“ابن ابی الحدید مینویسد:
عقیل پس از شهادت امیرمؤمنان(علیهالسلام) و در روزگار صلح امام حسن(علیهالسلام) روزی بر معاویه وارد شد در حالی که گرد او جمعی از همنشینانش مثل عمرو عاص و ضحاک بن قیس و… بودند، عقیل را مورد احترام و تکریم قرار داد و گفت: «ای ابا یزید، تو هم سپاهیان مرا دیدهای و هم سپاهیان برادرت را؛ حال آنچه را از لشکرگاه ما و برادرت دیدهای، برای ما توصیف کن».
عقیل گفت: به خدا سوگند! هنگامی که بر لشکرگاه برادرم علی(علیهالسلام) گذشتم، دیدم شبی چون شب رسول خدا و روزهایی چون روز آن حضرت(صلیاللهعلیهوآله) را دارند، با این تفاوت که فقط رسول خدا میان آنان نیست، من کسی جز نمازگزار ندیدم و آوایی جز بانگ تلاوت قرآن نشنیدم، اما وقتی به لشکرگاه تو گذشتم گروهی از منافقان و از آنانی که در «لیلة عقبه» میخواستند شتر پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را رم دهند و آن حضرت را هلاک سازند، به استقبالم آمدند (و من شب و روز ِ آنان را عیناً مانند شب و روز تو و پدرت ابوسفیان یافتم؛ تنها با این تفاوت که جای ابوسفیان را در میان سپاهیانت خالی دیدم).
عقیل پس از بیان مطالب فوق بلافاصله از معاویه پرسید کسی که در طرف راست تو نشسته کیست؛ زیرا عقیل نابینا بود و آنان را نمیدید و فقط زمزمهای از آنها به گوشش میرسید، معاویه گفت: او عمرو عاص است. عقیل گفت: همان کسی است که چون متولد شد، شش نفر مدعی پدری او شدند تا این که قصاب قریش (عاص بن وائل) بر دیگران پیروز شد و او را فرزند خود خواند.
سپس پرسید: دیگری کیست؟ معاویه گفت: ضحاک بن قیس است. عقیل گفت: آری به خدا سوگند پدرش خوب بهای نطفۀ بزهای نر را میگرفت. باز پرسید: آن دیگری کیست؟ معاویه گفت: ابو موسی اشعری است. عقیل گفت: این پسر همان زن دزد نابکار است. (گویا عقیل در صدد بود به معاویه بفهماند که نه تنها سپاهیانت، بلکه اطرافیان و خواص دربارت نیز از افراد پست و بی اصالت و نانجیبزادهاند که اکنون اطراف تو را احاطه کردهاند).
چون معاویه دید که عقیل همۀ اطرافیان و نزدیکان وی را خشمگین ساخته است، لذا بهتر دانست دربارۀ خود او نیز چیزی بگوید تا خشم بقیه را فرو بنشاند. از این رو به عقیل گفت: ای ابا یزید دربارۀ خود من چه میگویی؟
عقیل گفت: مرا از این کار معاف دار. گفت: باید بگویی. عقیل گفت: آیا حمامه را میشناسی؟ معاویه گفت: ای ابو یزید، حمامه کیست؟ عقیل گفت: به تو حقیقت را خبر دادم و چیزی نگفت و از جا برخاست و بیرون رفت.
معاویه از این عمل متعجب شد، لذا فردِ نسبشناسی را فرا خواند و دربارۀ حمامه از او سؤال کرد. مرد نسبشناس گفت: اگر پاسخ دهم در امانم؟ معاویه گفت: آری، در امانی! نسبشناس گفت: حمامه مادر بزرگ پدری شماست؛ یعنی مادر ابوسفیان است که از روسپیها و پرچمداران زمان جاهلیت و از بدنامترین زنان عرب بود. معاویه به اطرافیان خود گفت: قد ساویتکم و زدتُ علیکم، فلا تغضبوا؛ همانا من هم در سابقه و رسوایی با شما مساوی و بلکه بدتر شدم، خشمگین نباشید!(۱)”
[اصحاب امام علی علیهالسلام؛ شرح زندگی 1110 صحابی امیرالمؤمنین علیهالسلام، سید اصغر ناظمزاده قمی، بوستان کتاب، ج2، صص866-868]
پینوشت:
1- شرح ابن ابی الحدید، ج2، ص124.
از هماین کتاب:
(+) عقیل و صراحت در جواب به معاویه
(+) عبدالرحمن بن ملجم مرادی
(+) عبدالرحمن بن مسیب فزازی
(+) عبدالرحمن بن عمرو بن جموح
(+) آب نیافتی نماز نخوان!
(+) عباسبن ربیعةبن حارثبن عبدالمطلب