زنان چگونه به قدرت می رسند؟/
پروفسور روژه گارودی/ترجمه:امان الله ترجمان/ نشر:پَرشکوه/
چاپ چهارم/ 1384/134صفحه / قیمت:1400 تومان
گرچه مترجم این مطلب رو مسکوت رها کرده،اما به نظرم این کتاب رو پروفسور رژه گارودی پیش از مسلمان شدن ش نوشته. به هر حال کتاب جالب شروع می شه:
“شاید دیگر وقت آن رسیده باشد که یک مرد بتواند از شش هزار سال مردسالاری و تسلط مردان بر جامعه انتقاد نماید.“
نویسنده وقتی بحث رو به «جنبش زنان» می کشونه،نگاه ش رو این طور توضیح می ده:
“شرکت زنان در ساختار جامعه به هیچ وجه به این معنی نیست که نقش مردان در جامعه محدود شود و یا زنان بخواهند در مقابل مردان قرار گیرند بلکه منظور این است که نشان داده شود ممانعت از شرکت زنان در ایجاد فرهنگ و جامعه تا چه حد موجب عقب افتادگی و فقر معنوی بشریت می گردد.
یک بار دیگر توضیح دهیم: ما در طول این صفحات هر بار که هنجارهای زنان را در مقابل هنجارهای مردان قرار می دهیم منظور ما این نیست که اختلاف بیولوژیک و یا متافیزیک موجود بین آنها را نشان دهیم بلکه هدف ما ارائه اختلاف تاریخی حاکم بر آنها است. همانطور که «سیمون دو بوآر» می گوید:«آدم زن زاییده نمی شود بلکه به مرور تبدیل به زن می گردد.» آری،تاریخ از هزاران سال پیش ضمن طرد مکمل مرد یعنی زن،به فقر و بی مایگی مبتلا شده است.“
در ادامه،ترکیب جنبش انقلابی زنان مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیره. نگاه رژه گارودی نگاه جالبی یه. به جبهه گیری «لورا لوگزامبورگ» در مقابل لنین و تئوری های سوسیالیستی سازمان حزب اشاره می کنه و ازش چنین نقل می کنه:
“لنین در بکارگیری ابزار خطا می رود…زندگی اجتماعی به مرور به خواب ابدی فرو می رود و چند ده نفر از رهبران و رؤسای حزب که دارای انرژی فوق العاده و ایده آلیسم بی حد هستند رهبری و حکومت می کنند. قدرت حقیقی در دست حدود ده نفر از آنها که دارای هوش سرشاری هستند قرار دارد. مغزهای متفکر و نخبگان کارگران گاهگاهی به مجامع آنها دعوت می شوند تا برای سخنرانی های رهبران دست بزنند و راه حل های پیشنهادی به اتفاق آراء تصویب شود. لذا در اصل یک دیکتاتوری بوجود می آید که البته دیکتاتوری پرولتر نیست بلکه دیکتاتوری سیاستمداران می باشد. به عبارت دیگر این دیکتاتوری در مسیر سرمایه داری گام بر می دارد و این نوع اعمال موجب بروز وحشی گری در زندگی سیاسی می شود.“
سپس گارودی برخی نظریات لنین رو بیان می کنه:
“لنین می نویسد:«اگر زنان را در امور مدنی و ارتش چریکی و زندگی سیاسی شرکت ندهیم و آنان را از جو خرفت کننده آشپزخانه بیرون نکشیم نمی توانیم آزادی واقعی را تضمین کنیم و به دموکراسی واقعی دست یابیم.»“
بعد از این نقل قول،گارودی دست روی نکته حساسی می ذاره و یادآوری می کنه:
“این اقدامات]لنین [از بعضی جهات منفی می باشند: نمی توان زنان را نادیده گرفت ولی هدف لنین از مشارکت دادن زنان حفظ منافع آنها نیست بلکه هدف استفاده از زنان جهت حفظ منافع مردان می باشد…“
گارودی تو فصلی که به جنبش زنان می پردازه،به یکی از چریک های 1980بولیوی،«دومیتیلا باریوس دوشونگارا» اشاره می کنه:
