“«نظام» در عرف فقیهان عبارت از اساس و رکن(1) است و در کتاب «معجم المصطلحات الفقهیة و القانونیة» به معنای مجموع مصالح اساسی جامعه تعریف شده است.(2) مسئلۀ حفظ نظام به‌عنوان یک اصل یا قاعده در کتاب‌هایی که «قواعد فقهی» را گردآورده زیاد مورد توجه قرار نگرفته، اما در مباحث مربوط به فقه سیاسی و اندیشۀ سیاسی مورد توجه واقع شده است.

از دیدگاه آیة‌الله خوئی، این اصل نقش زیربنایی نسبت به اصول و قواعد دیگر را پیدا می‌کند، از این‌رو منشأ وضع بسیاری قواعد و مقررات دیگر در فقه گردیده است.

او می‌گوید: «اسلام به حفظ نظام مادی و معنوی و اجرای احکام در موارد آنها اهتمام زیاد ورزیده است و این امر به‌طور طبیعی ایجاب می‌کند که حاکم تمام مخالفان نظام را تعزیر نماید.»(3)


در تأملات فقهی آیة‌الله خوئی، ضرورت حکومت، نهادهای حکومتی و اجرای قوانین دینی در عصر غیبت، عمدتاً بر مبنای اصل حفظ نظام توجیه و تحلیل می‌شود. او در تشریح فلسفۀ دستگاه قضایی می‌گوید: «قضا واجب کفایی است به‌خاطر توقف حفظ نظام مادی و معنوی بر آن.»(4) هم‌چنین اجرای قوانین انتظامی اسلام که او معتقد به اجرای آن به‌دست فقها در عصر غیبت می‌باشد، نیز بر مبنای حکمت حفظ نظام زندگی، جلوگیری از فساد و رشد فجور و طغیان در میان جامعه اعلام شده است.(5)”




[اندیشۀ سیاسی آیة‌الله خوئی، محمد اکرم عارفی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، مؤسسۀ بوستان کتاب، صص56-57]




پی‌نوشت‌ها:

1- اصطلاحات فقهی، حسین مروج، ص541

2- معجم المصطلحات الفقهیة و القانونیة، جرجس جرجس، ص312

3- مبانی تکلمة المنهاج، آیة‌الله خوئی، ج1، ص408 (مجموعه موسوعة الامام الخوئی، ج41)

4- همان، ص6

5- همان، ص273




مرتبط:

حفظ نظام(۲): تعبیری از امام که هنـوز ثقیله برام

حفظ نظام(۱): یک مثـال

(+) آیا آیت‌الله خوئی مخالفِ ولایتِ مطلقۀ فقیه بود؟

(+) مبارزات سیاسی آیت‌الله خوئی

(+) ولایت فقیه در اندیشۀ سیاسی آیت‌الله خوئی


موضوع: حکومت اسلامی، امامت، ولایت فقیه
تاريخ: پنج‌شنبه، 28 ژوئن ، 2012

 

جایی خوندم: مرحوم «علی صفایی حائری» با «حبیب‌الله آشوری» تو مشهد مواجهه داشته؛ و اینو -خودش- تو «ذهنیت و زاویۀ دید» قدری تعریف کرده. گشتم و پیداش کردم. بله؛ تو قسمتی از کتاب که به نقدِ «سووشون» پرداخته -به کنایه- نوشته:



“مبارزه، شکل‌ها و مراحلش، انگیزه‌ها و اهدافش، آفت‌ها و گرفتاریهایش را خیلی‌ها با دیدگاه‌های گوناگون رقم زده‌اند. آن روزهای دور بود که یک دسته از دوستان پرشور به دسیسه‌ی بعضی که چپ بودند و یا چپ می‌زدند، مرا دوره کردند و می‌خواستند که استعداد ما را در راه به کار گیرند و خیلی حساب‌شده ما را همراه سازند.


پیر دیری که از جایی دیگر کوک می‌شد و عمامه هم بر سر داشت و آخر سر هم اعدامش کردند، هنوز ننشسته، سؤال می‌کرد: «چه باید کرد؟»

«چه باید کرد؟» هم سؤال بود، هم کتاب «دکتر [شریعتی]» بود و هم کتاب «لنین»؛ ولی من خیلی پوست‌کلفت‌تر از این حرف‌ها بودم که جوابی بدهم و میدان بیایم.



