همیلتون جردن:

 

“[سه‌شنبه، 6 نوامبر 1979، 15 آبان 1358] …رییس‌جمهور برای صرف صبحانه‌ی معمول با رییس کنگره بلند شد تا جلسه را ترک نماید. در کنار در لحظه‌ای مکث نمود و گفت: «راستی سای [وزیر امور خارجه] و جودی [سخنگو و مشاور مطبوعاتی کاخ سفید]، من از این که آن … که شهروندان ما را نگاه داشته‌اند «دانشجو» نامیده می‌شوند خسته شده‌ام. جودی شما و هادینگ [سخنگوی وزارت امور خارجه] بنشینید و ببینید آنها را چه باید بنامیم. ولی آنها را باید تروریست، گروگانگیر یا چیزی که ماهیت واقعی آنها را بازگو نماید، نامید.»

جودی پاسخ داد: «بله قربان» و به مجرد آن که رییس‌جمهور در را پشت سر خود بست به کنایه گفت: «آدمکشهای اسلامی چطور است؟»”

 

 


[بحران، همیلتون جوردن، انتشارات کتاب‌سرا، ص 19]

 

 

 

 

از هم‌این کتاب:

بحران(٢):  و سرانجام کارتر پذیرفت شاه به آمریکا بیاید

بحران(۱): این بار هم مثل آن بار است!

 

موضوع: فیش‌برداری‌‌های منظور دار
تاريخ: پنج‌شنبه، 26 سپتامبر ، 2013

 

 

تویی آن آیتِ رحمت که نتوان کرد تفسیرش

منم آن مایۀ حسرت که نتوان داد تغییرش

سر ِ معماری ار داری بیا ای خواجۀ مُنعم

که من ویرانه‌ای دارم که ویرانم ز تعمیرش

 

 

 

میرزا عباس فروغی بسطامی

 

موضوع: یک چکه شعر، یک دریا معنا
تاريخ: چهارشنبه، 25 سپتامبر ، 2013

 

“گرچه شهید [«شیخ زین‌الدین بن علی» معروف به «شهیدِ ثانی»] در دورۀ صفویان وارد ایرن نشد و با آنان همکاری سیاسی نداشت، در این باره می‌گوید:

 

«باید توجه داشت صرف پیروی از سلاطین و ورود در کادر آن‌ها به هر صورتی نمی‌تواند منشأ نکوهش و خرده‌گیری بر دانشمندانی باشد که به سلاطین و اهل دنیا پیوستند؛ بلکه این نکوهش و انتقاد متوجه دانشمندانی است که پیوستن به پادشاهان و ابنای دنیا را زمینه و وسیله‌ای قرار دهند تا در سایۀ آن به مناصب و مقامات عالی دنیوی و تفوق و برتری بر همگنان و کسب جاه و منزلت و دنیا و ریاست و امثال آن‌ها نائل گردند.

اگر هدف از پیوستن به سلطان و اهل دنیا چنین باشد که از این رهگذر، نظام و سازمان زندگی همنوعان خود را پایدار نگهدارند و هستۀ مرکزی دین و آیین الاهی اسلام را در پایۀ رفیعی قرار دهد و بدعت‌گذاران را قلع و قمع کند و امکاناتی برای امر به معروف و نهی از منکر در جامعه به وجود آورد، اعمال او با چنین هدف‌های والایی، از پر ارزش‌ترین کردارها و رفتارهای او محسوب می‌شود.

اگر دانشمندی با چنین اهداف الاهی و انسانی به سلطان و ابنای دنیا بپیوندد، نه تنها کار ناروایی را مرتکب نشده است، بلکه این کار او به عنوان عملی سرشار از فضیلت و شایسته‌ترین رفتار به شمار می‌آید.»

 

 

 

… مرحوم شهید ثانی در ادامه می‌فرماید:

 

«با توجه به مطالبی که گفته شد (و این‌که اگر عالمان به قصد خدمت به شیعیان و اجرای دستورهای دین وارد دستگاه ظلمه شوند دارای پاداش نیکویی است) می‌توان میان روایاتی که ورود عالمان به دستگاه طاغوتی را نکوهش نموده و آن دسته از روایاتی را که ورود را جایز شمردند بدین وسیله جمع کرد.

به همین دلیل، عملکرد یک دسته از بزرگان شیعه چون علی بن یقطین و عبدالله نجاشی و سفیر سوم امام عصر -عجل الله تعالی فرجه الشریف- ابوالقاسم پسر روح و محمد بن اسماعیل بزیع و نوح بن دراج و بقیۀ اصحاب ائمه و عملکرد فقیهانی چون دو سید بزرگوار علم الهدی و سید رضی و کار حکومتی پدرشان (طاهر) و خواجه نصیرالدین طوسی و علامۀ حلی (در دستگاه مغولان) و بقیۀ عالمان دینی را موجّه خواند.

