و از سخنان امیرالمؤمنین است؛ آن هنگام که فاطمه را به خاک میسپرد، این چنین با پیامبر خدا نجوا میکرد:
«درود من و درود دخترت را که خیلی زود به تو پیوست و در کنارت آرمید، بپذیر! ای پیامبـر خدا! از دست رفتن ِ دختر گرامىات عنان ِ شکیبایى از کفم گسلانده، و توان خویشتندارىام نمانده؛ ولى مرا که اندوه عظیم فراق تو را دیدهام و رنج مصیبت تو را چشیدهام، جاى شکیبایىست. من خود تو را به دست خود در قبر خواباندم و سر بر سینۀ من داشتى، که جان به جان آفرین تسلیم نمودى. «انا لله و انا الیه راجعون».
اینک آن امانتی که به من سپرده بودی بازگشت و آن یادگاری که از تو داشتم، از من گرفته شد. از این پس اندوهم همیشگى و شبم گاه ِ بیتابى و بیدارى است تا آنکه خداوند، سرایی را که تو در آن به سر مىبرى برایم برگزیند، بلکه این غم که در دل دارم فرو نشیند. به زودی دخترت تو را خبر دهد که چهسان امتت فراهم گردیدند، و بر او ستم ورزیدند. از او بپرس چنانکه شاید و خبر گیـر از آنچه باید، که دیرى نگذشته و یاد تو فراموش نگشته (که ما را چنین مهجور کردند).
درود بر شما، درود ِ آن که بدرود گوید نه که رنجیده است و راه دورى جوید. اگر باز گردم نه از روی رنج و سختیست و اگر درنگ مىکنم نه به سبب آن است که به وعدهاى که خدا به صابران داده، بدگمان شدهام؛ بلکه امیدوارم بدانچه خدا شکیبایان را وعده داده و پاداشى که براى آنان نهاده.»