مدت‌ها طول کشید و خودشان دوختند، آن‌چه را بریده بودند و گفتند که باید مبارزه کرد و باید سازمان یافت و باید چند نفر، چند نفر تقسیم شد و مسؤول گرفت و در قسمت‌های گوناگون دست به کار شد و رابطه برقرار کرد…

پیر دیر که می‌دید حقیر لب از لب برنداشته‌ام و نه در کنار سؤال و نه در میان جواب‌ها دهان باز نکرده‌ام، حساس‌تر شد و این بار مستقیم و بی‌پرده گفت: «شما بگویید که چه باید کرد؟».


من همان‌گونه که افتاده بودم، با شوخی گفتم: «اصلاً چرا باید کرد؟» و نگذاشتم خیلی شوخی جدی شود که ادامه دادم: «برای چه باید کرد؟». میدان‌دار شده بودم که عرضه داشتم: «اگر ضرورت عمل و جهت عمل مشخص شود، شکل عمل و کیفیت آن و مراحل مسائل آن هم مشخص می‌شود».

پیر دیر با شیطنت جلودار شد که حضرت عالی در ضرورت عمل حرف دارید؟ گفتم: آن جناب که شما را کوک می‌کند، می‌فرماید: «ضرورت مبارزه، از حرکت نیروی تولید و ایستایی روابط تولید و ناهماهنگی این دو شکل می‌گیرد. استثمارگر و استثمار شونده با هم درگیر می‌شوند و چاره‌ای جز مبارزه نیست».

ادامهٔ مطلب

موضوع: فیش‌برداری‌‌های منظور دار
تاريخ: چهارشنبه، 27 ژوئن ، 2012

 

“انجمن حجتیه به‌شدت مخالف تشکیل حکومت اسلامی و دخالت عالمان دینی در سیاست بودند. در زمانی که امام در اعتراض به جنایت‌های رژیم شاه، جشن‌های سوم و نیمۀ شعبان را تحریم کردند، انجمن حجتیه تلاش می‌کرد تا اعتصاب را بشکند.

انتظار فرج در منطق آن‌ها به جایی رسیده بود که هر گونه مبارزۀ سیاسی و تلاش برای حاکمیت صلحا بر کشور محکوم بود، چرا که مایۀ تأخیر در ظهور امام زمان(عج) می‌شد! بدیهی است که با چنین منطقی ظلم‌پذیری ترویج می‌شد و هر گونه ظلم‌ستیزی همچون قیام 15خرداد و… محکوم می‌گردید. این گروه در سال 1362ش پس از آن‌که امام آن‌ها را خائن و مرتجع خواندند، منحل شد.”




[اقلیم خاطرات، فاطمه طباطبایی، انتشارات پژوهشکدۀ امام خمینی و انقلاب اسلامی، چاپ و نشر عروج، صص466-467]


موضوع: انجمن حجتیۀ مهدویه
تاريخ: دوشنبه، 25 ژوئن ، 2012

 

“«…انتقاد معنايش چيست؟ انتقاد اگر معنايش عيبجويى است، اين نه چيز خوبى است، نه خيلى هنر زيادى مى‌خواهد، نه خيلى اطّلاعات مى‌خواهد؛ بلكه انسان با بى‌اطّلاعى، بهتر هم مى‌تواند انتقاد كند… انتقاد به معناى عيب‏جويى، اصلاً هيچ لطفى ندارد. شما بنشين از بنده عيب‏جويى كن، من هم از شما عيب‏جويى كنم؛ چه فايده‌اى دارد؟

نقد، يعنى عيارسنجى؛ يعنى يک چيز خوب را آدم ببيند كه خوب است، يک چيز بد را ببيند كه بد است. اگر اين شد، آن وقت نقاط خوب را كه ديد، با نقاط بد جمع‏بندى مى‌كند، آن‌گاه از جمع‏بندى بايد ديد چه حاصل مى‌شود.