 

محمد بن اسماعیل بن بزیع که مؤثق و صادق است، از امام رضا(علیه‌السلام) نقل کرد که فرمود: برای خدای تعالی در دستگاه ستمگران کسانی هستند که خداوند به وسیلۀ آنان برهان حق را آشکار و نورانی کند و به آن‌ها در بلاد تمکّن داد تا (گرفتاری) اولیای خود را به وسیلۀ آن‌ها بر طرف و با آنان خداوند، کارها و مشکلات مسلمانان را اصلاح سازد؛ چون او پناهگاه مؤمنان از زیان است، و نزد او نیازمندان از شیعیان پناه برده، خداوند به وسیلۀ آن‌ها ترس مؤمن را در دارالظلمه از بین می‌برد. آن‌ها حقیقتاً مؤمن هستند. آن‌ها اُمنای خداوند در زمین هستند. آن‌ها نور خدای تعالی میان رعایاشان در روز قیامت هستند، و نور آن‌ها برای اهل آسمان می‌درخشد؛ چنان که ستارگان برای اهل زمین درخشش دارند. آن‌ها کسانی هستند که نور قیامت از نور آن‌ها است و با نورشان قیامت روشن می‌شود.

آن‌ها به خدا قسم برای بهشت آفریده شدند و بهشت نیز برای آن‌ها خلق شد؛ پس گوارا باد بر آن‌ها! هر کس از شما که بخواهد می‌تواند به همۀ این مقام‌ها برسد.

 

[ابن بزیع] گفت پرسیدم: چگونه جانم بقربانت؟

امام فرمود: پس با آن‌ها باش و خشنود ساز ما را با ادخال سرور بر (قلب) مؤمنان از شیعیان. پس ای محمد [ابن بزیع] با آن‌ها باش.”

 


[مرجعیت و سیاست در عصر غیبت، علی‌نقی ذبیح‌زاده، انتشارات مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ج۱، صص 334-336]

 

 

 

 

از هم‌این کتاب:

(+) سیدِ رضی و آرزوی تشکیل حکومت اسلامی

(+) در مواجهه با روایاتِ تقیه‌ای

(+) اشاره‌ای به نقش مسیحیان در تحریکِ مغول علیه ممالک اسلامی

 

موضوع: حکومت اسلامی، امامت، ولایت فقیه
تاريخ: چهارشنبه، 25 سپتامبر ، 2013

 

آیت‌الله علی احمدی میانجی:

 

“نکتۀ اول اینکه گفته بودند آقای خویی لشکر عراق را دعا کرده است. اما آقای خویی این مسأله را تکذیب نموده و گفته‌اند: «من زمانی که لشکر عراق برای جنگ با اسرائیل رفته بود، دعایشان کردم، اما در جنگ با ایران دعایشان نکردم.» البته این بیانات آقای خویی به صورت کتبی در نزد من موجود می‌باشد.

 

نکتۀ دوم اینکه آقای خوئی گفته بودند: «امام خمینی، سهم امام را برای جنگ قبول نمی‌کند.» اما خود آقای خوئی قبول می‌کرد. بعضی‌ها که از نزد آقای خوئی آمده بودند می‌گفتند: آقای خوئی گفته است که: «مخالفت با آقای خمینی جایز نیست» و یا «حرام است.»

 

به هر حال این قضیه‌ای بود که مخالفان شروع کردند و می‌خواستند که چنین اختلافاتی باشد. آقای خوئی از هر دو طرف ضربه خورد. بعضی‌ها هم که از نجف آمده بودند حرف‌هایی را از آقای خوئی نقل می‌کردند که باعث بیشتر شدن آتش اختلاف می‌گشت. خود من واقعاً نمی‌توانم بگویم که آقای خوئی با انقلاب بد بوده است.

 

آقای خوئی رفتن فرح به نزد ایشان و دادن انگشتری را تکذیب کرده بودند. البته قصد داشتم مطلب دیگری را در این زمینه بیان کنم، اما متأسفانه فراموش کرده‌ام. بعضی از این حزب‌اللهی‌ها بودند که در این گونه مسائل، به اختلافات دامن می‌زدند و آتش آن را بیشتر می‌کردند.”

 


[خاطرات آیت‌الله احمدی میانجی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص308-309]

 

 

 

 

هم‌چون‌این:

(+) امام صحبت کردن دربارۀ ملاقات آیت‌الله خویی با فرح را در آن شرایط، حرام اعلام کردند

(+) این حرف‌ها خطاب به کی‌ست؟

(+) به دیدار آیت‌الله خویی رفتیم

 

 

 

 

از هم‌این کتاب:

(+) آقای بروجردی می‌گفت من قدرتی ندارم

(+) که اگر مُردی برایت نماز بخواند!

