رو تو اینترنت ملاحظه کردم. یه فیلم کوتاه تقریباً ۱۷ دقیقه ای،که « خیرت ویلدرز» (Geert Wilders) نمایندۀ مجلس هلند اونو ساخته و پرداخته…
این فیلم ضد اسلامی به تازگی تو اینترنت منتشر شده،و این خودش موج تازه ای از اعتراض ها رو در پی داشته…
دیدن این فیلمو به همۀ دوستان توصیه می کنم. برای این که بتونین اطلاعات خوب و قابل قبولی در این باره به دست بیارید سعی کردم تو این پست،لینک های خوبی در اختیار بذارم تا حداقلی از نیازتون به کسب اطلاعات در این باره رو تأمین کرده باشم. اما چنان چه لینک های مناسب دیگه ای سراغ دارین مطلع م کنین تا درج شون کنم.
تو این فیلم،چیز تازه ای ساخته نشده بلکه کارگردان،مجموعه ای از اطلاعات صوتی و تصویری آرشیو رسانه ها رو کنار هم قرار داده و طوری چیده که بتونه احساس خطر از قرآن،اسلام و اسلام گرایی تو اروپا (و به خصوص هلند) رو به بیننده منتقل کنه… و فکر می کنم این فیلم،بینندۀ عامی اروپایی رو تحت تأثیر قرار می ده…
فیلم با نمایش عنوان فیلم در کنار جلدی از قرآن کریم آغاز می شه،جلد قرآن باز می شه و صفحه ورق می خوره،و کاریکاتوری از حضرت رسول با چهره ای خشن و بی رحم نشون داده می شه که بر عمامه ش بمبی قرار داره که فتیله ش مشتعله،تو صفحۀ مجاور هم تایمر از پونزده دقیقه –که زمان مفید این فیلم کوتاهه- شروع به فعالیت می کنه و به زمان انفجار نزدیک می شه…
فیلم به چندین بخش تقسیم بندی شده و تو ابتدای هر بخش ش صفحه ای از قرآن نمایش داده می شه که با درج آدرس سوره و آیه ای،و قرائت ترتیل اون آیات شروع می شه؛ آیه هایی که همه شون مستنداتی هستن که دلیل بر خشن بودن و ترور پرور بودن اسلام معرفی شدن… آیه هایی که به احکام جهاد،قتل کفار،قصاص،زنا،لواط و ارتداد و… اختصاص دارن.
بعد از نمایش آیۀ مربوط به اون مبحث،سخنان برخی از سخنرانان اسلامی جهان رو پخش می کنه که به چنین برخوردهایی تأکید می کنن؛ سخنان خطبه های نماز جمعۀ قم،سخنان خطبای طالبان،برخی خطبای اسلامی عراق،عربستان سعودی،فلسطین و… به خصوص سخنان خطیبان مساجد هلند؛ سخنانی که خیلی تند مطرح می شن…
بعد از پخش این سخنان،تصاویری از ترورها و خشونت ها به نمایش گذاشته می شه؛ انفجار برج های دو قلو،انفجار قطار شهری در انگلستان،قتل ها و کشتارها در افغانستان،تصاویری از اجرای حکم اعدام و گردن زدن و بریدن سر و دست و پا،تصاویری از قمه کشی،حتا صحنه های خون ریزی از سر و صورت کودکان خردسالی که با قمه کشی بزرگ تر هاشون به چنان وضع رقت باری افتاده ن…
در قسمت های پایانی فیلم،کارگردان با نشون دادن جمله هایی مخاطب اروپایی شو تحریک می کنه؛ جمله ها و عبارت هایی از این دست:
هلند در جادوی اسلام طلسم شده است
تعداد مسلمانان هلند در سال ۱۹۰۹ ، ۵۴ نفر بوده است
در ۱۹۶۰ ، ۱۳۹۹ نفر
در ۱۹۹۰ ، ۴۵۸ هزار نفر
در ۲۰۰۴ ، ۹۴۴ هزار نفر
و این در حالی است که تعداد مسلمانان اروپا در سال ۲۰۰۷
۵۴میلیون نفر بوده است
قرآن مجوز قتل می دهد…
اسلام به دنبال نابودی تمدن غربی ماست…
در ۱۹۴۵ نازیسم در اروپا شکست داده شد
در ۱۹۸۹ کمونیسم در اروپا شکست داده شد
هم اکنون نوبت ایدئولوژی اسلامی است که شکست بخورد
جلوی اسلام گرایی را بگیریم
از آزادی مان دفاع کنیم
در انتهای فیلم،ضمن تلقین این پیام ها،صفحه ای از قرآن کریم نمایش داده می شه،صفحۀ نمایش سیاه می شه و صدای پاره شدن کاغذی پخش می شه… و به کنایه عنوان می شه که این صدای پاره شدن برگی از دفترچه تلفن بود… کنایه ای معنادار…
فیلم با پایان زمان تایمر،و انفجار بمب به اتمام می رسه و تیتراژ بالا می ره…
فیلم رو می تونین از طریق این لینک به طور کامل ملاحظه کنید. سایت یوتیوب هم این فیلم رو در دو بخش یک و دو عرضه کرده…
هم چنین این فیلم رو می توین با زیرنویس فارسی از طریق گوگل ویدیو ملاحظه کنید…
سایت ویکی پدیا اطلاعات کلی ای پیرامون فیلم در اختیار گذاشته…
سایه نیوز برخی جزئیات این فیلم ضد اسلامی رو این چنین مطرح کرده…
نقد وبلاگ یک فتحی در این باره…
مطلب رادیو زمانه پیرامون نمایش فیلم ضد اسلامی “فتنه” در اینترنت…
این هم نوشته ای از محمداکرام اندیشمند دربارۀ فتنه ی “خیرت ویلدرز”…
از مطلب خلاصه و مفید بهار هم خوش م اومد…
مانی هم در این باره پست قابل توجهی گذاشته که از خوندن ش لذت بردم؛ با مطلب ش موافق م؛ توصیه می کنم این مطلب خوندنی شو مطالعه کنین: فیلم فتنه تحریک است.
مطلب رجانیوز رو هم مطالعه کردم،گرچه به ش ایرادهایی دارم ولی به هر حال مطلب ش این جاست…
داریوش محمدپور هم مطلبی در این باره نوشته…
محمدرضا هم در این باره مطلبی نوشته و به یکی از ایرادهایی پرداخته که به تحلیل های امثال رجانیوز در این باره وارد می دونم…