…وقتى انسان مى‌خواهد به يک مسؤول ايراد بگيرد كه‎ آقا چرا در حوزه‌ی كارتان خطا اتفاق افتاد، بايستى تمام موانعى را كه در اجراى صحيح كار بر سر راه يک انسان معمولى وجود دارد، در نظر بگيرد و ببيند كه‎ آيا با محاسبه‌ی اينها او كوتاهى كرده يا نه؛ اگر كوتاهى كرده، نبايستى از او صرف‌نظر كرد و گذشت؛ اين اعتقاد من است. در حوزه‌ی اختيارات مستقيم من هم همين‌طور عمل مى‌شود. من اگر از كسى كوتاهى ببينم و بفهمم تقصير داشته، اغماض نمى‌كنم. در مورد مسؤولان هم هميشه سفارش مى‌كنم و مى‌گويم كه اغماض نكنيد…»‌(+)


«در قضیه‌ی نقد رهبری نباید جوانان فریب ظاهر قضیه را بخورند و به خاکی بروند. نگاه کنید مسأله‌ی غیبت و ظهور را؛ امام یازدهم مورد سؤال و نقد واقع می‌شود که اموالی که از طرف بزرگان شیعه خدمت ایشان ارسال شده کجا مصرف شده است؟ امام در جواب می‌گوید: «اگر امامت امر مستمری است و شما به آن پایبندید، چرا این سؤال از اجداد من نشد؟!» و از آن پس دستور می‌دهد پرده‌ی سیاهی در اتاق دیدار نصب می‌شود و شیعیان از پشت پرده با آن حضرت گفتگو می‌کنند و از آن زمان غیبت آغاز شد…»(+)



…اسلام از عموم مردم خواسته است که در همه‌ی معاشرت‌ها و نشست و برخاست‌های خود، «دفاع از امام مسلمین» را مورد توجه قرار دهند، و در آنجا که هتک حرمت او می‌شود بی‌تفاوت نمانند:

رسول‌الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

«مَن کَانَ یُؤمِنُ بِاللهِ وَ الیَومِ الآخِرِ فَلا یَجلِس فِی مَجلِسٍ یُسَبُّ فِیهِ إِمَامٌ أو یَعَابُ فِیهِ مُسلِمُ إِنَّ اللهَ تَبَارکَ وَ تَعَالَی یَقُولُ وَ إِذا رَأَیتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا الآیَة؛ هر کس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، نمی‌نشیند در مجلسی که در آن مجلس رهبر جامعۀ اسلامی را ناسزا گویند یا غیبت مسلمانی را می‌کنند.»

خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «و چون ببینی که در آیات ما از روی عناد گفت‌و‌گو می‌کنند، از آنها رویگردان شو تا به سخنی جز آن پردازند. و اگر شیطان تو را به فراموشی افکند، چون به یادت آمد با آن مردم ستمکاره منشین.»

و اگر مردم در انجام این وظیفه کوتاهی کنند، و از حریم ولایت پاسداری نکنند، عاقبت تضعیف رهبری، از بین رفتن عزت و سربلندی امت اسلامی و حاکمیت ذلت خواهد بود:


امام باقر (علیه السلام ) نیز در این خصوص می‌فرمایند:

«مَن قَعَدَ فی مَجلِسٍ یُسَبُّ فیهِ إمَامٌ مِنَ الائِمَّه یَقدِرُ عَلَی الأِنتِصَافِ فَلَم یَفعَل أَلبَسَهُ اللهُ الذُّلَّ فِی الدُّنیَا وَ عَذَّبُه فِی الاخِرَه وَ سَلبهُ صالِحَ مَا مَنَّ بِهِ عَلَیهِ مِن مَعرِفَتِنا؛ هر کسی در محفلی بنشیند که رهبران الهی را دشنام و ناسزا می‌گویند، در صورتی که بتواند بپا خیزد و بپا نخیزد، خداوند لباس خواری و حقارت بر تن او بپوشاند و در آخرت به عذاب دوزخ در افکند و نعمت شایسته‌ی خود را که معرفت مقام اهل‌بیت است، از او باز پس گیرد.»(+)”




[پرسش و پاسخ‌هایی صریح در موضوع  ولايت فقيه، تهیه‌شده در: واحد پژوهش دفتر فرهنگ فخرالائمه، انتشارات کتاب فردا، ص28-30]




در این باره:

(+) “شما رهبر مسلمین هستید. تضعیف شما را حرام می‌دانم.”


