و از سخنان امیرالمؤمنین است؛ آن هنگام که فاطمه را به خاک می‌سپرد، این چنین با پیام‌بر خدا نجوا می‌کرد:

«درود من و درود دخترت را که خیلی زود به تو پیوست و در کنارت آرمید، بپذیر! ای پیام‌بـر خدا! از دست رفتن ِ دختر گرامى‌‏ات عنان ِ شکیبایى از کفم گسلانده، و توان خویشتندارى‌‏ام نمانده؛ ولى مرا که اندوه عظیم فراق تو را دیده‌‏ام و رنج مصیبت تو را چشیده‌‏ام، جاى شکیبایى‌ست. من خود تو را به دست خود در قبر خواباندم و سر بر سینۀ من داشتى، که جان به جان آفرین تسلیم نمودى. «انا لله و انا الیه راجعون».

اینک آن امانتی که به من سپرده بودی بازگشت و آن یادگاری که از تو داشتم، از من گرفته شد. از این پس اندوهم همیشگى و شبم گاه ِ بی‌تابى و بیدارى است تا آن‌که خداوند، سرایی را که تو در آن به سر مى‌‏برى برایم برگزیند، بلکه این غم که در دل دارم فرو نشیند. به زودی دخترت تو را خبر دهد که چه‌سان امتت فراهم گردیدند، و بر او ستم ورزیدند. از او بپرس چنان‌که شاید و خبر گیـر از آن‌چه باید، که دیرى نگذشته و یاد تو فراموش نگشته (که ما را چنین مهجور کردند).

درود بر شما، درود ِ آن که بدرود گوید نه که رنجیده است و راه دورى جوید. اگر باز گردم نه از روی رنج و سختی‌ست و اگر درنگ مى‌‏کنم نه به سبب آن است که به وعده‌‏اى که خدا به صابران داده، بدگمان شده‌‏ام؛ بلکه امیدوارم بدان‌چه خدا شکیبایان را وعده داده و پاداشى که براى آنان نهاده.»

                                                                           نهج‌البلاغه / خطبۀ ٢٠٢

موضوع: گزیده نثـر
تاريخ: پنج‌شنبه، 28 می ، 2009

 

آقایان! حضرات! آرمان‌ها و توقعات من کجـا و شما چاهارتـا کجـا!؟

 

موضوع: شخصی
تاريخ: سه‌شنبه، 26 می ، 2009

 

پرس‌تی‌وی برنامه‌ای داره با عنوان Face To Face که هر هفته به مصاحبه با کسی می‌پردازه. چند هفته پیش، مصاحبۀ جالبی با برژینسکی داشت که از همون موقع هی می‌خواستم درباره‌ش بنویسمو نمی‌رسیدم. گرچه حالا هم نرسیدمو به ناچار فقط لینک می‌دم.

 

ملاحظۀ این مصاحبۀ نیم‌ساعته رو به اهل‌ش توصیه می‌کنم. حجم فایل‌ش ٢٠مگابایته که از این‌جا می‌تونین دانلودش کنین. تو یوتیوب هم هست؛ اما تکه‌تکه، و در سه قسمت؛ اول، دوم، سوم.

 

 

 

 

موضوع: فیلم، تئاتر، کلیپ، سیماجون و ‌اینـا
تاريخ: سه‌شنبه، 26 می ، 2009

 

گرچه افکار او منـوّر نیست

فکر اولاد و فکر همسر نیست

 

از من و از تو حرف می‌شنود

گوش او مثل دیگران کر نیست

 

می‌چرد در مراتع امروز

به عبث فکر روز دیگر نیست

 

عاشق سبزه و بهار و گل است

عشقش از جنس عشق دلبر نیست

 

نرخ لطفش همیشه یکسان است

مثل این ارزها شناور نیست

 

چشمش از برق مهر، سرشار است

دلش از هیچ‌کس مکدّر نیست

 

قامتی نیمه معتدل دارد

ولی اندازۀ صنوبر نیست

 

پر اگر داشت می‌پرید، افسوس

که در او یک رگ از کبوتر نیست

 

او دخالت نمی‌کند هرگز

در دعاوی، چرا که داور نیست

 

و در آیینۀ عطوفت وی

ظلم بر دیگران مصوّر نیست

 

بالشش نیست غیر مشتی کاه

تشک خواب نازش از پر نیست

 

آب و جو می‌خورد ولی هرگز

جو و آبش درون ساغر نیست

 

تو بگو: آدمم، نه! انسانم

این‌قدر هم که زودباور نیست

 

نام خر بار اوست باور کن!

