علامه علی دوانی:


“درس فلسفه (معقول) را در حوزه [ی قم]، مرحوم آقا شیخ مهدی مازندرانی در خانه‌اش می‌گفت. می‌گفتند بر معقول تسلط خوبی دارد، ولی چون پیر است و مزاجی تند دارد همه کس طاقت نشستن پای درس او را ندارند.

گذشته از ایشان، حضرت امام خمینی و مرحوم حاج آقا روح‌الله کمالوند خرم‌آبادی، نیز معقول می‌گفتند.


در حوزه معروف بود که دو حاج آقا روح‌الله درس معقول می‌گویند: یکی سید و دیگری شیخ، و سید از شیخ بهتر و برتر است. سید، حاج آقا روح‌الله خمینی و شیخ، حاج آقا روح‌الله خرم‌آبادی بودند. امام خمینی با ورود علامه طباطبایی به قم و تدریس کتب فلسفی، درس معقول را رها و به درس خارج فقه و اصول پرداختند و دیگر فلسفه نگفتند.


…هنوز ماجرای نوشتن پاورقی علامه طباطبایی بر بحارالانوار فروکش نکرده بود که گفتند آیت‌الله بروجردی فرموده‌اند: این همه فلسفه‌خوانی در حوزه چه خبر است؟ و چون در این‌گونه موارد اطرافیان آتش‌بیار معرکه بودند، از آن هراس داشتیم مبادا ایشان سخنی در منبر بگویند و مغرضین آن را کش داده و ماجرای فداییان اسلام هم برای علامۀ طباطبایی پیش بیاید.

این وضع، تنی چند از ما را بر آن داشت که برای حفظ ایشان از حادثۀ محتمل، دست به کار شویم. به اتفاق آقایان مکارم و سبحانی و آقاسیدمرتضی جزایری رفتیم خدمت امام خمینی که هم فقیه مصلح بود و هم حکیم و استاد فلسفه.


یکی از ما (گویا آیت‌الله مکارم) گفت: شما خودتان استاد فلسفۀ حوزۀ علمیه بوده‌اید. امروز بر اثر گسترش مکاتب مادی و تبلیغات الحادی، تدریس فلسفه بیش از هر وقت دیگر لازم و ضروری است. فعلاً هم آقای طباطبایی پیشرو استادانی است که در حوزه، فلسفه تدریس می‌کنند. از قرار معلوم بر ضد ایشان نزد آیت‌الله بروجردی جوسازی شده که ممکن است تصمیم حادی بگیرند و عکس‌العملی نشان دهند که به زیان آقای طباطبایی تمام شود…

خلاصه از ایشان خواستیم هر طور شده آیت‌الله بروجردی را ببینند و ایشان را متوجه غرض‌ورزی مغرضین بکنند.


امام فرمودند: نمی‌شود در این باره چیزی به آقای بروجردی گفت، و چون یکی از رفقا (آیت‌الله سبحانی) اصرار کرد، گفتند: «من چه کنم! کسانی در منزل آیت‌الله بروجردی هستند که نمی‌گذارند برای اسلام کاری انجام بگیرد…» و پس از چند لحظه که آرام گرفتند و ما ساکت بودیم، فرمودند: آقای بروجردی خودشان اهل معقول (فلسفه و علوم عقلی) هستند، شخصاً با فلسفه مخالف نیستند. وقتی در بروجرد بودند و خبر به قم رسید که ایشان گذشته از فقه و اصول، معقول هم تدریس می‌کنند، چند نفر از مدرسین به ایشان نوشتند یا رفتند بروجرد و کاری کردند که ایشان درس معقول را ترک کردند.»


بعد فرمودند: «آقاسیدمحمدحسین [طباطبایی] مرد بزرگی است. حفظ ایشان با این مقام علمی لازم است، ولی من شنیده‌ام که این روزها خیلی‌ها به درس معقول ایشان می‌روند.» من عرض کردم: بله. فرمودند:«مثلاً چقدر؟»، عرض کردم: دویست سیصد نفر. فرمودند: «شنیده‌ام شیخ حسینعلی (آیت‌الله منتظری) هم حکمت می‌گوید؟»، عرض کردم: بله. ایشان هم شرح منظومه تدریس می‌کند، بنده هم می‌روم، حدود یکصد و پنجاه نفر هستیم.