موضوع: حکومت اسلامی، امامت، ولایت فقیه
تاريخ: یکشنبه، 24 ژوئن ، 2012

 

دکتر فاطمه طباطبایی:


“… امام هنگام رفتن از عراق برای ملت ایران پیام فرستادند و گفتند: اکنون که به‌ناچار جوار امیرالمؤمنین(ع) را ترک می‌کنم، چون در کشورهای اسلامی فضا را برای خدمت به شما، که مورد هجوم استکبار می‌باشید مفید نمی‌بینم، به‌سوی فرانسه پرواز می‌کنم. آنچه مهم است عمل به تکلیف الهی است. مکان برای من اهمیت ندارد…


البته این رخداد و تصمیم امام برای رفتن به پاریس برای مردم نجف قابل هضم و فهم نبود. همسران بعضی از علما می‌آمدند و می‌پرسیدند: چرا آقا این کار را کردند؟ حیف نیست که ایشان محیط نجف و جوار حرم امیرالمؤمنین(ع) را رها کرده به بلاد کفر رفته‌اند؟ برای آن‌ها موضوعی به نام مبارزه معنا نداشت، اما مرجعیت اهمیت بسیاری داشت که باید برای حفظ آن به هر بهایی کوشید.

شأن روحانیت (با تعریف خاص آن‌ها) شأنی بود که آقا می‌بایست آن را حفظ می‌کردند. در آن فضا که آشنایی با یک زبان خارجی و یا رادیو گوش دادنِ یک روحانی مقولۀ ناپسندی بود که با مذهب، دیانت و سنت جمع نمی‌شد؛ بدیهی بود که رفتن ِ یک مرجع تقلید به فرانسه به‌هیچ‌روی پذیرفتنی نباشد.

باور برخی بر این بود که آقا برای آن‌که حرف خودش را به کرسی بنشاند به مقام مرجعیت پشت پا زده است. برخی می‌گفتند: معلوم شد مرجعیت شأنیتی نزد ایشان نداشته است؛ وگرنه چطور می‌شود یک عالم دینی از نجف به فرانسه برود، در حالی که هم‌طرازهای ایشان ترجیح می‌دهند در نجف نفس بکشند و در آن‌جا بمیرند. برخی دیگر می‌گفتند که دفن شدن در «وادی السلام» نجف آن‌قدر ارزش دارد که باید به خاطرش سکوت کرد.


در همان روز فردی به دیدار خانم [همسر امام] آمد و ضمن احوالپرسی و دلداری گفت: شما به آقا می‌گفتید حیف نیست نجف را رها می‌کنید؟ بهتر نیست در سال‌های آخر زندگی این‌جا بمانید؟ یک زیارت و یک سلام به حضرت علی(ع) بر همۀ امور دنیا برتری دارد. دیگری از روی دل‌سوزی گفت: حیف بود. ایشان مسجدی داشت، زیارتی می‌رفت، درسی می‌گفت. حالا همه را رها کرده و به کافرستان رفته است. دو رکعت نماز در حرم حضرت علی(ع) به همه جای عالم شرف دارد.

با شنیدن این سخنان،من که تلاش می‌کردم فقط شنونده باشم؛ زیرا به‌هیچ‌روی حوصلۀ گفت‌وگو نداشتم، تاب نیاوردم و گفتم: این بستگی دارد که شما دین و دیانت را چگونه معنا کنید. او پاسخ داد: این حرف‌های روشنفکرانه مطالبی است که شریعتی و غرب‌زده‌ها در ذهن شما کرده‌اند. هنگامی که می‌خواهند دین را از آدم بگیرند آرام‌آرام می‌گیرند. یک‌مرتبه نمی‌گویند بی‌دین شو! من که سخت عصبانی شده بودم، گفتم: ایشان مرجع تقلیدند، صاحب فکر و اجتهادند، تشخیص ایشان این بوده است. اگر بخواهیم مثل شما فکر بکنیم، باید بگوییم امام حسین(ع) نیز کار درستی نکرد که مکه و کعبه و مزار پیامبر(ص) را ترک و به‌سوی کوفه حرکت کرد. در منطق شما امام حسین(ع) هم باید زیارت جدش را بر مبارزه ترجیح می‌داد. به نظر شما امام حسین(ع) نیز تحت تأثیر روشنفکران قرار گرفت؟


این بحث و گفت‌وگوبه درازا کشید و خانم که دریافتند هیچ‌کدام سخن دیگری را قبول نداریم و فقط گفته‌های خود را باور داریم، گفتند: این گونه بحث‌ها بی‌فایده است و شما تلاش بیهوده می‌کنید. وقتتان را با بحث و جدال تلف نکنید.”