“او در مقابل تئوری هایی که در شرایط تاریخی کشورهای غربی تهیه شده است سر تعظیم فرود نمی آورد چون معتقد است که جو مولد این تئوری ها با جو کشورش تفاوت دارد. او همچنین معتقد است که اگر سازمان چریکی هر کشور با تجارب ملتش شکل نگرفته باشد بی اساس است. این زن قهرمان معادن بولیوی ضمن ارج نهادن به قهرمانی ها و از خودگذشتگی های «چه گوارا» و رقبایش از گفتن مطالب زیر ابائی ندارد:«به نظر من بزرگترین اشتباه چریک ها این بود که ملت را آن طور که باید در کارها دخالت ندادند.» او ضمن شرکت در کنفرانس بین المللی زن در مکزیک در سال1976 وقتی می بیند که شرکت کنندگان در کنفرانس برای مسائلی نظیر همجنس بازی زنان اهمیت قائل می شوند متعجب می گوید:«همجنس بازی زنان واقعیت دارد اما مشکل اساسی ما نیست.» این زن جهان سومی علیه زنانی که حل مشکلات گرسنگی را در کنترل موالید می دانستند اعتراض می کند. او همچنین با زنانی که معتقد بودند:«اگر مردی ده زن را بعنوان معشوقه داشت یک زن هم باید ده مرد را بعنوان معشوقه داشته باشد» قویا ً به مخافت بر می خیزد.
دومیتیلا با مطایبه زیاد به تفسیر و تعریف مذاکراتش با خانم رئیس هیأت نمایندگی مکزیک پرداخته و مثلا ً به او گفته است:«شما هر روز صبح یک پیراهن می پوشید و مویتان را آرایش می کنید و به سر و صورت خود رنگ و روغن می مالید. معلوم است که وقت کافی برای رفتن به سالن زیبائی و پول زیاد برای خرج کردن دارید. هر روز عصر یک راننده بیرون سالن کنفرانس منتظر شما است تا شما را به منزل ببرد. ما زنان معدنچیان فقط یک مسکن کوچک اجاره ای داریم…کجای وضعیت شما با اوضاع ما قابل مقایسه است؟ خوب،به عقیده شما راه حل در مبارزه با مرد است؟ همین؟ اما به عقیده ما این راه حل اساسی نیست.» سپس می افزاید:«همه اینها را با خشم به او گفتم و از سالن خارج شدم.» دومیتیلا این طور نتیجه گیری می کند:«تصور می کنم برایم مهم این بود که بار دیگر بمناسبت گردهمائی بالغ بر پنج هزار زن از تمام کشورها تأیید کنم که منافع سرمایه داری به هیچ وجه با منافع ما رابطه ندارد.»“
تو فصل دیگه ای از این کتاب با زاویه نگاه رژه گارودی بیشتر آشنا می شیم،می زنه تو خال:
“باید اکثر زنان بتوانند به تمام کارهای مدیریت اقتصادی و سیاسی و فرهنگی دست یابند تا به آنچه که ما قبلا ً «توده انتقادی» لقب داده ایم برسند…در تمام زمینه ها زنان دارای یک سبک ویژه خلاقیت و مدیریت زیربنایی و یک سبک خلاقیت و گسترش فرهنگ می باشند…ما از ابتدای این کتاب تکرار کرده ایم که: تفاوت بیولوژیک موجب تشخیص مرد از زن نمی شود. در نتیجه اگر بجای شخصی که شلوار به تن کرده است یک شخص دامن پوش را بگذاریم و بگوییم همان کار مشخص شلوار پوش را انجام دهد فایده ای ندارد: دگرگونی مورد نظر ایجاد نشده است. این دقیقا ً استفاده از همان نظام تسلط طلبی و محافظ کاری است.“
یکی از جاهای جالب کتاب،وقتی یه که روژه گارودی به مبحث عقل می پردازه و پس از بیان مقدمه ای تاریخی-اجتماعی درباره نوع نگاه فیلسوفان غربی می نویسه(ناگفته نمونه کتاب توی این بخش هم فاقد نگاه مشرق زمینه. نمی گم فلاسفه شرقی برای عقل زن،اونم عقل اجتماعی و سیاسی زن،اعتبار بیشتری قایل بودند. نمی دونم. اطلاعی ندارم. فقط اینو می گم که این کتاب نگاه غالب ش معطوف به تحولات جنبش زنان تو غربه. شایدم حق داره. اصلا ً جنبش آزادی خواهی زنان تو مشرق زمین معنا داره؟ چیزی مستقل از مغرب زمین بوده؟ نمی دونم.):
