مسعود بهنود:

 

“… مردی روحانی با گرایش عمیقی به عرفان، در 78 سالگی در برخورد با مصائب ادارۀ جامعه‌ای 35 میلیونی که همه در آن همه‌چیز می‌خواستند، زندگی تازه‌ای در برابر داشت بی‌هیچ شباهتی به زندگی طلبه‌ای.

او پیش از آن که کودتای سوم اسفند 1299، رضاخان را وارد صحنه کند، وارد زندگی اجتماعی شده و به‌عنوان طلبه‌ای پرشور گام در قم نهاده بود و در اوج اختناق رضاخانی، درس‌های اولیۀ حوزه را به پایان برده و به‌نظارۀ علما و دولتیان و مردم نشسته بود، در این فاصله هیچ ماجرائی چه سیاسی و چه مذهبی و حوزوی در سطح کشور از نگاهش پنهان نبود. روحانیت را چیزی مخالف با روایت مسیحیت و کلیسا می‌دید، اهل گوشه‌گیری و عزلت و تسبیح‌اندازی نبود.

در عین منزه‌طلبی، محافظه‌کار نبود و در زمرۀ آخوندهای سیاسی محسوب می‌شد. هم از این‌رو خلأی را که بعد از درگذشت حاج‌شیخ (آقای حائری) در حوزۀ قم پدید آمده بود نمی‌پسندید. می‌دید که نبود رئیس، حوز را غیرسیاسی و محافظه‌کار می‌کند، به‌همین جهت در اولین فرصت، موجی در انداخت و با چند تن دیگر از مدرّسان حوزه به بروجرد رفت و به دیدار حاج‌آقاحسین بروجردی که سخن از علم او فراوان بود. در قم حاج‌آقا روح‌الله دیگران را قانع کرد که کسوت ریاست حوزه برازندۀ این سید است و از فرصتی پدید آمده در دوران بیماری آقای بروجردی و اقامت او در بیمارستان فیروزآبادی بهره گرفت و عملی کرد که اولین کار گروهی او در حوزه بود و آقای بروجردی در قم ماندگار شد و سید یکی از مشاوران او.

 

 

او در عین حال مدام تهران را می‌پائید. گوش به نطق‌های سیاستمداران داشت و هرگاه به‌مناسبتی به تهران می‌آمد در لژ تماشاچیان مجلس پر تب و تاب بعد از شهریور 20 نشسته بود. در ملاقات‌های سیاسی آقای بروجردی حاضر و آمادۀ قبول مأموریت‌هایی که دیگران، به‌هردلیل، از آن استقبال نمی‌کردند.

 

محمد قوام -برادرزاده و رئیس دفتر قوام‌السلطنه- در آخرین دورۀ زمامداری قوام که همزمان با حوادث آذربایجان بود، در زمان انتخابات، روزی شاهد بود که پاکت دربسته‌ای از قم برای نخست‌وزیر رسید. او می‌خواست مطابق معمول پاکت را بگیرد و لای پوشه بگذارد و به حضور «جناب اشرف» ببرد ولی حامل نامه اصرار داشت که باید خود آن را به دست قوام‌السلطنه بدهد. او حاج‌آقا روح‌الله بود که می‌خواست این رجل پرآوازه را از نزدیک دیده باشد، ورنه می‌دانست که نامه سفارش غلامرضا فولادوند است برای نمایندگی در حوزۀ بروجرد. حاج‌آقا روح‌الله خود اهمیت چندانی به محتوای نامه نمی‌داد. قوام‌السلطنه برخاست و با آن سید بلندقامت دست داد و تعارف کرد به چای سرگل لاهیجان تا پاسخ را با خط خوش‌منشیانۀ خود بنویسد. نمی‌دانست آن سید او را، و تمام سکنات او را، حتی طرز نگارش و تفرعن اشرافیش را زیر نظر دارد.

 

چنین بود در مورد دکتر مصدق که یک‌بار پیش از نخست‌وزیری و بار دیگر بعد از نخست‌وزیری، حاج‌آقا روح‌الله او را در منزل داماد آیت‌الله کاشانی دید. در این زمان، حاج‌آقا روح‌الله چندان با نفوذ بود که آیت‌الله کاشانی را گهگاه به قم می‌کشاند و می‌کوشید او را با رؤسای حوزه -به‌ویژه آقای بروجردی- نزدیک کند. این کار با مخالفانی که کاشانی در حوزه داشت و با روحیۀ آقای بروجردی چندان آسان نبود.