(+) آقای هاشمی رفسنجانی در خطبۀ نماز جمعه گفته بود باید اموال پولدارها را گرفت و به بی‌پول‌ها داد

(+) می‌خواهم قصدم را خالص کنم تا اگر مرا گرفتند و کتک خوردم، به خاطر خدا باشد

(+) امام در مبارزه متمایز از سایر مراجع بودند

(+) علامه طباطبایی دوران اقامت خود در تبریز را خسران نامیده بود

(+) بحثی دربارۀ ولایت فقیه

(+) خاطرات آیت‌الله علی احمدی میانجی

 

 

موضوع: فیش‌برداری‌‌های منظور دار
تاريخ: چهارشنبه، 25 سپتامبر ، 2013

 

حجت‌الاسلام محمدتقی فلسفی:

 

“… چند سال پیش واعظ فهمیده و دانایی می‌گفت در وقتی که زیارت عتبات آزاد بود، من در نجف بودم. روزی سه چهار نفر از منبری‌های محترم تهران را دیدم که با هم جایی می‌روند. پرسیدم کجا می‌روید؟ گفتند: «امروز آیت‌الله خویی ما را به نهار دعوت کرده است. نهار دوستانه‌ای به عنوان سه چهار نفر منبری ترتیب داده‌اند، تو هم بیا».

او می‌گفت مرا هم بردند و پنج نفر شدیم. مرا به آیت‌الله خویی معرفی کردند. در آن مجلس از آقای مطهری که آن موقع برای زیارت به نجف آمده بود (سال 1356 شمسی)، سخن به میان آمد.

در همان اوقات نیز امام خمینی در نجف بودند. شاید آقای مطهری همان موقع یک روز به منزل آقای خویی رفته بود و از فرصت استفاده کرده و چند سؤال کرده بود.

آن واعظ -که الآن هم زنده است- می‌گفت آن روز که در حضور آیت‌الله خویی از آقای مطهری سخن به میان آ»د، ایشان گفت: «مطهری بحر مواجی است». این بالاترین عبارتی است که از مرد بزرگی مانند آیت‌الله خویی دربارۀ مرحوم مطهری گفته شده است.”

 

 


[خاطرات و مبارزات حجة‌الاسلام فلسفی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص437-438]

 

 

 

از هم‌این کتاب:

(+) چون مطهری اهل فلسفه بود در ختم پدرش شرکت نکردند

(+) مَن قامَ بشرائطِ الحریة…

(+) خاطرۀ مرحوم فلسفی از پیغام امام خمینی به آیت‌الله شریعتمداری

 

موضوع: فیش‌برداری‌‌های منظور دار
تاريخ: چهارشنبه، 25 سپتامبر ، 2013

 

“آنها که خود را نکاشته‌اند و ریشه‌ها را از خاک بیرون برده‌اند، قراری نخواهند داشت.”

 

 


[صراط، علی صفایی حائری، انتشارات لیلة‌القدر، ص33]

 

 

 

هم‌چون‌این:

از آن تلنگرها (۱)

 

موضوع: از آن ترکیب‌ها و جمله‌های طعم‌دار
تاريخ: چهارشنبه، 25 سپتامبر ، 2013

 

ویژه‌نامۀ ایران: این آرزوها و شعار فتح بغداد و کربلا و حرکت به سوی قدس «راه قدس از کربلا می‌گذرد» آیا مبتنی بر واقعیت بود یا آنکه تنها آرمان‌طلبی بیش نبود؟

 

جواد منصوری: البته خیلی از افراد از سال 62 قاطعانه می‌‌گفتند جهان اجازه نخواهد داد حکومت صدام به دست ایران ساقط شود؛ قذافی در ملاقات خود با مسئولین کشور ما صراحتاً با بیان مطلب فوق گفت: می‌دانید که من با صدام روابط خوبی ندارم اما امکان ندارد که عرب‌ها بگذارند یک عرب توسط غیرعرب ساقط شود.

 

 

ویژه‌نامۀ ایران: آیا مسئولین ما به این کدها توجه نداشتند؟

 

جواد منصوری: باید این موارد را از خودشان بپرسید اما اینها این حرف‌ها را شوخی یا مبالغه‌آمیز می‌دانستند. احساسات عرب‌ها در حمایت از هم‌نژادهای خود بسیار جدی است و ما در سال 63 تلاش کردیم با تهیۀ پیش‌نویس قطعنامه‌ای موجب اخراج اسرائیل از سازمان ملل شویم و جالب آن که دولت‌های عربی تأکید کردند ما به این قطعنامه رأی نخواهیم داد چرا که این مسئله‌ای عربی است و نباید با نام ایران گره بخورد.”

 

 


[ویژنامۀ سال‌روز پذیرش قطعنامۀ 598 روزنامۀ ایران، 27 تیر 1389، ص22]

 

موضوع: ۸سال دفاع مقدس
تاريخ: چهارشنبه، 25 سپتامبر ، 2013

 

آیت‌الله سیدمحمدرضا گلپایگانی:

 

“ملت مسلمان و مجاهد ایران

فداکاری‌ها و نهضت اسلامی تاریخی شما و خونهائی که در راه خدا نثار کردید و زحمات و خساراتی که متحمل شدید صفحۀ بسیار درخشان و افتخارآمیزی در تاریخ اسلام گشود که دنیا را به اسلام و به انقلاب اسلامی متوجه ساخت و اشعۀ تابناک آن روشنی‌بخش دلهای عموم مسلمانان گردید.