این خصائل که گفتم از خر نیست

 

دل مسوزان به حال خر یا گاو

حال و روز من و تو بهتر نیست

 

                                         ناصر فیض

 

موضوع: گزیده شعر
تاريخ: چهارشنبه، 13 می ، 2009

 

خطی کشید روی تمام سؤال‌ها

تعریف‌ها، معادله‌ها، احتمال‌ها

 

خطی کشید روی تساوی عقل و عشق

خطی دگر به قاعده‌ها و مثال‌ها

 

خطی دگر کشید به قانون خویشتن

قانون لحظه‌ها و زمان‌ها و سال‌ها

 

از خود کشید دست و به خود نیز خط کشید

خطی به روی دفتر خط‌ها و خال‌ها

 

خط‌ها به هم رسید و به یک جمله ختم شد

با عشق ممکن است تمام محال‌ها

 

                                                 فاضل نظری

 

موضوع: گزیده شعر
تاريخ: سه‌شنبه، 12 می ، 2009

 

پیش‌تر بعضی فیلم‌هایی که تو یوتیوب‌م فیوریت می‌کردمو از طریق گوگل‌ریدرم به اشتراک می‌ذاشتم؛ اما حالا (با توجه به رشد روزافزون ADSL تو بین بروبچـز) به نظرم می‌رسه می‌تونم برخی پست‌هامو هم به ویدیوهای یوتیوب اختصاص بدم. برای شروع، دیدن‌ ِ این ویدیوها رو پیش‌نهاد می‌کنم:

١) تو Extreme Sheep LED Art خواهید دید که با استفاده از یه گله گوسفند و لامپ‌های LED چه طور می‌شه هنرنمایی کرد. هم جالبه و هم خنده‌دار. البته به نظرم این یه کار تبلیغاتی برای چراغ‌های LED سامسونگه که دیدنی از آب در اومده.

٢) ?What is that یه فیلم کوتاه چند دقیقه‌ای‌یه؛ به زبان روسی و زیرنویس انگلیسی. راست‌شو بخواین، بعد از دیدن‌ش به زحمت تونستم بغض‌مو فرو بخورم.

٣) The Slap هم فیلم کوتاهی‌یه که اگه پایۀ نت بوده باشین، لابد تا حالا دیدین‌ش؛ اما چون احتمال می‌دادم بعضی از رفقا ندیده باشن، از نقل‌ش نمی‌گذرم. یه فیلم سه دقیقه‌ای ایرانی که تو یه کوپۀ قطار اتفاق می‌افته و کارگردان‌ش خوب از پس ِ تعلیق و غافل‌گیری‌ش بر اومده.

 

عطش‌شکن بازی وبلاگی‌ای راه انداخته و دعوت کرده تا دربارۀ مسجدهای دوست‌داشتنی‌مون بنویسیم. من به دیدن مسجدی که اهالی‌ش پرتکاپو و فعال هستن و به جووناشون جولان می‌دن، رغبت دارم. از دیدن مسجدی که بروبچه‌هاش به فکر و اندیشیدن بها می‌دن و براش وقت صرف می‌کنن، حظ می‌برم. اما فارغ از این حرفا، چن تا مسجد هست که برام حس و حال نوستالژیکی داره؛ که البته امری شخصی محسوب می‌شه.

 

– معماری و فضای قدیمی مسجد جامع ارومیه برام پر از احساسات قشنگه. چه قدر جا داشت برای کودکی‌های من! از بس دالان‌های تو در تو داشت؛ یادش به خیر قایم‌باشک‌هامون! خورشید که از طاق‌ها و مجراهای سقف‌ش می‌تابید، سحر می‌شدم…

 

– مسجد صفی رشت حسی از بلوغ داشت برام. هیچ وقت از نماز خوندن توش خسته نشدم. نمی‌دونم چه طور توصیف‌ش کنم. توصیف‌ش سخته. چه قدر قرائت امام جماعت‌شو که با لهجۀ فصیح کربلایی نماز می‌خوند دوست می‌داشتم. جر و بحث‌های سیاسی‌مون با رفقا تو اون مسجد هم عالمی داشت… یادش به خیر!

 

– مسجد جامع قاین حسی از غربت داشت برام؛ غریبی‌مو باهاش تقسیم می‌کردم انگار. چه قدر معماری‌ش مجذوب‌م کرده بود!

 

– مهدیۀ همدان رو دوست می‌داشتم؛ و کلاس‌های اخلاق دکتر حائری رو دوست‌تر. هفته‌ای یه روز، طبقۀ بالاش گعده داشتیم با دکتر حائری و اخلاق شبّر رو بحث می‌کردیمو دل و جان‌مونو صفا می‌دادیم. خوش ایامی بود…

 

– مسجد گوهرشاد مشهد برام قطعه‌ای از بهشته. از گوشه گوشه‌ش خاطره دارم. هنوزم که هنوزه، از هر کجای مشهد که بخوام وارد حرم بشم، مسیرمو طوری عوض می‌کنم که از صحن گوهرشادش وارد شم. بارها شده ساعت‌ها تو اون مسجد نشستمو فکر کردم؛ به همه چی.

 

– مسجد دانش‌گاه تهران رو برای صفا و صمیمیت دانش‌جوهایی که توش وول می‌خورن دوست دارم؛ به خصوص شهرستانی‌ها و خواب‌گاهی‌هاش که به اندازۀ کافی تابلو هستن. کاش متولیان‌ش قدردان ِ این همه انرژی و روحیۀ جووناش باشن و بیش از پیش مایه بذارن تو برنامه‌هاشون.