 

در دهۀ 30 دیگر هیچ طلبۀ قم نبود که این مدرس خوش‌قامت و جسور و با نفوذ را نشناسد، گرچه در نزد متقدمین سنت‌گرا علاقمندی وی به فلسفه و عرفان، آشنائیش با مولوی و حافظ چیزی نبود که خوشآیند باشد. اما کسی پرجذبه‌تر از او و سیاسی‌تر از او در حوزه نبود. همه می‌دانستند که شرایط مرجعیت و بزرگی در او جمع است، ولی اعتقاد او به نظم حوزه و قبول ریاست آقای بروجردی مانع از آن می‌شد که نظریات تند خود را آشکارا بیان کند. آتشی بود که با حضور و به احترام آقای بروجردی زیر خاکستر می‌ماند و بی‌اعتنا به القاب و عناوین…”

 

 

[۲۷۵ روز ِ بازرگان، مسعود بهنود، نشر علم، صص 151-153]

 

 

 

 

 

از هم‌این کتاب:

(+) اولین حمله به سفارت امریکا پس از پیروزی انقلاب اسلامی

(+) حکایتِ مثلثی که مثلث نبود

(+) آیت‌الله شریعتمداری به شاه اطمینانِ خاطر می‌داد که: هر وقت لازم شد علیه خمینی حرف خواهم زد

(+) با این سید مشکل خواهید داشت

(+) گزارشی از فعالیت‌های بختیار علیه جمهوری اسلامی ایران

(+) ازجمله دست‌ و پا زدن‌های ساواک پس از فرار محمدرضاشاه

(+) تظاهراتِ طرف‌دارانِ پهلوی با تصاویری از امام علی و مصدق

(+) شاه گفت تو را انتخاب کرده‌ام برای این‌که خر خوبی هستی!

(+) روزگاری محمدرضاشاه ایران را پناه‌گاهِ شاه‌های سرنگون‌شده کرده بود

 

 

موضوع: فیش‌برداری‌‌های منظور دار
تاريخ: یکشنبه، 27 جولای ، 2014

 

 

“… دیوان عالی در ششم ماه مه 1857 در خصوص شکوائیۀ سیاهپوستی به‌ نام د.اسکات [Dred Scott]، تصمیمی گرفت که نتایج سنگینی به بار آورد. نتیجۀ این تصمیم چنین بود که یک نفر سیاهپوست حق شکایت به دیوان عالی را ندارد، زیرا از نظر قانون اساسی فدرال، سیاهپوست جزء سکنۀ ایالات متحده نیست، بلکه جزء اموال به شمار می‌رود، به مالک آن و ملک تعلق دارد.

از سوی دیگر، دولت فدرال مجاز نبود که برده‌داری را خارج از چند خط جغرافیایی، ممنوع سازد…”

 

 

[امریکا چگونه امریکا شد؛ تاریخ ایالات متحدۀ امریکا، فرانک ال. شوئل، ترجمۀ ابراهیم صدقیانی، انتشارات امیرکبیر، ص216]

 

 

 

 

 

از هم‌این کتاب:

(+) نگاهی به مفهوم انقلابِ امریکا

(+) نگاهی به وضعیتِ سیزده مستعمره در خاکِ امریکا در حوالی ِ سال ۱۷۶۰ میلادی

(+) استقرار انگلیسی‌ها در قارۀ امریکا و تشکیل سیزده مستعمره

 

 

موضوع: فیش‌برداری‌‌های منظور دار
تاريخ: یکشنبه، 27 جولای ، 2014

 

 

“پس از جدا شدن هرات از ایران، انگلیسی‌ها به خاک سیستان طمع کردند و برای دریافت امتیاز ارضی، دولت ایران را تحت فشار قرار دادند. آن‌ها برای رسیدن به مقصود خود در سیستان و نیز تسهیل خبررسانی از هند به لندن، ابتدا امتیاز احداث خطوط تلگرافی را از میرزا آقاخان نوری اخذ کردند و جاسوسان خود را در میان کارگران خطوط تلگراف و روسای تلگراف‌خانه به ایران اعزام نمودند.

 

در سال 1288 ق. / 1871 م.  حاکم افغانستان به تحریک انگلیسی‌ها مدعی حاکمیت سیستان شد و به ایران اعلام جنگ داد. انگلیسی‌ها که خود در شعله‌ور شدن اختلاف دست داشتند، به عنوان حکم وارد صحنه شدند و گلد اسمیت، رئیس خطوط تلگرافی انگلیس در ایران را نمایندۀ خود معرفی کردند.

در سال 1289 ق. / 1872 م. گلد اسمیت به تقسیم سیستان رای داد و به این ترتیب سیستان، سرزمین باستانی ایران که 18140 کیلومتر مربع وسعت داشت، به دو قسمت 10767 کیلومتر مربعی متعلق به افغانستان و 7373 کیلومتر مربعی متعلق به ایران تقسیم شد.