[اقلیم خاطرات، فاطمه طباطبایی، انتشارات پژوهشکدۀ امام خمینی و انقلاب اسلامی، چاپ و نشر عروج، صص428-429]


موضوع: فیش‌برداری‌‌های منظور دار
تاريخ: دوشنبه، 18 ژوئن ، 2012

 

امام صادق(علیه‌السلام) فرمود:

«خداوند تبارک و تعالی روز قیامت مردم را به اسم مادران‌شان می‌خواند که کجاست فلانی پسر فلان زن، از بابِ پوشش ِ خداوند بر آنان [تا زنازادگان مشخص نشوند.]»




أبی رحمه الله قالَ: حدَّثَنا سعد بن عبدالله عَن أحمد بن محد عَن الحسن بن محبوب عَن أبی‌ولّاد عَن أبی‌عبدالله(علیه‌السلام) قالَ:

«إنّ الله تبارک و تعالی یدعو النّاس باسم أمّهاتهم یوم القیامة أین فلان‌بن فلانة ستراً من الله علیهم.»




[ترجمۀ علل‌الشرایع، ترجمۀ حسین قاسمی، انتشارات وانک، ج2، ص636، باب362، حدیث1]


موضوع: بهره‌ای از کلام خدا و اولیای خدا
تاريخ: دوشنبه، 18 ژوئن ، 2012

 

دکتر فاطمه طباطبایی:


“… در پی هشدارها و تهدیدهای بعثی‌ها و واکنش جدی امام، محاصرۀ خانۀ ایشان جدی‌تر و شدیدتر شد.

… در پی محاصرۀ خانۀ امام و قطع ارتباط ایشان با دوستان در کشورهای دیگر، اعتراضات گسترده‌ایدر برابر اقدام نابخردانۀ دولت عراق آغاز شد. لبۀ تیز حملات اعتراضی، متوجه شخص صدام بود. در آن زمان صدام معاون احمد حسن البکر (رئیس جمهور عراق) بود.


… در بیروت نیز امام موسی صدر طی مقاله‌ای به نام «ندای انبیـاء» که در روزنامۀ لوموند فرانسه به چاپ رسیده بود، ضمن تشریح و تکریم روند مبارزات اسلامی مردم ایران، پیام‌های امام به ملت ایران را جلوه‌ای از ندای انبیـا توصیف نموده و به این رفتار دولت عراق به‌شدت اعتراض کرده بودند و طی یک مصاحبۀ مطبوعاتی از سران کشورهای عرب خواسته بودند که با دعوت از امام خمینی به کشورشان، جبهۀ ضد صهیونیستی خود را مستحکم سازند.

امام موسی در سخنرانی خود با تعبیر «الامام الاکبر» از آیت‌الله خمینی یاد کرده بود.”




[اقلیم خاطرات، فاطمه طباطبایی، انتشارات پژوهشکدۀ امام خمینی و انقلاب اسلامی، چاپ و نشر عروج، صص419-420]


موضوع: فیش‌برداری‌‌های منظور دار
تاريخ: دوشنبه، 18 ژوئن ، 2012

 

دکتر فاطمه طباطبایی:


“… روزی آقا به من گفتند: وقتی من بحث حکومت اسلامی را مطرح کردم، دو سه نفری از طلبه‌ها نتوانستند مطلب را تاب آورند و جلسۀ درس را ترک کردند و دیگر به درس من نیامدند.


آقا در بحث حکومت اسلامی، مباحث مربوط به فقه حکومتی را نیز طرح کرده و گفته بودند: اسلام خواستار برپایی حکومت اسلامی است، از این‌رو خداوند به پیامبر(ص) اجازه داده تا برای حکومت اسلامی قانون‌گذاری کند. بدین ترتیب پیامبر(ص) از سوی خداوند مأمور شده است که قوانین مربوط به حکومت اسلامی را وضع کند.

