مرد آن باشد که چون او را رهی بنموده شد

در همان ساعت به پای همتش پیموده شد

 

مرد آن باشد که چشم و گوش و دست و پای او

جمله در راه خدا بهر خدا فرسوده شد

 

مرد آن باشد که دنیای دنی را چون شناخت

همتِ عالیش از لذات آن آسوده شد

 

مرد آن باشد که آتش در هوای نفس زد

پیش از آن کاندر لحد ارکان چشمش توده شد

 

مرد آن باشد که بهر جلوۀ انوار حق

کرد صیقل تا که مرآت دلش بزدوده شد

 

مرد آن باشد که او هرچند علم آموخت، باز

کرد کوشش تا دگر بر دانشش افزوده شد

 

مرد آن باشد که کرد او غسل در اشک ندم

دست و پایش چون به لوث معصیت آلوده شد

 

عمر صرف گفتگو کردیم و کس فیضی نبرد

خود خجل گشتیم از خود، سعی ما بیهوده شد

 

ای دریغا، خلق را گوش ِ پذیرفتن کرست

آنچه گفتی «فیض» در پندِ کسان نشنوده شد

 

 

 

فیض کاشانی

 

موضوع: گزیده شعر
تاريخ: یکشنبه، 30 دسامبر ، 2012

 

پس از «به دیدار آیت‌الله خویی رفتیم» ای‌میل‌هایی دریافت کردم. بحثی هم در گوگل‌پلاس داشتیم؛ که خوندن‌شو توصیه می‌کنم.

 

 

امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) در تاریخ ِ  ۱۳۶۰/۴/۸ سخنانی بیان کردند؛ که بخشی‌ش مَدِ نظر ِ منه:

 

«… بعضی قماشها بودند که اشکال هم می‌کردند که یک قدرت بزرگی را در مقابلش چرا یک عدۀ کمی قیام می‌کنند. این در طول تاریخ تا حالا بوده است. از اول نهضت اسلامی، ما شاهد اشخاصی که به این وضع بوده‌اند، راحت را بر هر چیزی مقدم‌ می‌داشته‌اند، تکلیف را این می‌دانستند که نمازی بخوانند و روزه‌ای بگیرند و بنشینند در منزلشان ذکری بگویند و فکری بکنند و چنانچه یک اشخاص انحرافی هم باشند غیبت بکنند، بروند عبادتشان را بکنند و بنشینند و در مجالسشان غیبت بکنند، تهمت بزنند، [بوده‌ایم.] این یک راهی بود که یک دسته‌ای از مردم داشتند که تمام آمال آنها این بود که آدم اینجا این چند روزی که هست، خوب استراحت بکند و بنشیند در خانه‌اش عبادت بکند. اسلام را خلاصه کرده بودند در عبادات؛ مثلاً، نماز و روزه و امثال اینها.

برای اسلام هم غیر از این، خیلی، نه اطلاعات صحیح داشتند و نه ارزشی قائل بودند. همان باید در منزلها بنشینند و نگاه کنند و به دیگران اشکال کنند.

در آن وقتی که اول نهضت بود، یک شخص سرشناس از این اشخاص گفته بود که ایرانیها دیوانه شده‌اند! قیام در مقابل محمدرضا را و ایستادگی در مقابل ظلم را، با تعبیر دیوانگی، یکی از اشخاص سرشناس معرفی کردند. آن کاسب یا تاجری که در منزل او بود و از او شنید این را، گفته بود که آقا، بعضی از اینها مردم کذا و کذا هستند و اینها بعضیشان هم شهید شده‌اند. آن آقای سرشناس گفته بود: این از خریّتشان بوده است! آدم که نمی‌رود در توی خیابان مقابل مسلسل بایستد! و همان آقای سرشناس پرونده‌اش از ساواک بیرون آمده و آن وقتی که جوانهای ما در خیابانها کشته می‌شدند، انگشتر برای سلامت محمدرضا فرستاده بود…» [صحیفۀ امام خمینی، ج14، صص519-520]

 

این فرمایشاتِ امام خمینی ناظر به اعمالِ چه کسی‌ست؟

 

 

«عمادالدین باقی» که زمانی حجتیه‌ای بوده، در کتابِ «در شناخت حزب قاعدین زمان» با ارائۀ سندی از اسنادِ ساواک [ص298] ادعا می‌کنه که این سخنانِ امام، دربارۀ آیت‌الله خویی بیان شده.

 

در مقابل، مطلبی از آیت‌الله سیدصادق روحانی نقل شده، و نیز این مطلب که من هنوز سندشو ملاحظه نکردم.