ناصرالدین شاه که از پذیرفتن این رای خودداری می‌کرد، در سفر اول خود به فرنگ که توسط سپه‌سالار تدارک دیده شده بود، مجبور به پذیرفتن آن شد. بدین ترتیب، مرزهای شمالی ما توسط روس‌ها و مرزهای شرقی ایران به وسیلۀ انگلیسی‌ها تجزیه گردید.”

 


 

[تاریخ معاصر ایران، دکتر موسی نجفی، دکتر موسی فقیه حقانی، نشر آرما، صص80-81]

 

 

 

 

از هم‌این کتاب:

(+) عهدنامۀ فین کن‌اشتاین

(+) قزلباش

 

موضوع: فیش‌برداری‌‌های منظور دار
تاريخ: یکشنبه، 27 جولای ، 2014

 

 

معصومه ابتکار:

 

“… برخی از اسناد بازسازی‌شده دارای پیامدهای درازمدتی بودند. برخی حتی به روشن‌شدن حوادث سیاسی که طی دهۀ بعد اتفاق افتاد کمک می‌کردند. یکی از این اسناد دربارۀ فردی بود که سازمان سیا از او با عنوان SD LURE/1 نام می‌برد. در دی‌ماه 1358، در گاو‌صندوق اتاق رئیس پایگاه سیا در تهران، هفت سند دربارۀ این فرد پیدا کردیم. نخستین سند به تاریخ 27 جولای 1979 به گزارش‌های ملاقات فردی به‌نام SD ROTTER که بعدها معلوم شد قشقایی است، مربوط می‌شد. وی مقامات سیا را به تماس با شخص دیگری با عنوان SD LURE ترغیب می‌کرد. در این سند شمارۀ تلفن او و این نکته که برای اولین بار با وی در پاریس تماس گرفته شود، ذکر شده بود. با کنترل این شماره تلفن متوجه شدیم متعلق به منزل جناب بنی‌صدر! است که به‌زودی به ریاست جمهوری ایران برگزیده می‌شد.

 

سند دیگر از او به‌عنوان یک منبع اطلاعاتی و تماس بالقوه نام می‌برد. یکی از مأموران سازمان سیا با اسم رمز گای‌راذرفورد(۱) (اسم واقعی او ورنون کاسین بود) در پاریس و تحت پوشش یک تاجر به او نزدیک شده بود. SD LURE موافقت کرد که دوباره در تهران با او ملاقات کند. به موجب دومین سند، نخستین دیدار یک ماه قبل از انقلاب در دی‌ماه 1357 انجام گرفته بود.

این سند نشان می‌داد که به بنی‌صدر گفته شده بود: «راذرفورد تاجری امریکایی است که در دنیای تجارت و سیاست امریکا آشنایانی در سطح بالا دارد.» در ادامه آمده بود: «به نظر می‌آمد او آن‌قدر به راذرفورد علاقمند شده که با تقاضای ملاقات خصوصی با وی موافقت کند.» این جملات نشان می‌داد که بنی‌صدر می‌دانست با شخصیت ذی‌نفوذی ملاقات می‌کند. با توجه به تجربۀ سیاسی وی، ممکن نبود از اهداف این ملاقات بی‌اطلاع باشد.

 

بر اساس این اسناد راذرفورد در 12 ژوئن 1979 با SD LURE تماس گرفته و قرار شد وقتی به‌ظاهر از سفر هند باز‌می‌گردد با وی ملاقات کند. او تحت پوشش شرکتی به‌نام «کاروِر اسوشیتس» [Carver Associates] از ایران بازدید کرده و هدف این سفر «کار کردن بر روی SD LURE و تحویل او به یکی از افسران سفارت بوده است.»

 

سایر اسناد به جزئیات توافق‌ها و اقدامات پوششی برای ورود راذرفورد به تهران مربوط می‌شد. با وجود اینکه بنی‌صدر هیچ فرصتی را برای انتقاد از ما از دست نمی‌داد، تصمیم گرفتیم تا زمانی که مدرکی دال بر ملاقات وی با سیا نیافته‌ایم، این مسئله را افشا نکنیم. در حالی که می‌دانستیم به‌راحتی می‌توان بنی‌صدر را که در آن زمان کاندیدای ریاست جمهوری بود، از صحنه خارج کرد. دانشجویان احساس می‌کردند افشاگری بدون داشتن دلایل کافی با اصول اخلاقی سازگار نیست. ترجیح می‌دادیم به‌جای از میان برداشتن یکی از کینه‌توزترین منتقدان خود که درصدد خیانت به کشورش است، به معیارهای خود پایبند باشیم.

 

 

در اوایل فروردین فرایند بازسازی، اسناد بیشتری را برملا ساخت. نخستین سند، گزارش ملاقات راذرفورد با SD LURE در تاریخ 29 آگوست در خانۀ وی بود. در این ملاقات بنی‌صدر ضمن ابراز نگرانی‌های خود، شورای 15 نفرۀ انقلاب را به‌ دلیل ناکارآمدی مورد انتقاد قرار داده و همچنین مخالفت‌هایی را با امام ابراز داشته بود.