به دنبال این نظریه، دربارۀ ضرورت تشکیل حکومت اسلامی در زمان غیبت ائمۀ معصوم(ع) بحث‌های مبسوطی داشتند و این گونه استدلال می‌کردند که اگر بپذیریم پیامبر(ص) مأمور به تشکیل حکومت شدند، عاقلانه نیست تصور کنیم پس از رحلت ایشان جامعه دیگر نیاز به حکومت اسلامی ندارد؛ بنابراین همواره در رأس هرم جامعۀ انسانی، باید شخصی آگاه، مدیر، مدبر، با تقوی و دین‌شناس وجود داشته باشد تا با توجه به نیازهای روز، قوانین لازم را استخراج کند و ولایت جامعه را بر عهده گیرد.


آقا معتقد بودند: این ولایت شأنی از شئون پیامبر(ص) است که پس از پیامبر(ص) به ائمه(ع) سپس به فقیه جامع‌الشرایط تفویض می‌شود؛ بنابراین اگر فقیهی به این اندازه از علم و تقوی رسید و مقبولیت عام و مردمی نیز پیدا کرد، او ولیّ جامعۀ اسلامی خواهد بود.

ولایت از نظر ایشان دو وجه داشت:یکی مربوط به ولیّ که باید عالم و متقی باشد؛ زیرا تقوی از شروط لازم اوست و وجه دیگر، مربوط به مردم که او را بپذیرند.

آقا به صراحت می‌گفتند: در همۀ قوانین و احکام اسلام، روح مشترکی وجود دارد و پیامبر(ص) نیز با وضع قانون و بیان احکام، هدف مشترکی را دنبال کرده‌اند.


البته نظریۀ آقا موافقان و مخالفانی داشت و گهگاه مباحثات سر درس به خانه نیز کشیده می‌شد. احمد و حاج‌آقا مصطفی بحث را در خانه دنبال می‌کرده‌اند.

آنچه من از شنیدن این بحث‌ها برداشت کردم، این بود که در عبادات همان هدفی وجود دارد که در حکومت و سیاست؛ یعنی اگر در نماز، انسان باید مزۀ توحید را بچشد و به قرب حضرت حق نایل آید، در تجارت و سیاست نیز باید همین امر را خواستار باشد.”




[اقلیم خاطرات، فاطمه طباطبایی، انتشارات پژوهشکدۀ امام خمینی و انقلاب اسلامی، چاپ و نشر عروج، صص232-233]


موضوع: حکومت اسلامی، امامت، ولایت فقیه
تاريخ: دوشنبه، 18 ژوئن ، 2012

 

رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) فرمود:

«…هر کس از گناهی که کرده نفرت داشته باشد و کار ِ نیک، او را شادمان سازد، پس او مؤمن است».




حَدَّثَنا أحمد بنُ هارونَ الفامیُّ، قالَ: حَدَّثَنا محمد بن عبدالله بن جعفر الحَمیریُّ، قالَ: حَدَّثَنا أبی عَن هارونَ بن ِ مُسلم عَن مَسعَدَةَ بن ِ صَدَقَةَ عَن الصّادق ِ جعفر بن ِ محمدٍ عَن أبیهِ عَن آبائهِ(علیهم‌السلام) أنَّ… قالَ رسول‌اللهِ (صلی‌الله علیه و آله):

«مَن ساءَتـهُ سَـیِّـئَـتُـهُ وَ سَرَّتهُ حَسَنَتُهُ  فَهُوَ مُؤمِنٌ».




[الامالی، شیخ صدوق، انتشارات نسیم کوثر، ج1، ص336، مجلس36، حدیث8]


موضوع: بهره‌ای از کلام خدا و اولیای خدا
تاريخ: یکشنبه، 17 ژوئن ، 2012

 

رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) فرمود:

«برادر دینی خود را آشکارا سرزنش مکن؛ نکند خداوند بر او رحم آورد و تو را به عیبِ او گرفتار سازد».