 

موضوع: فیش‌برداری‌‌های منظور دار
تاريخ: شنبه، 29 دسامبر ، 2012

 

شیرین‌دهنان هستند

شیرین‌سخنان هستند

 

                                اما لبِ نوشینت حلوای دگر دارد

 

 

فیض کاشانی

 

موضوع: یک چکه شعر، یک دریا معنا
تاريخ: جمعه، 28 دسامبر ، 2012

 

“امام زین‌العابدین(ع) یکباره هزار برده خریداری می‌کرد و در خلال یک سال به تربیت ایشان همت می‌گماشت و سپس آنها را آزاد و در جامعه رهایشان می‌ساخت تا عدالت و آزادی را دریابند و برای آن ایثار کنند. امام در تربیت و پرورش نسل جنبش مکتبی می‌کوشید و تنها به انقلاب سیاسی نمی‌اندیشید بلکه انقلابی مورد نظر امام بود که تمام سطوح و طبقات را در بر می‌گرفت.

 

… جنبش مکتبی به هرمی می‌ماند که امام در رأس این هرم قرار دارد و قاعده‌های این هرم از گروههایی تشکیل شده است که مشغول فعالیتهای مختلفی هستند و تمام نیازهای جامعه را برمی‌آورند. فقه، علوم، سیاست و انقلاب تماماً مورد نیاز امت بوده است و امام زین‌العابدین(ع) برای هر رکن، گروهی مناسب آماده می‌کرد که بتواند وظایفی را که به آن گروه محول شده است انجام دهد. این نهایت نیروی یک رهبر است زیرا این رهبر توانست یکی را برای فعالیتهای سرّی و دیگری را برای جنبشهای علنی و سومی را در زهد و تقوا و… تربیت کند.”

 


[امامان شیعه(ع) و جنبشهای مکتبی، علامه محمدتقی مدرسی، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، صص 51 و 53]

 

موضوع: فیش‌برداری‌‌های منظور دار
تاريخ: پنج‌شنبه، 27 دسامبر ، 2012

 

“… و قشون دولتی می‌آمد -پشت سر خبرش- و همه ترسیده بودند…”

 


[مردگان باغ سبز، محمدرضا بایرامی، سورۀ مهر، ص108]

 

 

 

هم‌چون‌این:

از آن وصف‌ها‌(۱۰): انگور مشروطه شراب شد

از آن وصف‌ها‌(۹): شخصیتِ مهندس یکان

از آن وصف‌ها‌(۸): سردیِ هوا

از آن وصف‌ها‌(۷): وصفِ عاشق

از آن وصف‌ها(۶): وصفِ یک اُسقف

از آن وصف‌ها(۵): حرف‌زدنِ آن مرد

از آن وصف‌ها(۴): بارانی که آسفالت را خال می‌زد

از آن وصف‌ها(۳): خطِ اشک

از آن وصف‌ها(۲): حرفِ نگفته را شنیدن

از آن وصف‌ها(۱): به صدای تلفن نگاه کرد

 

موضوع: از آن ترکیب‌ها و جمله‌های طعم‌دار
تاريخ: چهارشنبه، 26 دسامبر ، 2012

 

“قطب راوندی به سند خود، از امام موسی کاظم(علیه‌السلام)، از امام صادق(علیه‌السلام) نقل کرده است که فرمود:

امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) پشت سر مروان‌بن حکم (از باب تقیه) نماز می‌گزاردند؛ پس به یکی از آن دو بزرگوار عرض شد: آیا پدر شما وقتی به منزل برمی‌گشت، نماز را اعاده نمی‌کرد؟

فرمود: نه، به خدا سوگند! او به همان یک نماز اکتفا می‌کرد.

 

 

روی الراوندیّ بإسناده عن موسی‌بن جعفر عن أبیه (علیهم‌السلام) قال:

کانَ الحسنُ و الحسینُ (علیهماالسلام) یُصَلّیانِ خَلفَ مَروان‌بن الحَکَم، فَقالوا لأحدهما: ما کان أبوک یصلّی إذا رَجَعَ إلی البیت؟

فقال: لا و اللهِ ما کانَ یَزیدُ علی صَلاةٍ.”