سند دوم، شرح ملاقات راذرفورد با تامس آهرن بود. چهارمین سند، شرح ملاقات وی با بنی‌صدر بشمار می‌رفت. سند پنجم، ارزیابی راذرفورد / کاسین دربارۀ ملاقات‌هایش با او و خلاصه‌ای از نقاط ضعف و قوت وی بود: «او که جاه‌طلب و سیاستمداری زیرک است، ظاهراً با احتیاط و با توجه به روزی که (امام) خمینی از صحنه خارج شود نقش خود را بازی می‌کند… او که توطئه‌گری کهنه‌کار است می‌تواند در آینده و در صورتی که حس کند انقلاب از اهدافش دور می‌شود یا برای وی منافعی وجود دارد، علیه انقلاب توطئه کند… می‌داند که باید با اطرافیان خود رفتار محتاطانه‌ای داشته باشد… این تردید احتمالاً باعث خواهد شد همۀ پل‌ها را پشت سر خود خراب نکند.»

 

حوادثی که بعدها بنی‌صدر درگیر آن شد، اظهارات راذرفورد / کاسین را دربارۀ او تأیید کرد و توانایی او را در ارزیابی گرایش‌های طرف مقابل نشان داد. سازمان سیا می‌دانست که می‌تواند بر افراد جاه‌طلبی که خود را برتر از سایرین می‌دانند و هیچ علاقه‌ای به اسلام و ایران ندارند تکیه کند.

آنها می‌دانستند افرادی که به امام اعتقاد دارند همچون ایشان سازش‌ناپذیرند. پروندۀ SD LURE و اسناد مربوط به سایر گروه‌ها و دسته‌های سیاسی نشان‌دهندۀ توانایی تحلیلی و قدرت استنتاج کارشناسان وزارت امور خارجۀ امریکا و سازمان سیا بود.

آنها در روانشناسی تبحر داشتند و می‌توانستند در گزارش‌های خود اهداف، اندیشه‌ها و دیدگاه‌های سوژه را به تصویر بکشند. تنها ضعف عمدۀ امریکایی‌ها در روابطشان با ایران، ناتوانی ذاتی‌شان در پذیرش بُعد معنوی سرشت انسان بود.

 

 

وقتی مجموعۀ کامل اسناد SD LURE تکمیل شد، آنها را به تامس آهرن نشان دادیم تا دربارۀ آن نظر دهد. آهرن تأیید کرد که یکی از برنامه‌های دولت امریکا، به‌ویژه سازمان سیا، تماس با شخصیت‌های ذی‌نفوذ در جنبش انقلابی بود. وقتی امام خمینی در پاریس حضور داشتند، به یکی از افسران بازنشستۀ سازمان سیا دستور داده شد به فرانسه برود و با بنی‌صدر دیدار کند. وی خود را نمایندۀ یک شرکت امریکایی معرفی و ابراز تمایل کرده بود تا با او دربارۀ چشم‌اندازهای روابط اقتصادی با غرب صحبت کند. بنی‌صدر نیز موافقت کرده بود.

آهرن افزود وقتی بنی‌صدر به ایران آمد، «ستاد سازمان سیا» تمایل داشت موضوع را دنبال کند و مسئولیت این پروژه به من سپرده شد. هدف نهایی ما استخدام بنی‌صدر بود، ولی برای رسیدن به این هدف مراحل مختلفی باید طی می‌شد. در مرحلۀ نخست، وی مستقیماً از قضیه آگاه نبود. او تنها به‌عنوان یک مشاور مالی که دربارۀ مسایل سیاسی نیز توصیه‌هایی دارد، خدمت می‌کرد. در مراحل بعد دربارۀ مسایل مهم‌تر و حساس‌تر مورد مشورت قرار گرفته و توصیه‌هایی به او می‌شد.

آهرن به ما گفت که بنی‌صدر موافقت کرده در ازای دستمزد 1000 دلار در ماه به‌عنوان مشاور خدمت کند. ولی هیچ‌وقت پولی دریافت نکرد.

 

 

آیا بنی‌صدر می‌دانست که با یک مأمور سازمان سیا معامله می‌کند؟ این سؤال را با آهرن مطرح کردیم. وی در پاسخ گفت: «در آن موقع قرار نبود به بنی‌صدر اطلاع دهیم که با سازمان سیا طرف است.» ولی این روایت مشکوک است. گام غیرمتعارف پیشنهاد 1000 دلار دستمزد ماهیانه، یک امر کاری متداول نبود. مسلماً این پیشنهاد بدگمانی یک اقتصاددان حرفه‌ای آشنا به غرب را برمی‌انگیخت.