 

رژیم طاغوتی و ضد اسلامی سقوط کرد و جمهوری اسلامی با رفراندوم طبیعی آزاد و بی‌پیرایه اعلام گشت. اکنون هم متن پیش‌نویس قانون اساسی در معرض افکار و نظرخواهی گذارده شده است که باید نارسائیهای آن مرتفع و تطبیق آن با ضوابط اسلامی کامل گردد. لازم به تذکر است بعد از آنکه دین و نظام حکومتی ما اسلام و به عنوان جمهوری اسلامی است هر گونه قانون که با اسلام مخالفت داشته باشد با آن تناقض دارد…

 

اینجانب از الان ابلاغ می‌کنم اگر قانون اساسی به طور کامل طبق قوانین شرع تدوین نشود و مسألۀ اتکاء حکومت به نظام امامت و ولایت فقیه در آن روشن نشود، حکومت بر اساس آن طاغوتی و ظالمانه خواهد بود. باید به عنایت این انقلاب، نظام حاکم، به نظام امامت متکی و به منبع آن متصل گردد تا قوا همه در یک مسیر واقع شود و همه برای ترقی و سعادت و خیر جامعه و اعلاء کلمة‌الله و برقراری عدل اسلام و شکوفائی استعداد افراد و استقرار جامعۀ توحیدی اسلام و رفع استضعاف و استکبار بسیج شود…

 

24 رجب المرجب 99  مطابق 29/3/1358 شمسی

محمدرضا الموسوی الگلپایگانی”

 


[نوری از ملکوت؛ زندگی‌نامۀ آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی، مهدی لطفی، دفتر نشر برگزیده، صص 363-366]

 

موضوع: حکومت اسلامی، امامت، ولایت فقیه
تاريخ: چهارشنبه، 25 سپتامبر ، 2013

 

حجت‌الاسلام محمدتقی فلسفی:

 

“… وقتی پدر آقای مطهری فوت شد و برایش در مسجد مدرسۀ مروی مجلس فاتحه گذاشت، از من دعوت کرد که منبر بروم و من هم رفتم. اما نظر به این که او اهل فلسفه بود و بعضی‌ها در این خصوص با وی میانه‌ای نداشتند، تعداد روحانیون در مجلس بسیار کم بود، و همین امر او را متأثر کرده بود.”

 

 


[خاطرات و مبارزات حجة‌الاسلام فلسفی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص437]

 

 

 

از هم‌این کتاب:

(+) مَن قامَ بشرائطِ الحریة…

(+) خاطرۀ مرحوم فلسفی از پیغام امام خمینی به آیت‌الله شریعتمداری

 

موضوع: فیش‌برداری‌‌های منظور دار
تاريخ: چهارشنبه، 25 سپتامبر ، 2013

 

همیلتون جردن:

 

“[سه‌شنبه، 6 نوامبر 1979، 15 آبان 1358] … فریتز ماندیل معاون رییس‌جمهور، هارولد براون وزیر دفاع، زبیگنیو برژژنسکی مشاور امنیت ملی، جودی پاول مشاور مطبوعاتی، سایروس ونس وزیر امور خارجه، گاری سیک، و دیوید نیو سام از وزارت امور خارجه تا آن لحظه گرد هم آمده بودند و انتظار ورود رییس‌جمهور را می‌کشیدند…

 

رأس ساعت 8 بامداد، رییس‌جمهور در حالی که با چابکی گام بر می‌داشت و کتابچه‌ی یادداشتی همراه با یک دسته تلکس در دست داشت وارد اطاق شد. او پیش از آن که در صندلی خود بنشیند حرفی نزد. سپس همانطور که به طرف ونس که بلافاصله در سمت چپ او نشسته بود، بر می‌گشت، درخواست گزارشی در ارتباط با گروگانها را نمود.

 

هارولد براون یادداشت شتابزده‌ای را روی کتابچه‌ی یادداشت خود نوشت و آن را به طرف من در طول میز حرکت داد: «من منتظرم که رییس‌جمهور بگوید من به شما گفته بودم اینطور می‌شود.»

من هم همین انتظار را داشتم، زیرا کمتر از سه هفته پیش در صبحانه‌ی بررسی سیاست خارجی در همین اطاق و با همین افراد، کارتر با بی‌میلی تصمیم گرفت که به شاه سابق ایران اجازه‌ی ورود به ایالات متحده را برای درمانهای پزشکی بدهد.