 

 

طبق روال مرسوم بازی‌های وبلاگی، دعوت می‌کنم از دودینگ‌هاوس، طعم عسل، نیمچه‌بلاگ حامد، نفسانیات یک من، مدیر پارسی‌بلاگ، مادرستان، گل‌دختر و دفترچه یادداشت تا دربارۀ مسجد‌های دوست‌داشتنی‌شون خردک مطلبی بنویسن. چنان‌چه کسی از دوستان هم بود که تمایل داشت در این باره بنویسه، مطلع‌م کنه تا لینک‌شو اضافه کنم.

 

 

اجابت فرمودند:

مدیر پارسی‌بلاگ: مساجد دوست داشتنی

مادرستان: جایی که…

دودینگ‌هاوس: مسجدهای دوست داشتنی ام

گل‌دختر: مساجد خاطره ‌انگیزم

 

موضوع: شخصی
تاريخ: دوشنبه، 4 می ، 2009

 

از یوسف ِ سیماجون اینـا آموختیم که می‌شود پیام‌بـری را با نظام پادشاهی طوری جمع کرد که نیازی هم به ولایت مطلقۀ پیام‌بـر خدا نباشد!

 

موضوع: سرگیجه‌های یک دیوانه
تاريخ: جمعه، 1 می ، 2009

 
 

24 نوامبر 22

تجربه‌ی سینما رفتن با دخترکم برای من تجربه‌ی تازه و نویی‌یه. پیش‌تر وسط‌های هفته و توی خلوتی رفته بودیم سینما. این‌بار که وارد لابیِ سینما شدیمو جمعیت رو دیدم، با خودم فکر کردم ضدحال می‌شه و با این‌همه خانواده و بچه، لابد نمی‌شه درست فیلم دید؛ اما تجربه‌ی معرکه‌ای بود.

 

در شرایطِ پمپاژِ یأس و نفرت، جنگِ بی‌امانِ خصم، و عمل‌کردِ انتقادبرانگیزِ مدیرانِ کشور، من حالا با دخترکم در یه سالن سینما به فیلم‌دیدن نشستیمو هر چند دقیقه صدای خنده‌ی معصومانه‌ی قریب به صد کودک فضا رو پر می‌کنه.

 

در تاریک‌روشنِ سینما هر از گاهی به چهره‌ی دخترکم سیر نگاه می‌کنم که محوِ فیلمه و از سِحرِ سینما مسحور.

 

تجربه‌ی فیلم‌دیدن با بچه‌ها تجربه‌ی ناب و روح‌بخشی‌یه. اصن هم‌نشینی و هم‌بازی شدن با کودکان، نشاط‌آور و حیات‌بخشه.

 

اخیراً با دوستی که هر دو سخت درگیرِ کاریم و با مدیریت‌های بی‌عمل و بدعمل، چالشی مستمر و فرسوده‌کننده داریم، صحبت می‌کردم؛ که ای رفیق! بیش‌تر با بچه‌ت وقت بگذرون و بذار فطرتِ زلال‌شون این سرخورده‌گی‌های ناشی از سر و کله زدن با بی‌شعوریِ مسؤولین رو بشوره ببره…

 
 

مهدی پیچک؛ پیچک سر به هوا's bookshelf: read

جهان هولوگرافیک
did not like it
https://www.instagram.com/p/BjqO7apnIl-/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1b24p51z3g6jq
tagged: never
کابوس تهمت و جنایت
اگر به هر دلیلی خواستید کتابی از #چخوف بخوانید" بیخیال کتاب کابوس، تهمت و جنایت بشوید. برای درک داستان های این کتاب، آشنایی با سبک زندگی، فرهنگ و روابط کلیسای ارتدکس و اسقف ها در زمان روسیه ی تزاری واجب است." https://www.instagram.co...
tagged: never
خاطرات سفیر
liked it
کتاب «خاطرات سفیر» نوشتهٔ خانم نیلوفر شادمهری رو که خوندم، غرق در خاطرات جوونی‌ها‌م شدم. قریب به اتفاق مطالب‌شو توی هم‌اون وبلاگ‌شون خونده بودم. از پایان‌ش خوش‌م نیومد. زیادی غلیظ بود. نگارشِ متن‌شم گه‌گاه توی ذوق می‌زد. مدتی نیست که ق...
پستچی
it was ok
زرد. آبکی؛ ولی طعم‌دار.
قصه ها و تصاویر
really liked it
این ازجمله کادوهایی بود که برای تولد خواهرزاده‌م خریدم. http://www.30book.ir/Book/56900/مجموعه-قصه-های-سوته-یف-16جلدی%20نخستین نسخه‌ای که خریدم چاپ نشر نخستین بود. ساده و بامزه بود. مفاهیمی چون صبر، کمک، ایثار و فداکاری، هم‌کاری، قناعت و...

goodreads.com