مسئلۀ مشکوک دیگر، محتوای سؤالی بود که پرسیده شد. اگرچه قرار بود این سؤالات و مشورتها ماهیت اقتصادی داشته باشد، ولی در واقع سیاسی بوده و ارتباطی به مسایل اقتصادی نداشت…”

 

 

 


[تسخیر؛ اولین روایت مکتوب از درون سفارت تسخیر شده آمریکا در تهران، معصومه ابتکار، انتشارات اطلاعات، صص150-154]

 

 

 

پی‌نوشت:

1- نام گای‌راذرفورد که به ویلیام فاستر نیز معروف بود، در واقع او ورنون کاسین نام داشت. وی از مأموران باتجربۀ سازمان سیا بشمار می‌رفت که از اواسط دهۀ 1950 در خاورمیانه مستقر شده بود. او در تلاش نافرجام برای سرنگونی نظام سوریه در سال 1956 دست داشت و قبل از اینکه مأموریت‌های بسیار مخفی خود را در منطقه آغاز کند رئیس مراکز سیا در اردن بود. کاسین به دلیل حساسیت مأموریتش در ایران، از پوشش غیر قابل نفوذ و خط تماس تلفنی 24 ساعتۀ اضطراری برخوردار بود (…) وقتی اسناد سفارت، کل ماجرا را برملا ساخت، تلاش بی‌شرمانۀ مأمور سازمان اطلاعات امریکا برای استخدام و خرید اطلاعات از بنی‌صدر تبعات ناخوشایندی در پی داشت (جیمز بیل، ص 287-288).

 

 

 

 

 

از هم‌این کتاب:

تسخیر(۷): جاسوس نبودند جاسوس بودند

تسخیر(۶): اسنادِ لانۀ جاسوسی نشان می‌داد گروه فرقان با امریکایی‌ها در تماس بود

تسخیر(۵): اصرار بنی‌صدر بر تحویل اسنادِ لانۀ جاسوسی به دولت

تسخیر(۴): نوشته‌های نامرئی و کاستِ رمز

تسخیر(۳): گاوصندوق‌ها

تسخیر(۲): اسنادِ سفارت

تسخیر(۱): اقدام به تصرفِ لانۀ جاسوسی

 

 

موضوع: فیش‌برداری‌‌های منظور دار
تاريخ: یکشنبه، 27 جولای ، 2014

 

 

دکتر موسی نجفی:

 

“… در این تاریخ پانصد ساله [از صفویه تا کنون] دو نفر در این اندیشه بودند که می‌توان بدون تشیع، استقلال ایران را حفظ کرد: یکی نادرشاه افشار و دیگری رضاشاه پهلوی.

 

نادرشاه آرزو داشت که در برابر امپراتوری عثمانی، یک امپراتوری اسلامی شرقی متشکل از ایران، افغانستان، هند، منطقۀ ترکستان شرقی تا مرزهای چین درست کند؛ اما می‌دانست که مذهب تشیع با مذهب اهل سنت سازگار نیست. لیکن از آن‌جا که نمی‌توانست بین توده‌های سنی‌مذهب و شیعه‌مذهب اتحاد برقرار کند، اعلام کرد که مذهب شیعه در ایران رسمی نیست و در سکه‌های رایج آن زمان تغییر ایجاد نمود و سکه‌های دوازده امام را به چهار خلیفه تبدیل کرد. از طرفی، چون سلسلۀ افشاریه بعد از سلسلۀ صفویه روی کار آمده بود، قصد او بر این بود که سیاست‌های فرهنگی سلسلۀ قبل را با تبلیغ پاک کند.

 

 

رژیم صفویه بر اساس تشیع شکل گرفت و 228 سال مطابق تشیع حکومت کرد. گرچه پادشاهی بود و مشخصات نظام سلطنتی را داشت، اما حرف اول را در زمینه‌های ملی، شیعه می‌زد. نادرشاه هم پس از به تخت‌نشستن، در پی آن بود که آثار فرهنگی و اجتماعی دورۀ قبل را پاک کند بدون این‌که جایگزینی برای آن داشته باشد.