 


فرهنگ جامع سخنان امام حسین(علیه‌السلام)، گروه حدیث پژوهشکدۀ باقرالعلوم(علیه‌السلام)، نشر معروف، قم، ص763، حدیث710» به نقل از:

نوادر الراوندی، ص30 / الجعفریات، محمد بن محمد بن اشعث کوفی، چاپ جمری، ص52 / بحارالانوار، مجلسی، مکتبة الاسلامیة، قم، ج44، ص123، حدیث15 / مستدرک الوسائل، طبرسی، مؤسسۀ آل البیت، قم، ص456، حدیث7224]

 

موضوع: بهره‌ای از کلام خدا و اولیای خدا
تاريخ: سه‌شنبه، 25 دسامبر ، 2012

 

“در هفتم مرداد 1303شمسی مدرس و شش نفر دیگر از جناح اقلیت مجلس طرح استیضاح دولت رضاخان را تقدیم مجلس کردند؛ اما در روز استیضاح عده‌ای مقابل مجلس جمع شدند و فریاد زدند: «مرده‌باد مدرس»، «زنده‌باد سردار سپه!»

مدرس وقتی از راه رسید و جمعیت را دید نوک عصایش را بالا گرفت و به دو طرف تکان داد تا راه را برایش باز کنند. همان وقت یکی از بین جمع فریاد کشید: «زنده‌باد سردار سپه! مرده‌باد مدرس!» بعد هم عده‌ای همین را تکرار کردند. سید ایستاد. رو کرد به جمعیت و گفت: «اگر مدرس بمیرد دیگر کسی به شما پول نمی‌دهد!» بعد راه افتاد و رفت داخل مجلس.

اما آن‌ها دوباره شروع کردند: «زنده‌باد سردار سپه! مرده‌باد مدرس!» که ناگهان یکی از پنجره‌های بالا باز شد، مدرس سرش را بیرون آورد و فریاد کشید: «زنده‌باد خودم! مرده‌باد سردار سپه!»

 

رضاخا که کمی پیش از این از کالسکه‌اش پیاده شده بود دنبال او وارد مجلس شد. در سرسرای مجلس مدرس را دید که ایستاده و یا کسی صحبت می‌کند. درنگ نکرد. جلو رفت و یقۀ پیرهن کرباس پیرمرد را از زیر قبا گرفت و محکم به دیوار کوبیدش و زل زد در چشم‌های او که به طرز عجیبی خونسرد و آرام بودند. فریاد زد: «از جان من چه می‌خواهی سید؟» و جواب شنید که: «می‌خواهم تو نباشی!»”

 


[یک نفر؛ مدرس، حبیبه جعفریان، سروش، ص19]

 

موضوع: فیش‌برداری‌‌های منظور دار
تاريخ: سه‌شنبه، 25 دسامبر ، 2012

 

فرح دیبا:

 

“روز 27 آبان‌ماه 1357 به همراه دخترم فرحناز و پسرم علیرضا برای دیدار آیت‌الله خویی که نفوذ بسیار بر شیعیان داشت به کربلا و نجف، دو شهر مقدس شیعیان رفتیم.

او مرا در اطاق کوچکی که بسادگی در آن می‌زیست پذیرفت و یک انگشتر عقیق که دعا روی آن حک شده بود، برای پادشاه به من داد و از من خواست به پادشاه بگویم که برای موفقیت او در خدمت به اسلام و ایران دعا خواهد کرد.”

 


[کهن دیارا؛ خاطرات فرح دیبا، نشر فرزاد، ص281، پاورقی]

 

موضوع: فیش‌برداری‌‌های منظور دار
تاريخ: یکشنبه، 23 دسامبر ، 2012

 

خداوندا

یقین‌ت را بر سینه‌م نازل فرما

و امیدت را بر قلب‌م فرود آر

تا به کسی جز تو امید نبندم



اَللّهُمَّ

اَنزِل یَقینَکَ فی صَدری

وَ رَجاءَکَ فی قَلبی

حَتّی لااَرجُوَ غَیرَک



[مفاتیح‌الجنان، اعمالِ شبِ عرفه، فرازی از دعای شبِ عرفه]



هم‌چون‌این:

دعای جامع – جامعیتِ دعا (۶)، (۵)، (۴)، (۳)، (۲)، (۱)


موضوع: بهره‌ای از کلام خدا و اولیای خدا
تاريخ: پنج‌شنبه، 20 دسامبر ، 2012

 

“طریحی می‌گوید:

[پس از شهادت و ذبح ِ اباعبدالله(علیه‌السلام)] سکینه(علیهاالسلام) جسد پدرش -حسین(علیه‌السلام)- را در آغوش کشید -او محدّثه بود- و شنید که می‌گوید: «شیعیانم! چون آب گوارا نوشیدید، مرا یاد کنید و چون از غریبی یا شهیدی یاد شد، مرا نوحه کنید.»

و کسی نتوانست سکینه را از جسد پدر جدا کند، تا گروهی جمع شدند و با خشم، او را کشیدند.

