«…در سال 1982 و در پی یورش ارتش رژیم صهیونیستی به لبنان، اختلافات سیاسی در جنبش امل بالا گرفت. این اختلافات بر سر موضع جنبش امل در برخورد با تحولات سیاسی و نظامی لبنان و پیامدهای تهاجم و یورش اسرائیل به لبنان و اشغال شهر بیروت به عنوان دومین پایتخت عربی که پس از بیتالمقدس به اشغال نظامیان صهیونیست درآمده است، پیش آمدند و نقطۀ عطفی برای «سیدحسن نصرالله» و دوستان متدین و متعهد او در جنبش امل بودند.
در پی سقوط بیروت، پنج تن از سیاستمداران لبنانی به دستور «الیاس سرکیس» رئیسجمهور وقت لبنان که ماههای آخر دورۀ ریاست جمهوری خود را میگذراند، جبهۀ نجات ملی را تشکیل دادند تا با «فیلیپ حبیب» و رژیم صهیونیستی مذاکره کنند. اعضای این کمیته عبارت بودند از:
1- شفیق الوزان، نخستوزیر
2- فواد پطرس، وزیر امور خارجه
3- بشیر جمیل، رهبر شبه نظامیان فالانژ و همپیمان اسرائیل
4- ولید جنبلاط، رهبر حزب سوسیالیست دروزی
5- نبیه بری، رئیس جنبش امل
این کمیته مذاکره با «فیلیپ حبیب» فرستادۀ لبنانیتبار امریکا را آغاز کرد. در نتیجۀ این مذاکرات، طرح صلح حبیب پذیرفته شد و به موجب آن مقرر گردید که میان رژیم صهیونیستی و لبنان، صلح برقرار شود و مبارزان فلسطینی در سیزده مرحله از تاریخ 30 مرداد تا 12 شهریور 1361 از لبنان خارج شوند.
توافق کمیتۀ نجات ملی با «فیلیپ حبیب» با اعتراضات گسترده میان مسلمانان، بویژه شیعیان لبنان همراه بود. «رشید کرامی» نخستوزیر پیشین و از چهرههای سرشناس سنی لبنان، این توافق را محکوم کرد و آن را تلاشی سرنوشتساز بر ضد منافع لبنان و فلسطین دانست. مشارکت «نبیهبری» در کمیتۀ نجات ملی و توافق با طرح «فیلیپ حبیب»، انعکاس وسیعی میان شیعیان و جنبش امل داشت و باعث نارضایتی شدید آنان گردید، به گونهای که برخی از کادرهای جنبش امل بویژه «سیدحسن نصرالله» به مخالفت با نبیهبری برخاستند و هواداران جنبش به صورت خودجوش مقاومت علیه ارتش رژیم صهیونیستی را ادامه دادند.
مخالفان شیعی رئیس جنبش امل، مشارکت او در کمیتۀ نجات ملی و موافقت با طرح «فیلیپ حبیب» را مغایر با خط مشی جنبش و تصمیمات چهارمین کنگرۀ داخلی آن و مخالف با اسلام دانستند. به این ترتیب، مقدمات انشعاب در جنبش امل فراهم گردید و سیدحسین موسوی (ابو هشام)، نایب رئیس جنبش امل همراه با تعدادی از کادرهای اصولگرای این جنبش با صدور بیانیههایی، مواضع سازشکارانۀ کمیتۀ نجات ملی را محکوم کردند و ضمن استعفا از سمتهای خود، نبیهبری را به انحراف از خط مشی جنبش که همانا مبارزه با اسرائیل و تحریم همکاری با آن بر اساس افکار امام موسی صدر بود، متهم کردند.
حجتالاسلام سیدعلیاکبر محتشمیپور، سفیر وقت ایران در دمشق، داوری میان کادرهای جنبش امل را بنا به تقاضای آنان بهعهده گرفت و سرانجام از «ابو هشام» اعلام حمایت کرد. هنگامی که «نبیهبری» قضاوت آقای محتشمیپور را رد کرد، «ابوهشام» نیز بهطور رسمی از جنبش امل جدا شد و موجودیت جنبش امل اسلامی را در شهر بعلبک اعلام کرد.
«سیدابراهیم الامین»، نمایندۀ وقت جنبش امل در تهران نیز از دیگر مخالفان مشارکت «نبیهبری» در کمیتۀ نجات ملی بود. همزمان با اعلام تأسیس جنبش امل اسلامی، سیدابراهیم الامین با برپایی کنفرانس مطبوعاتی در تهران، جدایی خود را از جنبش امل اعلام نمود.