شاه‌اسماعیل بعد از به‌ قدرت رسیدن، چون سه زمینۀ بحران خلافت، مسائل صوفیانه، و ایدئولوژی خانقاهی شیخ صفی‌الدین اردبیلی را در اختیار داشت، توانست در تغییر مذهب سنی به شیعه توفیق یابد؛ اما در دورۀ نادرشاه این زمینه‌ها وجود نداشت و مردم ایران بعد از دو قرن و نیم حاضر نبودند تشیع را از دست بدهند. اصولا نادرشاه ایدئولوژی رسمی و سیاست ملی نداشت. او در سال 1148 تاجگذاری کرد و 12 سال بعد هم مضمحل و نابود شد؛ و آن همه قدرت و نبوغ نظامی به دلیل این‌که سیاست فرهنگی و ملی‌اش علیه تشیع بود، 12 سال بیشتر دوام نیاورد و به‌عنوان فردی منفور در اذهان مردم ایران باقی ماند. بسیاری سعی کردند که از چهرۀ نادر یک قهرمان ملی بسازند؛ اما اسناد و مدارک نشان‌دهندۀ نقاط ضعف فراوانی در زندگی سیاسی اوست.

 

 

و اما رضاخان؛ که او هم فکر می‌کرد می‌توان ایرانی بدون تشیع داشت. لذا سیاستی که در پیش گرفت، سیاست سکولار کردن جامعه بود. وقتی هم خلا ایدئولوژی و دین را حس کرد، به ایران باستان برگشت و در فرهنگ قبل از اسلام، ریشه‌های خود را جستجو نمود. البته این سیاست بازگشت به ایران باستان از دورۀ مشروطه شروع شد و مروجان آن هم سکولارهای نسل اول و دوم آن دوره بودند.

سیاست رضاخان در تفوق و پیروزی جناح سکولار مشروطه بر جناح مذهبی و برگشت ایران به قبل از اسلام خلاصه می‌شد، منتهی ایران قبل از اسلام، مذهب و ایدئولوژی قابل توجهی نداشت تا بتواند در مقابل تشیع مقاومت کند. نه زرتشتی‌گری و نه فرهنگ ایران باستان، یارای مقابله در برابر عمقی که تشیع در جامعۀ ایران پیدا کرده بود، نداشت؛ و اصولا نمی‌خواست داشته باشد، لذا سرانجام رضاخان به‌عنوان یک چهرۀ منفور ملی از ایران رفت و ننگ ابدی را برای خود خرید.”

 

 


[بصیرت تاریخی؛ اصول شناخت تاریخ تحولات معاصر ایران، دکتر موسی نجفی، نشر آرما، صص230-232]

 

 

 

 

 

از هم‌این کتاب:

بصیرت تاریخی (۵)، (۴)، (۳)، (۲)، (۱)

 

 

موضوع: فیش‌برداری‌‌های منظور دار
تاريخ: سه‌شنبه، 22 جولای ، 2014

 

 

جز تو ای عشق! اگر ما در ِ دیگر زده‌ایم

جُرم بر عقل ِ به هر در زدۀ گمرهِ ماست

 

 

 

 

 

محمدتقی بهار

 

 

موضوع: یک چکه شعر، یک دریا معنا
تاريخ: سه‌شنبه، 22 جولای ، 2014

 

 

“… راننده دندۀ معکوس کشید، آه کامیون بلند شد… آسفالت جاده صاف و یک‌دست نبود. وصله پینه داشت. با چاله‌هایی که یخبندان‌های زمستان آن را ترکانده بود. کامیون با صدای یکنواختی تاریکی را می‌شکافت و پیش می‌رفت…”

 

 

 

[گرگ‌سالی، امیرحسین فردی، سورۀ مهر، صص42-43]

 

 

 

 

 

هم‌چون‌این:

از آن وصف‌ها(۲۸): رابطۀ ما این‌گونه بود

از آن وصف‌ها(۲۷): که مشک را نه به های و هوی عطار که به عطر و بوی سرشار می‌شناسند

از آن وصف‌ها(۲۶): تاوان روح آزرده را پاهای خسته می‌داد

از آن وصف‌ها(۲۵): و فقط با گریه انبساط ایجاد می‌شود

از آن وصف‌ها(۲۴): التیام با تار

 

موضوع: از آن ترکیب‌ها و جمله‌های طعم‌دار
تاريخ: سه‌شنبه، 22 جولای ، 2014

 

 

“… او تبدیل به دختری شد که غنچه‌اش را من شکفتم و من با او پسرکی شدم که به بلوغ رسید…”

 

 

 

[ارتباط ایرانی، علی مؤذنی، سورۀ مهر، ص26]

 

 

 

 

 

هم‌چون‌این:

از آن وصف‌ها(۲۷): که مشک را نه به های و هوی عطار که به عطر و بوی سرشار می‌شناسند

از آن وصف‌ها(۲۶): تاوان روح آزرده را پاهای خسته می‌داد

از آن وصف‌ها(۲۵): و فقط با گریه انبساط ایجاد می‌شود

از آن وصف‌ها(۲۴): التیام با تار

از آن وصف‌ها(۲۳): در فکر

 

موضوع: از آن ترکیب‌ها و جمله‌های طعم‌دار
تاريخ: سه‌شنبه، 22 جولای ، 2014

 

 

مسعود بهنود:

 

“چهارشنبه 25 بهمن [1357]؛ … در همان زمانی که مهندس بازرگان وزیران خود را به خبرنگاران معرفی می‌کرد یک گروه از افراد مسلح به سفارت امریکا در تهران حمله بردند.