به آقای سبحانی (از شاگردان خاص خود) فرمودند: «تو هم شنیده‌ام معقول می‌گویی؟» گفت: بله. فرمود: «چقدر شاگرد داری؟»، گفت: حدود پنجاه نفر. در اینجا امام با ناراحتی فرمودند: «خوب، ببینید! کِی حوزه‌های علمی شیعه این همه فلسفه‌خوان داشته است؟ آیا اینها همه فلسفه را می‌فهمند؟»


سپس فرمودند: «فلسفه در طول تاریخ، قاچاق بوده و باید به صورت قاچاق خواند، به خصوص در حوزه‌های علمیه. نه این قدر زیاد و برای هر کس بگویید و اجازه بدهید هر کس بیاید در درس شما شرکت کند. مگر همۀ اینها اهل هستند؟ کسانی که شایستگی برای خواندن فلسفه دارند به‌طوری که منحرف نشوند کم هستند.»

بعد فرمودند: «وقتی من در صحن حضرت معصومه(ع) حکمت می‌گفتم، حجره‌ای انتخاب کرده بودم که حدود 17 نفر جا داشت، عمداً چنان جایی را انتخاب کرده بودم که بیشتر نیایند. به آنها هم که می‌آمدند و افراد خاص و شناخته‌شده‌ای بودند، یک هفته بعد می‌گفتم: درس مرا بنویسید و بیاورید، اگر دیدم فهمیده‌اید اجازه می‌دهم، وگرنه شما نباید فلسفه بخوانید. چون مطالب فلسفی را درک نمی‌کنید و باعث زحمت خواهید شد؛ هم زحمت خودتان و هم زحمت من، چون خواهید گفت: ما پیش فلانی فلسفه خوانده‌ایم.»


سپس فرمودند: «اگر من هم جای آقای بروجردی رئیس و سرپرست حوزه بودم، از این همه فلسفه‌خوانی، آن هم به این وسعت و زیادی و به صورت کاملاً علنی، احساس مسئولیت می‌کردم. وضع حوزه‌ها برای فقه و اصول و حدیث و تفسیر و دیگر علوم دینی است. البته در کنار آن هم عده‌ای مستعد هستند مخصوصاً این روزها، می‌توانند با حفظ شرایط و رعایت وضع حوزه و مسئولیتی که فقیه مرجع مسئول حوزه دارد، معقول بخوانند که کمک به علوم دینی آنها بکند و بتوانند در برابر خصم مسلح باشند، ولی نه زیاد و با این وسعت و این همه سر و صدا، از درس و بحث و نشر کتب فلسفی.»

آنگاه فرمودند: آقای بروجردی را نمی‌شود دید، آن هم برای این کار. نمی‌گذارند آن‌طور که می‌خواهید مطلب را به ایشان گفت. به نظرم خوب است آقاسیدمحمدحسین چند ماهی تمارض کند و درس معقول را تعطیل نماید و برود مسافرت، تا وضع فعلی قدری آرام بگیرد و بعد که برگشت برای عدۀ کمتری و در جای کناری  درس خود را بگوید. شیخ حسینعلی هم درس فلسفه را کمتر بگوید، فعلاً صلاح در این است تا بعد چه شود.»


به آقای سبحانی هم فرمودند: تو هم چند ماهی تعطیل کن تا سر و صدا بخوابد.» آقای سبحانی -که نسبت به امام صراحت لهجه داشت- گفت: «حاج آقا! من که تعطیل نمی‌کنم هر چه بخواهد بشود.» امام با عصبانیت فرمودند: «همین که گفتم، جوانی نکن! با مرجع مسئول حوزه نمی‌شود طرف شد، خطرناک است.»


ما برخاستیم و خداحافظی کردیم و از خانه بیرون آمدیم. یکی دو روز بعد موضوع را به استاد علامۀ طباطبایی گفتیم. اول حاضر نبودند درس را تعطیل کنند، ولی بعد قبول کردند و به مسافرت رفتند و قضیه خاتمه یافت. دیگران نیز تعطیل کردند و مغرضین هم ساکت شدند.”




[مفاخر اسلام، علی دوانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج۱۳، صص23-26]