حَدَّثَنا محمد بنُ أحمد بن ِ علی‌بن أسدی، قالَ حَدَّثَنا یعقوب‌بنُ یوسف‌بن حازم، قالَ: حَدَّثَنا عمر بنُ إسماعیل‌بن مُجالِد، قالَ: حَدَّثَنا حَفصُ بنُ غیاثٍ عَن بُردِ بن ِ سنان عَن مَکحُولٍ عَن واثِلَة‌بن ِ الاسقَع، قالَ:

قالَ رسول‌اللهِ (صلی‌الله علیه و آله):

«لا تُظهِر ِ الشَّماتَةَ بِأخیکَ فَیَرحَمَهُ اللهُ وَ یَبتَلِیَکَ».




[الامالی، شیخ صدوق، انتشارات نسیم کوثر، ج1، ص382، مجلس40، حدیث5]


موضوع: بهره‌ای از کلام خدا و اولیای خدا
تاريخ: یکشنبه، 17 ژوئن ، 2012

 
 

24 نوامبر 22

تجربه‌ی سینما رفتن با دخترکم برای من تجربه‌ی تازه و نویی‌یه. پیش‌تر وسط‌های هفته و توی خلوتی رفته بودیم سینما. این‌بار که وارد لابیِ سینما شدیمو جمعیت رو دیدم، با خودم فکر کردم ضدحال می‌شه و با این‌همه خانواده و بچه، لابد نمی‌شه درست فیلم دید؛ اما تجربه‌ی معرکه‌ای بود.

 

در شرایطِ پمپاژِ یأس و نفرت، جنگِ بی‌امانِ خصم، و عمل‌کردِ انتقادبرانگیزِ مدیرانِ کشور، من حالا با دخترکم در یه سالن سینما به فیلم‌دیدن نشستیمو هر چند دقیقه صدای خنده‌ی معصومانه‌ی قریب به صد کودک فضا رو پر می‌کنه.

 

در تاریک‌روشنِ سینما هر از گاهی به چهره‌ی دخترکم سیر نگاه می‌کنم که محوِ فیلمه و از سِحرِ سینما مسحور.

 

تجربه‌ی فیلم‌دیدن با بچه‌ها تجربه‌ی ناب و روح‌بخشی‌یه. اصن هم‌نشینی و هم‌بازی شدن با کودکان، نشاط‌آور و حیات‌بخشه.

 

اخیراً با دوستی که هر دو سخت درگیرِ کاریم و با مدیریت‌های بی‌عمل و بدعمل، چالشی مستمر و فرسوده‌کننده داریم، صحبت می‌کردم؛ که ای رفیق! بیش‌تر با بچه‌ت وقت بگذرون و بذار فطرتِ زلال‌شون این سرخورده‌گی‌های ناشی از سر و کله زدن با بی‌شعوریِ مسؤولین رو بشوره ببره…

 
 

مهدی پیچک؛ پیچک سر به هوا's bookshelf: read

جهان هولوگرافیک
did not like it
https://www.instagram.com/p/BjqO7apnIl-/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1b24p51z3g6jq
tagged: never
کابوس تهمت و جنایت
اگر به هر دلیلی خواستید کتابی از #چخوف بخوانید" بیخیال کتاب کابوس، تهمت و جنایت بشوید. برای درک داستان های این کتاب، آشنایی با سبک زندگی، فرهنگ و روابط کلیسای ارتدکس و اسقف ها در زمان روسیه ی تزاری واجب است." https://www.instagram.co...
tagged: never
خاطرات سفیر
liked it
کتاب «خاطرات سفیر» نوشتهٔ خانم نیلوفر شادمهری رو که خوندم، غرق در خاطرات جوونی‌ها‌م شدم. قریب به اتفاق مطالب‌شو توی هم‌اون وبلاگ‌شون خونده بودم. از پایان‌ش خوش‌م نیومد. زیادی غلیظ بود. نگارشِ متن‌شم گه‌گاه توی ذوق می‌زد. مدتی نیست که ق...
پستچی
it was ok
زرد. آبکی؛ ولی طعم‌دار.
قصه ها و تصاویر
really liked it
این ازجمله کادوهایی بود که برای تولد خواهرزاده‌م خریدم. http://www.30book.ir/Book/56900/مجموعه-قصه-های-سوته-یف-16جلدی%20نخستین نسخه‌ای که خریدم چاپ نشر نخستین بود. ساده و بامزه بود. مفاهیمی چون صبر، کمک، ایثار و فداکاری، هم‌کاری، قناعت و...

goodreads.com