دو ساعت تیراندازی مدام ادامه داشت. تفنگداران دریائی امریکا، سنگر گرفته در داخل سفارت با شلیک گازهای اشک‌آور مانع از ورود مردم به داخل محوطه می‌شدند. چند تنی که خود را از نرده‌ها بالا کشیده به داخل انداخته بودند، از درهای دیگر رانده می‌شدند.

در همان زمان سولیوان سفیر امریکا می‌کوشید تا از اعضای دولت موقت کسانی را پای تلفن بکشد که سرانجام موفق شد. دقایقی بعد از گفت و گوی او با امیرانتظام، سولیوان از اتاق خود به‌در آمد و به تفنگداران دریائی دستور داد تیراندازی نکنند. در این زمان چریکها وارد ساختمان سفارت شده بودند و از همه می‌خواستند که دستهایشان را روی سر بگذارند. همۀ افراد در سفارت تسلیم شدند. اما دقایقی بعد دکتر یزدی از سوی دولت وارد صحنه شد. او مدتی طول کشید تا چریکهای مسلح را قانع کند که باید سفارت را ترک کنند. امنیت سفارت به یک گروه به‌سرکردگی ماشاءالله نامی سپرده شد که به «ماشاءالله قصاب» معروف بود.”

 

[۲۷۵ روز ِ بازرگان، مسعود بهنود، نشر علم، صص 370-371]

 

 

 

 

 

هم‌چون‌این:

(+) توده‌ای‌ها می‌خواستند به سفارت امریکا حمله کنند

بحران(۱): این بار هم مثل آن بار است!

(+) ۹۲/۶/۱۲

 

 

 

 

 

از هم‌این کتاب:

(+) حکایتِ مثلثی که مثلث نبود

(+) آیت‌الله شریعتمداری به شاه اطمینانِ خاطر می‌داد که: هر وقت لازم شد علیه خمینی حرف خواهم زد

(+) با این سید مشکل خواهید داشت

(+) گزارشی از فعالیت‌های بختیار علیه جمهوری اسلامی ایران

(+) ازجمله دست‌ و پا زدن‌های ساواک پس از فرار محمدرضاشاه

(+) تظاهراتِ طرف‌دارانِ پهلوی با تصاویری از امام علی و مصدق

(+) شاه گفت تو را انتخاب کرده‌ام برای این‌که خر خوبی هستی!

(+) روزگاری محمدرضاشاه ایران را پناه‌گاهِ شاه‌های سرنگون‌شده کرده بود

 

 

موضوع: فیش‌برداری‌‌های منظور دار
تاريخ: سه‌شنبه، 22 جولای ، 2014

 


دکتر محمدجواد ظریف:

 

“… در این مقطع، ما و عراقی‌ها هر دو ماه یا سه ماه یک بار به‌صورت رسمی و با حضور دبیرکل سازمان ملل متحد مذاکره می‌کردیم. اگر اشتباه نکنم دور دوم مذاکرات هم که هم‌زمان با مجمع عمومی شده بود، در نیویورک صورت گرفت.

مواضع و درخواست ایران عقب‌نشینی و بازگشتن عراق به مرزهای معاهدۀ 1975 و مواضع آن‌ها لایروبی اروندرود و آزادکردن اسرا بود. موضوع اسرا از این قرار بود که عراقی‌ها تعداد زیادی از اسرای ایرانی را ثبت‌نام نکرده بودند. درحالی‌که ما به نسبت بیش‌تر از تعداد اسرای عراقی، ثبت‌نام کرده بودیم.. نتیجه این‌که عراقی‌ها می‌گفتند باید اسرای ثبت‌نام‌شده آزاد شوند. از طرف دیگر ما نیز می‌خواستیم که ابتدا، اسرایمان ثبت‌نام شوند. این موضوع در آن زمان تبدیل به یکی از جنجال‌های بین‌المللی شده بود. ما با این‌که می‌دانستیم تعداد اسرای ایرانی بیش‌تر است، اما دست پایین را داشتیم، زیرا موضوع انسانی بود.

 

پس از حملۀ عراق به کویت، معلوم شد که ما درست می‌گفتیم. در واقع ما به‌خاطر تبلیغات، تعداد زیادی اسیر اعلام کرده بودیم. درحالی‌که عراقی‌ها اسیر می‌گرفتند اما با سیاستی که داشتند، اعلام نمی‌کردند. به‌عنوان مثال عراق وزیر ما، آقای تندگویان را، به اسارت گرفته بود اما اعلام نکرد. ما 49000 اسیر ثبت‌نام‌شده داشتیم، اما عراق 19000 اسیر ثبت‌نام‌شدۀ ایرانی داشت. درصورتی‌که نهایتاً تعداد اسرایی که تبادل شد به یک اندازه بود؛ یعنی عراق 30000 اسیر ثبت‌نام‌نشدۀ ایرانی داشت.”

