همه در معرض آفتهای علم هستیم. همۀ تحصیلکردهها و اهالی مطالعه و استدلال و اندیشه. از علمای ربّانی شنیدیم که علم و دانایی، حجابهایی در پی داره که باید براشون چاره ساخت. از گرفتاریهای اهل علم، یکی هم دخالتِ حب و بغضها در تفسیر قضایاست. دانـا اگه پذیرش ِ حقیقت رو بر خودش هموار نکرده باشه، برای انکارش توجیهی عالمانه میتراشه و به استنتاجی میرسه که اگه مجعول نباشه، غیر از همۀ حقیقتییه که در جریانه.
برای من، رفتار برخی تحصیلکردهها و اهل علم و معلومات، در پی انتخابات ٨٨، کشف تازهای از این معنا بود. اهل ِ علمی که مزخرف میگفتند. «مزخرف» از ریشۀ «زُخرُف» به معنای چیزییه که ظاهری فریبا داره، اما بیارزشه. چیزی تو مایههای فرم ِ بیانش یا وجهۀ گویندهش هست که غلطانداز میکُندِش.
مثلاً تحصیلکردهای که تحصیلات عالی داره و پیگیر ِ تحلیل ِ حقیقتی از رفتار مردم ایرانه؛ اما به دلیل حب و بغضهای شخصی و باندیش، «وجود داشتن»ِ تعدادی مخالف رو «اکثریت بودن»شون «میبینه». خب به همون اندازه هم از درکِ ما وَقَع، محجوب میمونه. جریانات رو تفسیر به مطلوب میکنه و تأویل به مأمول.
اینایی که تعریف کردم، تحصیل کردههایی خوشنام هستن؛ حقیقتجو هستن؛ اینا از اوناش نیستن که خوب میدونن چه خبره اما کتمان کنن چون نونشون تو بوق تبلیغاتی صهیونیستها دمیدنه و به ساز اونا رقصیدن. محض ِ انبساط خاطرتون این فرمایشاتِ «سیدمحمد حسینی» رو که از اوناشه گوش بدین.
گوشۀ برخی سایتها و وبلاگهای مخالفِ حکومت، طرحی هست که: «گسترش آگاهیها، استراتژی اصلی جنبش سبز». این علاقهمندان به گسترش ِ آگاهی ِ منتقدان/مخالفانِ حکومت، گاهی رو یه گوشه از حقیقتی مانور میدن که همهش نیست. گاهی بندهخداها «اونچه دوست دارن اتفاق بیفته» رو «امر ِ اتفاق افتاده» تصور و قلمداد. گاهی هم دروغ میبافن.
به یه چوب نمیرونم. گاهی برخی انتقادهای اینان انتقادهای ما هم هست. منکر ِ کاستیها و ناراستیهای نظام نیستم؛ اما نه چون اینان که بر شاخه بن میبُرند.
خب شاید اینا دوست داشته باشن نه اکثریت، بلکه همۀ مردم ایران رو مخالف نظام فرض کنن. شاید میلشون کشیده باشه طرفداراشون تو نت رو همۀ ملت ایران تخیل کنن. شاید خوشآیندشونه تو گوشۀ انزواشون هر تک همراهی رو فوجی از ملت قلمداد کنن. خوب میدونیم این تخیلات چه فاصلهای با حقیقت داره. انبوه میلیونی ٢٢بهمن رو جمعیت نمیبینن؛ اما اندک ٢۵بهمنیها براشون چشمپرکنه.
تو جبر و ریاضیاتِ اینا، جمعیتِ چن میلیونی، «ضریب ساندیس» و «ضریب اتوبوس» میخوره و آب میره؛ ولی تعدادی که برای براندازی، قراره ادای قیام مصر و تونس رو دربیارن و با خودشون پتو و آذوقه ببرن تا نظام ساقط بشه، همینـا با لحاظ «ضریب شرایط امنیتی» و «ضریب چماق» اندیسمان میشن و پف میکنن.
…وا! …دیدی چی شد؟ …من هم تحت تأثیرشون قرار گرفتم؛ اون «جمعیت میلیونی» رو با فعل مفرد ختم کردم ولی اون «تعدادی» رو با فعل جمع! …از بس کثیرن خب! …ادبیات هم تحت تأثیرشونه!
البته این طرز گسترش ِ آگاهی، تاکتیکِ تازهشون نیست؛ روشی معمول بوده و هست. داعیۀ اصلاحطلبی و آزاد اندیشی و زنده باد مخالفِ منشون با برخی رفتارهای دُگم و افراطی و خلافِ وعدهشون نمیخونه.
نویسندۀ فاضلی که اگه تو دیدار ِ دو مرجع تقلید، یکیشون عطسه بزنه، غیبگویی و نیتخونی میکنه و جوری انعکاس میده که تو گویی علیه حکومت حکمی صادر شده؛ همایشون همچین چراغ خاموش و مسکوت میگذره از دیدار ِ مکرر ِ علما و فضلا و شخصیتها با «آیتالله سیستانی» و اعلام حمایتهای ایشون از رهبری و قوام و حفظ نظام شیعه تو ایران، که لابد این موضعگیریهای متواتری که هیچگاه تکذیب نشده اصلاً موضوع قابل اهمیتی نیست!
یا وقتی «سیدعلی خمینی» حضورشو تو ٩دی (هم ٨٨ و هم ٨٩) هر بار تأیید میکنه، این فاضل ِ طالبِ اصلاح، تو گودر نوت میذاره: «مرتضی امروز بعد از درس آیتالله محقق داماد از خود حاج حسنآقا (خمینی) قضیه رو پرسیده و ایشونم گفته که خبر مشرق دروغه. ولی ظاهرا قراره مشرقیون که گویا دل در گرو استاد مشایی دارن به این دروغشون ادامه بدن.»