 

در این اطاق طی سال گذشته بارها درباره‌ی شاه گفتگو کرده بودیم. تا نوامبر 1978 [آبان 1357] این نکته که حکومت شاه نمی‌توانست پا بر جا بماند روشن شده بود و این امر رییس‌جمهور را با یک بلاتکلیفی واقعی روبه‌رو می‌کرد. ایران نفت غرب صنعتی را فراهم می‌آورد و روسیه‌ی شوروی را از خلیج فارس و کشورهای نفت‌خیز جدا می‌ساخت. ایالات متحده منافع عظیمی در حفظ ثبات و استقلال ایران[!] داشت. اکنون آن ثبات توسط یک مذهبی … هفتاد و نه ساله، آیت‌اله خمینی، که در پاریس رهبری گروه مخالف شاه را بر عهده داشت به خطر افتاده بود.

 

شاه مسلماً حمایت مردم خود را از دست داده بود، ولی رییس‌جمهور امیدوار بود که جبهه‌ای از مخالفان میانه‌رو بتواند تشکیل شود.

البته مادام که شاه به این امید نادرست که شاید به گونه‌ای معجزه‌آسا توسط ایالات متحده نجات می‌یافت، در ایران باقی می‌ماند، حضورش در ایران موجب تجمع نیروهای آیت‌اله خمینی می‌شد و در جهت خلاف احتمال روی کار آمدن یک گروه میانه‌رو عمل می‌کرد.

بالاخره، در اوایل ژانویه‌ی 1979 [دی 1357] در نتیجه‌ی گفتگو با سولیوان سفیر آمریکا در ایران، شاه تصمیم به ترک ایران و مسافرت به ایالات متحه گرفت.

دوستان نزدیک آمریکایی شاه از جمله نلسون راکفلر (Nelson Rockefeller) دست اندر کار یافتن محل سکونتی مناسب شاه و خانواده‌اش شدند. سانی لندز (Sunny lands) خانه‌ی مجلل والتر اننرگ (Walter Annenberg) سیاستمدار و تاجر معروف در کالیفرنیا برای شاه آماده شد.

 

در این زمان بود که سادات رییس‌جمهور مصر تلفنی از شاه دعوت کرد تا از مصر یعنی جایی که وی با تشریفات کامل استقبال می‌شد، دیدار نماید. شاه که با این دعوت خرسند شده بود، احساس می‌کرد نمی‌تواند آن را رد کند و دیدار خود از ایالات متحده را به تعویق انداخت. از آن گذشته، او در واقع نمی‌خواست به دشمنان خود این رضایت را بدهد که وی را در حال فرار به آمریکا ببینند، چون تأییدی بر این اتهام بود که او «عروسک ایالات متحده» است.

همچنین، درباریان شاه، به ویژه اردشیر زاهدی سفیر ایران در آمریکا وی را قانع نموده بودند که آیت‌اله خمینی احتمالاً با سرعت سرنگون خواهد شد و بنابراین وی باید نزدیک به ایران اقامت گزیند تا آن که بتواند همانطور که در سال 1953 [1332] با کمک فعالانه‌ی سیا به قدرت برگشت، با سرعت به ایران بازگردد.

 

شاه افسرده و تلخکام در ابتدا به مصر و سپس به مراکش رفت. وی اغلب اوقات خود را صرف گوش دادن به گزارشهای خبری تهران از رادیوی موج کوتاه خود می‌کرد. هرج و مرج گسترده و کاهش شدید تولید نفت اوضاع را چنان می‌نمود که گویی روزهای آیت‌اله خمینی آنقدر کوتاه بود که بتوان شمارش کرد.

اگرچه دولت آیت‌اله خمینی دچار تزلزل شد ولی سقوط نکرد. تا فوریه شاه دوباره علاقه به بازگشت به ایالات متحده را به دست آورده، آماده‌ی درخواست رسمی شد.

 

در این زمان، نظر دستگاه تغییر کرده بود. نه رییس‌جمهور کارتر و نه ونس وزیر امور خارجه نمی‌خواستند که او بیاید. آیت‌اله خمینی با موفقیت به تهران بازگشته بود و به وضوح از حمایت مردم ایران برخوردار بود. خوب یا بد، دولت  آیت‌اله خمینی یکی از واقعیتهای زندگی محسوب می‌شد و ایالات متحده اکنون منافعی در برقراری رابطه با دولت جدید داشت.

احتمال رسیدن به این هدف نسبتاً خوب بود. از مهدی بازرگان یکی از مخالفان همیشگی شاه که مردی تحصیل‌کرده و غیر روحانی بود درخواست شده بود که تا اتمام بررسیهای شورای انقلاب در ارتباط با چگونگی برقراری جمهوری اسلامی در سمت نخست‌وزیری باقی بماند. انتخاب بازرگان امیدوار کننده بود. آیت‌اله خمینی به فردی با سابقه‌ی دولتی و سیاسی برای اداره‌ی امور دولت روی آورده بود. شاید آیت‌اله خمینی عملی را که در پاریس گفته بود انجام می‌داد، یعنی پس از تشکیل جمهوری اسلامی به شهر مذهبی قم باز می‌گشت و به رهبری دینی پیروانش قناعت می‌نمود.