 


[آقای سفیر؛ گفت‌وگو با محمدجواد ظریف سفیر پیشین ایران در سازمان ملل متحد، محمدمهدی راجی، نشر نی، صص97-98]

 

 

 

 

از هم‌این کتاب:

آقای سفیر(۴): شورای امنیت تا پایان جنگ حاضر نشد دربارۀ استفادۀ عراق از سلاح شیمیایی حرفی بزند

آقای سفیر(۳): فضای تنفس در شورای امنیت وجود نداشت

آقای سفیر(۲): رئیس شورای امنیت گفت اجازه ندارم با شما صحبت کنم!

آقای سفیر(۱): ۸سال شورای امنیت را بایکوت کردیم!

 

موضوع: ۸سال دفاع مقدس
تاريخ: سه‌شنبه، 22 جولای ، 2014

 
 

24 نوامبر 22

تجربه‌ی سینما رفتن با دخترکم برای من تجربه‌ی تازه و نویی‌یه. پیش‌تر وسط‌های هفته و توی خلوتی رفته بودیم سینما. این‌بار که وارد لابیِ سینما شدیمو جمعیت رو دیدم، با خودم فکر کردم ضدحال می‌شه و با این‌همه خانواده و بچه، لابد نمی‌شه درست فیلم دید؛ اما تجربه‌ی معرکه‌ای بود.

 

در شرایطِ پمپاژِ یأس و نفرت، جنگِ بی‌امانِ خصم، و عمل‌کردِ انتقادبرانگیزِ مدیرانِ کشور، من حالا با دخترکم در یه سالن سینما به فیلم‌دیدن نشستیمو هر چند دقیقه صدای خنده‌ی معصومانه‌ی قریب به صد کودک فضا رو پر می‌کنه.

 

در تاریک‌روشنِ سینما هر از گاهی به چهره‌ی دخترکم سیر نگاه می‌کنم که محوِ فیلمه و از سِحرِ سینما مسحور.

 

تجربه‌ی فیلم‌دیدن با بچه‌ها تجربه‌ی ناب و روح‌بخشی‌یه. اصن هم‌نشینی و هم‌بازی شدن با کودکان، نشاط‌آور و حیات‌بخشه.

 

اخیراً با دوستی که هر دو سخت درگیرِ کاریم و با مدیریت‌های بی‌عمل و بدعمل، چالشی مستمر و فرسوده‌کننده داریم، صحبت می‌کردم؛ که ای رفیق! بیش‌تر با بچه‌ت وقت بگذرون و بذار فطرتِ زلال‌شون این سرخورده‌گی‌های ناشی از سر و کله زدن با بی‌شعوریِ مسؤولین رو بشوره ببره…

 
 

مهدی پیچک؛ پیچک سر به هوا's bookshelf: read

جهان هولوگرافیک
did not like it
https://www.instagram.com/p/BjqO7apnIl-/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1b24p51z3g6jq
tagged: never
کابوس تهمت و جنایت
اگر به هر دلیلی خواستید کتابی از #چخوف بخوانید" بیخیال کتاب کابوس، تهمت و جنایت بشوید. برای درک داستان های این کتاب، آشنایی با سبک زندگی، فرهنگ و روابط کلیسای ارتدکس و اسقف ها در زمان روسیه ی تزاری واجب است." https://www.instagram.co...
tagged: never
خاطرات سفیر
liked it
کتاب «خاطرات سفیر» نوشتهٔ خانم نیلوفر شادمهری رو که خوندم، غرق در خاطرات جوونی‌ها‌م شدم. قریب به اتفاق مطالب‌شو توی هم‌اون وبلاگ‌شون خونده بودم. از پایان‌ش خوش‌م نیومد. زیادی غلیظ بود. نگارشِ متن‌شم گه‌گاه توی ذوق می‌زد. مدتی نیست که ق...
پستچی
it was ok
زرد. آبکی؛ ولی طعم‌دار.
قصه ها و تصاویر
really liked it
این ازجمله کادوهایی بود که برای تولد خواهرزاده‌م خریدم. http://www.30book.ir/Book/56900/مجموعه-قصه-های-سوته-یف-16جلدی%20نخستین نسخه‌ای که خریدم چاپ نشر نخستین بود. ساده و بامزه بود. مفاهیمی چون صبر، کمک، ایثار و فداکاری، هم‌کاری، قناعت و...

goodreads.com