خب چرا سعی میکنید حقیقتی که اتفاق افتاده رو نبینید؟! واقعاً منفعتی بردید از کتمانِ حقیقت؟!
یا استاد دانشگاهی که جامعهشناسه و میدونه حرفاش خریدار داره و تأثیرگذاره؛ عزم بر اصلاح ِ کژیها و ناراستیها داره؛ نمیدونم چرا تو کورانِ هیجانات انتخاباتی، به رییس جمهوری که گیرم نپسنددش تهمت میزنه و وقتی به دروغی که نشر میده اعتراض میکنیم، به جای اینکه قدری تأمل کنه که اقلاً از من ِ استادِ دانشگاه چنین دروغپراکنی ِ بیاستنادی پسندیده نیست، جواب میده: «این نمودار مال الان نیست و قبلا هم همه جا پخش شده. در ضمن شک نداریم آقای احمدینژاد یک باند نزدیک به خودشون دارن که ایشان از اقوام خودشون تا تونستن استفاده کردن… احتمال هم میدم که چند جایی اشتباه باشه. اما کلیتش درسته»!!! …عجبـا! …این شد توجیه ِ نمودار ِ سراسر دروغی که ایشون با نشرش طعنه زدهن: «عدالت اجتماعی را ملاحظه فرمایید»!!!
یا چرا تحصیلکردۀ اقتصاددانی اینچنین دغدغۀ سقوط هواپیماهایی که زمان «خاتمی» و پیشتر خریداری شده رو به «احمدینژاد» ربط میده و طعنه به شجاعتش میزنه؟! شاید واسه اینکه آخرش بگه: «به قول کرباسچی: شما میدانید که هر بار که شعار میدهید چند بچه فقیر در این کشور بدون شیرخشک میمانند؟»!!
نمونۀ درخشانِ چنین اظهاراتی، تیپفرمایشاتِ فاضلانۀ روشنفکر ِ معظّم، داریوش محمدپوره که هر کی به احمدینژاد رأی داده دستش به خونی که از مردم ریخته شده آلودهس!
همهمون دیگه عادت کردیم تو وبلاگهاشون «احمدینژاد» رو اختصاری و معنادار ببینیم؛ همینهایی که ادبشون به ز دولتشونه؛ تو آرشیو مطالبشون چهقدر از اخلاق و گفتمان و زنده باد مخالفِ من، سخنسرایی کردن بماند! …نوشتهٔ مفصل و مجزایی میطلبه …رها کنم!
گاهی هم بخشی از حقیقتِ ماجرا رو مبنا قرار میدن؛ البته بخش ِ بودارشو. مثلاً از جمله رهبران انقلاب مردم مصر، جَوونی رو مطرح میکنن و میگن قهرمان جَوونای مصرییه. کسی که علیه ایران و حزبالله و اخوانالمسلمین موضع میگیره؛ ولی علیه امریکا و اسرائیل حرفی نمیزنه؛ دستبند سبز میبنده و تو مصاحبههاش از جنبش سبز حمایت میکنه.
نویسنده، «وائل غنیم» رو زبانِ گویای قیام مصر قلمداد کرده؛ طوری که مرکز زمین همین جایییه که من واستادم! باور نداری؟ برو متر کن!!
به قولِ «عبدالله شهبازی» (که ایرادهایی بهش وارد میدونم؛ اما دلیل نمیشه نوشتههاشو دنبال نکنم): «…وائل غنیم مدیر بازاریابی شرکت گوگل در خاورمیانه و شمال آفریقا بود و در دفتر گوگل در دوبی کار میکرد. او ۲۷ ژانویه، دو روز پس از آغاز انقلاب مصر، به قاهره بازگشت و ناپدید شد و پس از یازده روز آزاد شد. رسانههای معین کوشیدند او را به «قهرمان ملی» بدل کنند و این تبلیغات ادامه دارد. بنده این گونه تبلیغات را خوب میشناسم و میدانم که بیخود کسی را بزرگ نمیکنند.
غنیم پس از آزادی به میدان تحریر رفت و برای مردم سخن گفت و دستبند سبز به دست داشت. یعنی درواقع تنها کسی بود که از این نماد استفاده کرد. همین امر سبب شد که در میان ایرانیان نیز مشهور شود.
گاردین و سایر رسانهها اعلام کردند غنیم به سخنگوی ائتلاف جوانان مصری میدان تحریر، متشکل از پنج گروه جوانان، بدل شده ولی روز بعد معلوم شد این خبر دروغ است و سخنگوی ائتلاف گروههای جوانان میدان تحریر عبدالرحمن سمیر است نه وائل غنیم. سمیر از نزدیکان البرداعی بوده است…»
حالا شما تو تحلیلی که «ایمایان» روش مانور داده، حتا یه اشاره به این بخش از حقيقت پیدا میکنین؟ …عمراً! …استراتژیشون گسترش ِ آگاهیهاست خب!
البته تو تودهها که میری میبینی واسه این قسم مزخرفاتِ عالمانه، تره هم خُرد نمیکنن. حتا گاهی تو عوام به دیدگاههایی برمیخوری که حضراتِ تحصیلکرده حالاحالاها باید بدُوَن بلکه به این دید برسن. یعنی گاهی علم ِ صرف برای اهلش سنگینی ِ بار میشه؛ درحالی که تو همون موضع، عوام سبکبارترن.