 

مسلماً مسایل بسیار زیادی باید میان ایران و ایالات متحده حل می‌شد. روابط نمی‌توانست مانند گذشته باقی بماند، ولی به طور حتم به نفع ایالات متحده بود که در برقراری روابط بکوشد، و همانگونه که ونس وزیر امور خارجه به رییس‌جمهور گفته بود هر شانسی که در برقراری مجدد روابط با حکومت جدید ایران وجود داشت، بدون تردید با آمدن شاه به ایالات متحده از میان می‌رفت. برای طرفداران آیت‌اله خمینی بازگشت شاه جوان ربع قرن پیش از این با کمک سیا روزی تاریک در تاریخ ایران محسوب می‌شد: ملت مسلمان تحت استثمار غرب خدانشناس درآمده بودند.

 

با این وجود، برژژنسکی با جدیت برای کسب اجازه‌ی ورود شاه به ایالات متحده بحث می‌کرد. او می‌گفت «احتمال کمی وجود دارد ما بتوانیم تا زمانی که مسایل روشن نشده، با ایران رابطه‌ای برقرار کنیم. ولی این ضعف است که به شاه اجازه‌ی ورود به ایالات متحده برای زندگی را ندهیم. اگر ما به شاه برکنار شده پشت کنیم، به جهانیان نشان داده‌ایم که ایالات متحده دوست روزهای خوشی است.»

 

رییس‌جمهور و ونس وزیر امور خارجه موضوع را متفاوت می‌دیدند. رییس‌جمهور چنین استدلال می‌کرد: «مادام که کشوری وجود دارد که شاه می‌تواند در آنجا با امنیت و راحتی زندگی کند عاقلانه نیست که وی را به اینجا بیاوریم و احتمال هر قدر کمی را هم که برای بازسازی رابطه با ایران وجود دارد نابود کنیم. تمام مطلب در انتخاب میان ترجیح شاه برای گزینش محل زندگی و منافع کشور ما خلاصه می‌شود.»

 

ولی کارتر نمی‌خواست شاه را خجالت‌زده کند یا درخواست وی را رد نماید. بنابراین به ونس دستور داد که نماینده‌ای مناسب را محرمانه نزد شاه به مراکش بفرستد تا مشکل را شرح دهد. نماینده نمی‌بایست به شاه بگوید که نیاید، ولی می‌بایست به او به طور غیر مستقیم قویاً توصیه کند که اکنون زمان مناسبی برای چنین درخواستی نیست. دیوید نیوسام معاون وزارت امور خارجه با دیوید راکفلر و هنری کیسینجر (Henry Kissinger) وزیر سابق امور خارجه که هر دو از دوستان نزدیک شاه بودند و به سادگی می‌توانستند پیام رییس‌جمهور را به وی برسانند، تماس گرفت.

راکفلر از درخواست نیوسام خشمگین شده بود و حاضر به انجام آن نبود. وی اعتقاد داشت که ایالات متحده پناهگاهی ایمن را به شاه مدیون بود. کیسینجر نیز از این که از وی خواسته شده بود نماینده برای ابراز نظری باشد که خودش آن را قبول نداشت رنجیده خاطر گردید. در این مرحله یک کارگزار سابق سیا که در ایران کار می‌کرد و شاه را می‌شناخت به کار گرفته شد.

 

شاه که مردی مغرور بود به پیام گوش داد و با درشتی گفت: «من هیچ تمایلی به رفتن به جایی که از من حسن استقبال نمی‌کنند ندارم.» وی اضافه کرد: «من از دوستان واقعی‌ام رییس‌جمهور سادات و سلطان حسن متشکرم.»

ولی حتی حسن پادشاه مراکش نیز به شاه پشت کرد و این نکته را، هر قدر مؤدبانه، آشکار ساخت که زمان نقل مکان فرا رسیده است. مسافرتهای طولانی و پرماجرای شاه ادامه یافت. وی با کمک دیوید راکفلر به باهاما نقل مکان نمود. ولی زیر فشار بدون دلیل انگلیسیها دولت باهاما به او اطلاع داد که باید آنجا را ترک نماید.

پس از دخالت مستقیم هنری کیسینجر و گفتگوی وی با لوپز پورتیلو (Lopez Portillo) رییس‌جمهور مکزیک، به شاه اجازه داده شد که با ویزای توریستی به آن کشور برود. وی توانست زندگی آسوده‌ای در کویرناواکا (Cuernavaca) داشته باشد.