 

 

 

قال الطریحی: و اعتنقت سکینة جسد أبیها الحسین(علیه‌السلام) فکانت تحدث إنّها سمعته یقول:

شیعَتی ما إن شَرَبتُم عَذبٍ ریٍّ فَاذکُرونی

أو سَمِعتُم بِغَریبٍ أو شهیدٍ فَاندُبونی

و لم یستطع أحد أن ینحّیها عنه حتّی اجتمع علیها عدّة و جرّوها بالقهر.”

 


فرهنگ جامع سخنان امام حسین(علیه‌السلام)، گروه حدیث پژوهشکدۀ باقرالعلوم(علیه‌السلام)، نشر معروف، قم، ص579، حدیث485» به نقل از: «المنتخب، فخرالدین الطریحی، انتشارات شریف رضی، قم، ص307»]

 

موضوع: بهره‌ای از کلام خدا و اولیای خدا
تاريخ: چهارشنبه، 19 دسامبر ، 2012

 
 

24 نوامبر 22

تجربه‌ی سینما رفتن با دخترکم برای من تجربه‌ی تازه و نویی‌یه. پیش‌تر وسط‌های هفته و توی خلوتی رفته بودیم سینما. این‌بار که وارد لابیِ سینما شدیمو جمعیت رو دیدم، با خودم فکر کردم ضدحال می‌شه و با این‌همه خانواده و بچه، لابد نمی‌شه درست فیلم دید؛ اما تجربه‌ی معرکه‌ای بود.

 

در شرایطِ پمپاژِ یأس و نفرت، جنگِ بی‌امانِ خصم، و عمل‌کردِ انتقادبرانگیزِ مدیرانِ کشور، من حالا با دخترکم در یه سالن سینما به فیلم‌دیدن نشستیمو هر چند دقیقه صدای خنده‌ی معصومانه‌ی قریب به صد کودک فضا رو پر می‌کنه.

 

در تاریک‌روشنِ سینما هر از گاهی به چهره‌ی دخترکم سیر نگاه می‌کنم که محوِ فیلمه و از سِحرِ سینما مسحور.

 

تجربه‌ی فیلم‌دیدن با بچه‌ها تجربه‌ی ناب و روح‌بخشی‌یه. اصن هم‌نشینی و هم‌بازی شدن با کودکان، نشاط‌آور و حیات‌بخشه.

 

اخیراً با دوستی که هر دو سخت درگیرِ کاریم و با مدیریت‌های بی‌عمل و بدعمل، چالشی مستمر و فرسوده‌کننده داریم، صحبت می‌کردم؛ که ای رفیق! بیش‌تر با بچه‌ت وقت بگذرون و بذار فطرتِ زلال‌شون این سرخورده‌گی‌های ناشی از سر و کله زدن با بی‌شعوریِ مسؤولین رو بشوره ببره…

 
 

مهدی پیچک؛ پیچک سر به هوا's bookshelf: read

جهان هولوگرافیک
did not like it
https://www.instagram.com/p/BjqO7apnIl-/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1b24p51z3g6jq
tagged: never
کابوس تهمت و جنایت
اگر به هر دلیلی خواستید کتابی از #چخوف بخوانید" بیخیال کتاب کابوس، تهمت و جنایت بشوید. برای درک داستان های این کتاب، آشنایی با سبک زندگی، فرهنگ و روابط کلیسای ارتدکس و اسقف ها در زمان روسیه ی تزاری واجب است." https://www.instagram.co...
tagged: never
خاطرات سفیر
liked it
کتاب «خاطرات سفیر» نوشتهٔ خانم نیلوفر شادمهری رو که خوندم، غرق در خاطرات جوونی‌ها‌م شدم. قریب به اتفاق مطالب‌شو توی هم‌اون وبلاگ‌شون خونده بودم. از پایان‌ش خوش‌م نیومد. زیادی غلیظ بود. نگارشِ متن‌شم گه‌گاه توی ذوق می‌زد. مدتی نیست که ق...
پستچی
it was ok
زرد. آبکی؛ ولی طعم‌دار.
قصه ها و تصاویر
really liked it
این ازجمله کادوهایی بود که برای تولد خواهرزاده‌م خریدم. http://www.30book.ir/Book/56900/مجموعه-قصه-های-سوته-یف-16جلدی%20نخستین نسخه‌ای که خریدم چاپ نشر نخستین بود. ساده و بامزه بود. مفاهیمی چون صبر، کمک، ایثار و فداکاری، هم‌کاری، قناعت و...

goodreads.com