“ما می گوییم«عقل مردانه» چون زنان در طول بیست و سه قرن از خلق آثار فلسفی محروم بوده اند و اتهامشان این بود که «منطقی» و عقلائی نیستند…قبلا ً مخالفت سقراط را با زنان و طرد زنان بوسیله او را بازگو کردیم و گفتیم که سقراط عقیده داشت که زنان قادر به حصول عقل سیاسی نیستند. «سن اوگوستن» زنان را تابع مردان می داند و مرد را «عقل قوی» و زن را «عقل ضعیف» می پندارد. سن توماس داکن برتری مرد را اعلام می دارد چون معتقد است که «قدرت تمیز عقلی مرد بیشتر می باشد.» اما این نوع تحقیر ها نسبت به زنان فقط بوسیله مردان ورزیده کلیسا انجام نمی گرفت. «نیچه» در عصر مدرن هم که با گذشته تفاوت زیادی دارد،نسبت به زنان خوش بین تر نیست:«اگر می خواهی پیش زنان بروی شلاقت را بردار و همراه داشته باش.»
قدرت درک«فروید»از زن را می توان یک نمونه مسخره از این نوع ادعاها دانست.«زیگموند فروید» با دید نابغه گونه خود متقاعد شده بود که «ضمیر» فقط مبیّن ظهور مختصری از زندگی وسیع و عمیق«روانشناختی»است. او این مفهوم را از ورای پیش داوری های فرهنگی عصر خود که آغشته به مکانیسم «مثبت گرائی» و «علم گرائی» بود گسترش داد اما راه های جدید بسیاری درباره انسان و تسلط بر سرنوشتش گشود. در عوض او در اواخر زندگیش وقتی مسائل روانشناسی زنان را بررسی می کرد نتوانست بر افسانه بزرگ فرهنگ مردسالاری فائق آید:«مرد معرّف کلیت بشر است و زن که یک مرد نیست از نظر ترکیب جنسی ناقص است و حسرت می کشد که چرا مرد نبوده است.» در این زمینه کوته فکری غیر قابل باوری دامنگیر فروید شده است و او اختلاف جنس زن و مرد را در داشتن یا نداشتن آلت تناسلی مردانه می بیند!
این اشتباه فروید برای متخصصین بعد از او به یک اصل اساسی تبدیل شده است و از بیش از نیم قرن به این طرف حتی بر دوش بخش وسیعی از پژوهش درباره زنان سنگینی می کند.
در طول تاریخ«عقل» آنچه که بیش از همه آنرا به فقر کشانده است طرد قسمت زنانه آن می باشد. یعنی «عقلی» مورد شناسایی بود که در انحصار مردان قرار داشت.“
گرچه ترجمۀ کتاب به نظرم قابل قبول اومد ولی دو سه جا جدا ً شاکی م کرد؛مثلا ً این چه ترجمه ای یه؟
“در میان ملت هایی که در فردای اعلام آزادی خود،زنان مبارز را به برنامه ثانوی زندگی سیاسی کشاندند و از اکثر پیروزی های جدید مربوط به آزادی طرد کردند تلخکامی زنان بی اندازه زیاد شد.
این جدائی و سیر قهقرائی در تمام جنبش های آزادیبخش جزء علائم مشخصه می باشند: از الجزایر تا ایران و از کوبا تا ویتنام پست هائی که زنان در قلمروهای سیاسی و اجتماعی اشغال کرده اند با نقشی که آنها در مبارزه داشته اند قابل مقایسه نیست؛ حتی در مواردی که بهبودی های غیر قابل انکاری ایجاد شده باشد.” !!!
کلام آخر:
این کتاب واسۀ دانش جوهای علاقه مند به مطالعات زنان یا علوم اجتماعی حرفای خوبی داره. فک می کنم اونایی که پیرامون فمینیسم مطالعات خوبی دارن هم از این کتاب خوش شون بیاد.