 

دوستان شاه هنوز از آوردن وی به این کشور کاملاً نا امید نشده بودند. دلیل آنها ساده بود: چگونه ایالات متحده می‌توانست به یک متفق خوب و قابل اعتماد پشت نماید؟ اگر از شاه پس از سالهای دراز پشتیبانی مداوم، در این کشور حسن استقبال نکنیم، به سایر دوستان و متفقین خود در سراسر جهان چه می‌توانیم بگوییم؟

در طول بهار و تابستان، کیسینجر و راکفلر این نکته را در تلفنهای مکرر خود به وزارت امور خارجه و کاخ سفید یادآوری نمودند. کیسینجر آشکارا انزجار خود را از شکست دستگاه در فراهم آوردن پناهگاهی برای شاه به دوستان سیاسی و روزنامه‌نویسان ابراز می‌داشت. او می‌گفت: «با مردی که سه و هفت سال دوست ایالات متحده بوده نباید مانند یهودی سرگردان که نمی‌توانست مکانی برای رفتن بیابد رفتار کرد.»

به این دلیل هرچند گاه یک بار در اثر تلفنی از طرف راکفلر یا کیسینجر یا یادداشتی از طرف جان مک‌کلوی (John McCloy) یکی از دوستان ونس که دفتر وکالتش رسیدگی به امور حقوقی شاه را بر عهده داشت، موضوع، بیشتر از طرف زبیگ، در صبحانه‌های روز جمعه‌ی ما مطرح می‌شد، و گه گاه رییس‌جمهور علاقه‌ی بیشتر ایالات متحده را در برقراری ارتباط با دولت جدید ایران خاطر نشان می‌کرد.

 

بعدها این اتهام زده شد که کیسینجر و راکفلر رییس‌جمهور را وادار به دادن اجازه‌ی ورود به شاه نموده بودند. این واقعیت نداشت. رییس‌جمهور عمیقاً در مقابل فشار ایستادگی می‌کرد و اگر فشار اثری هم می‌داشت این اثر منفی بود.

زمانی که در 19 اکتبر ونس وزیر امور خارجه این موضوع را مطرح ساخت، مسأله چیز دیگری بود. ژوزف رید (Joseph Reed) یکی از اعضای اصلی دفتر راکفلر در ششم اکتبر به دیوید نیوسام تلفن کرد و به وی اطلاع داد که شاه به شدت بیمار بود و احتمالاً به معالجه در ایالات متحده نیاز داشت. نیوسام موافقت کرد که این مطلب را به اطلاع مقامات برساند ولی به رید خبر داد که دلایل بسیار زیادی از نظر پزشکی باید وجود داشته باشد تا دولت ایالات متحده بتواند به وی اجازه‌ی ورود بدهد.

ده روز بعد رید این مطلب را آشکار ساخت که شاه مدت هفت سال به صورت محرمانه برای سرطان تحت معالجه قرار گرفته بود و وضعش در مکزیک وخیم می‌نمود. وی تحت نظر دکتر بنیامین کین (Benjamin Kean) یک آسیب‌شناس معروف نیویورک که از طرف دفتر دیوید راکفلر به وی معرفی شده بود قرار داشت.

دکتر کین اصرار می‌ورزید که شاه به ایالات متحده آورده شود زیرا او به درمانهای پزشکی از نوعی که فقط در ایالات متحده وجود داشت نیازمند بود. در این زمان ونس به اطلاع رییس‌جمهور رسانید که شاه به طور رسمی درخواست ورود به ایالات متحده برای درمانهای پزشکی را می‌نماید. برای اولین بار ونس نظر خود را تغییر داد و گفت: «به عنوان یک اصل» در شرایط کنونی نظر وی این بود که به دلیل «اصل بشر دوستی» باید به شاه اجازه‌ی ورود به ایالات متحده داده شود.

 

رییس‌جمهور به تنهایی بر ضد ورود شاه به ایالات متحده استدلال کرد. وی یک بار دیگر قضاوت پزشکی را مورد سؤال قرار داد و حفظ منافع ایالات متحده را مطرح کرد.

من عواقب سیاسی را یادآوری کردم: «آقای رییس‌جمهور اگر شاه در مکزیک فوت نماید آیا می‌توانید مانوری را که کیسینجر انجام خواهد داد به تصور بیاورید؟ او خواهد گفت که در وهله‌ی اول شما عامل سقوط شاه بودید و اینک هم او را کشته‌اید.»

رییس‌جمهور نگاهی غضب‌آلود به من نمود. و گفت: «گور پدر هنری کیسینجر، من رییس‌جمهور این کشور هستم.»

نظر به این که زبیگ و ونس، این بار مشترکاً به «اصل بشر دوستی» چسبیده بودند، مباحثه ادامه یافت. واضح بود رییس‌جمهور از این که علیه تمام مشاورین خود و علیه «اصل» بحث کند، کلافه شده بود.

 

بالاخره به ونس دستور داد که شرایط و نیازهای پزشکی شاه را دوباره بررسی کند و از سفارت آمریکا در تهران پرسش نماید که واکنش دولت ایران در مقابل دادن اجازه‌ی ورود به شاه برای انجام درمانهای پزشکی چه خواهد بود. همچنین بپرسد که آیا آنها امنیت سفارتخانه‌ی ما را تضمین خواهند نمود؟ ونس گفت که بلافاصله تلکس خواهد کرد.