«ابو هشام» دلایل خود برای ترک جنبش امل و تأسیس امل اسلامی را اینگونه بیان کرده است: «روشی که نبیهبری در پیش گرفت و در کمیتۀ نجات ملی که با نظارت امریکا و اسرائیل شکل گرفته بود، شرکت کرد، احساسات اعضای کمیتۀ سیاسی جنبش امل را جریحهدار کرد.»
«ابو هشام» با صراحت اعلام کرد که انقلاب اسلامی ایران و رهنمودهای امام خمینی(ره) ملاک حرکت آنان است، زیرا رهبری ایران، کمیتۀ نجات ملی را غیراسلامی توصیف کرده است.
در سال 1982، در پی این اختلافات، «سیدحسن نصرالله» همراه با تعداد بسیاری از کادرهای درجه اول جنبش امل همچون «سیدعباس موسوی»، «سیدحسین موسوی» (ابو هشام)، «شیخ صبحی طفیلی» و «سیدابراهیم الامین» از این جنبش کنارهگیری کردند و هستۀ اولیۀ حزبالله را به وجود آوردند. «حزبالله» در سال 1984 با انتشار بیانیۀ سرگشادهای به نام «پیام به مستضعفین جهان» موجودیت خود را به طور رسمی اعلام کرد.
حزبالله با شناختی که از تحولات لبنان و توطئههای امریکا و اسرائیل داشت، بر این باور بود که کمیتۀ نجات ملی درصدد است پس از پایان دورۀ ریاست جمهوری «الیاس سرکیس»، «بشیر جمیل» فرماندۀ نیروهای مسیحی لبنان (نیروهای فالانژ) را به ریاست جمهوری برساند. روابط «جمیل» با رژیم صهیونیستی برای همۀ لبنانیها آشکار بود. او به روشنی مواضع خود را اعلام کرده و گفته بود که پس از راهیابی به کاخ ریاست جمهوری، موافقتنامۀ صلح را امضا خواهد کرد. این برنامۀ «بشیر جمیل» برای سازمان نوپای حزبالله بسیار سنگین بود.
جوانان حزبالله که از جنبش امل بریده بودند، تماسهای خود را با نمایندگان، احزاب و سازمانهایی چون حزبالدعوة، روحانیون مستقل، مساجد و انجمنهای فعال اجتماعی، فرهنگی و سیاسی لبنان آغاز و شاخۀ حزبالدعوة در لبنان را متقاعد کردند که خود را منحل کند و به حزبالله بپیوندد.
شعار حزبالله از ابتدای تأسیس، دگرگونی وضع موجود، محرومیتزدایی از شیعیان لبنان، مبارزه با اسرائیل و تلاش برای آزادی فلسطین بود. حزبالله همچنان این شعارها را در اولویت اهداف و برنامههای خود قرار داده است…
به موازات فعالیتهای نظامی رزمندگان مقاومت اسلامی و پیش از صدور بیانیۀ رسمی اعلام موجودیت، تلاش سران و بنیانگذاران حزبالله برای سازماندهی تشکیلات خود و یافتن یک چارچوب سیاسی که بتواند در آینده، روحانیون و شخصیتهای سیاسی مبارز را هماهنگ و منظم کند، ادامه یافت. در این زمینه «کمیتهای نه نفره» از علمای بزرگ شیعه و شخصیتهای مستقل تشکیل شد و با انتشار بیانیهای تعهد خود را به ولایت فقیه و جنگ با اسرائیل اعلام کرد.
این کمیته، هیأتی پنج نفره را به نام «شورای لبنان» به ریاست شهید «سیدعباس موسوی» تشکیل داد و آن را برای ملاقات با امام خمینی(ره) و کسب تکلیف شرعی از محضر ایشان به تهران اعزام کرد. این هیأت در دیدار با امام، اهداف و برنامههای خود را شرح داد و سپس با ایشان بیعت کرد.
امام خمینی(ره) به عنوان ولی امر مسلمین، این شورا را تأیید کردند و از اعضای آن خواستند که راهشان را ادامه دهند. شورای پنج نفره پس از بازگشت به بیروت، کار ساماندهی و تهیۀ پیشنویس اساسنامۀ حزبالله و هماهنگی همۀ بخشها و گروههای وابسته را آغاز کرد. و همۀ فعالیتها و برنامهها در قالب حزبالله و خدمت به رزمندگان مقاومت و عملیات مسلحانۀ ضد صهیونیستی متمرکز شد…»
(+ ویژهنامۀ «رمز عبور ۴» روزنامۀ ایران، شهریور ١٣٨٩، ص ١۶۶ و ۱۶٧ / قدری ویرایش کردمش)