کارتر حرف آخرش را زد: «اگر آنها به سفارتخانه‌ی ما تجاوز کنند و شهروندان ما را به گروگان بگیرند، شما آقایان چه پیشنهادی به من خواهید نمود؟»

 

وقتی در بعد از ظهر 22 اکتبر پس از صحبت در کتابخانه‌ی اهدایی کندی، رییس‌جمهور به کمپ دیوید مراجعت نمود، وزارت امور خارجه جواب ایران را دریافت کرده بود. بروس لینگن سیاستمدار ارشد آمریکا در ایران و هنری پرشت یکی از مقامات وزارت امور خارجه که از ایران دیدار می‌کرد با بازرگان نخست‌وزیر و ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه ملاقات کرده بودند. آنها به شدت با حضور شاه در ایالات متحده مخالفت نموده، ولی قول داده بودند همانگونه که در فوریه‌ی 1979 [بهمن 1357] عمل کردند، سفارت آمریکا را محافظت نمایند.

رییس‌جمهور به ونس دستور داد که مقدمات ورود شاه به ایالات متحده را فراهم آورد.”

 

 


[بحران، همیلتون جوردن، انتشارات کتاب‌سرا، صص 13-18]

 

 

 

 

از هم‌این کتاب:

بحران(۱): این بار هم مثل آن بار است!

 

موضوع: فیش‌برداری‌‌های منظور دار
تاريخ: چهارشنبه، 25 سپتامبر ، 2013

 
 

24 نوامبر 22

تجربه‌ی سینما رفتن با دخترکم برای من تجربه‌ی تازه و نویی‌یه. پیش‌تر وسط‌های هفته و توی خلوتی رفته بودیم سینما. این‌بار که وارد لابیِ سینما شدیمو جمعیت رو دیدم، با خودم فکر کردم ضدحال می‌شه و با این‌همه خانواده و بچه، لابد نمی‌شه درست فیلم دید؛ اما تجربه‌ی معرکه‌ای بود.

 

در شرایطِ پمپاژِ یأس و نفرت، جنگِ بی‌امانِ خصم، و عمل‌کردِ انتقادبرانگیزِ مدیرانِ کشور، من حالا با دخترکم در یه سالن سینما به فیلم‌دیدن نشستیمو هر چند دقیقه صدای خنده‌ی معصومانه‌ی قریب به صد کودک فضا رو پر می‌کنه.

 

در تاریک‌روشنِ سینما هر از گاهی به چهره‌ی دخترکم سیر نگاه می‌کنم که محوِ فیلمه و از سِحرِ سینما مسحور.

 

تجربه‌ی فیلم‌دیدن با بچه‌ها تجربه‌ی ناب و روح‌بخشی‌یه. اصن هم‌نشینی و هم‌بازی شدن با کودکان، نشاط‌آور و حیات‌بخشه.

 

اخیراً با دوستی که هر دو سخت درگیرِ کاریم و با مدیریت‌های بی‌عمل و بدعمل، چالشی مستمر و فرسوده‌کننده داریم، صحبت می‌کردم؛ که ای رفیق! بیش‌تر با بچه‌ت وقت بگذرون و بذار فطرتِ زلال‌شون این سرخورده‌گی‌های ناشی از سر و کله زدن با بی‌شعوریِ مسؤولین رو بشوره ببره…

 
 

مهدی پیچک؛ پیچک سر به هوا's bookshelf: read

جهان هولوگرافیک
did not like it
https://www.instagram.com/p/BjqO7apnIl-/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1b24p51z3g6jq
tagged: never
کابوس تهمت و جنایت
اگر به هر دلیلی خواستید کتابی از #چخوف بخوانید" بیخیال کتاب کابوس، تهمت و جنایت بشوید. برای درک داستان های این کتاب، آشنایی با سبک زندگی، فرهنگ و روابط کلیسای ارتدکس و اسقف ها در زمان روسیه ی تزاری واجب است." https://www.instagram.co...
tagged: never
خاطرات سفیر
liked it
کتاب «خاطرات سفیر» نوشتهٔ خانم نیلوفر شادمهری رو که خوندم، غرق در خاطرات جوونی‌ها‌م شدم. قریب به اتفاق مطالب‌شو توی هم‌اون وبلاگ‌شون خونده بودم. از پایان‌ش خوش‌م نیومد. زیادی غلیظ بود. نگارشِ متن‌شم گه‌گاه توی ذوق می‌زد. مدتی نیست که ق...
پستچی
it was ok
زرد. آبکی؛ ولی طعم‌دار.
قصه ها و تصاویر
really liked it
این ازجمله کادوهایی بود که برای تولد خواهرزاده‌م خریدم. http://www.30book.ir/Book/56900/مجموعه-قصه-های-سوته-یف-16جلدی%20نخستین نسخه‌ای که خریدم چاپ نشر نخستین بود. ساده و بامزه بود. مفاهیمی چون صبر، کمک، ایثار و فداکاری، هم‌کاری، قناعت و...

goodreads.com