در «تحف العقول عن آل الرسول (صلیاللهعلیهوآله)» مطلبی نقل شده به این مضمون که «یحییبن اکثم» در دیوانِ عمومی –بیرونی ِ دارالخلافه- سؤالهایی از جنابِ «موسیبن محمد» -برادر ِ امام ِ هادی(سلاماللهعلیه) که به «موسی مبرقع» معروف و در شهر قم دفن است- میپرسد، و او از جواب بازمیماند. سؤالهایی که بیشتر به شبهه افکندن میماند تا سؤال پرسیدن. پس نزدِ امام هادی(سلاماللهعلیه) میرود و پاسخ میگیرد. این مطلب رو «علامۀ مجلسی» در «بحار»، و «شیخ مفید» در «الاختصاص»، و نیز «ابن شهرآشوب» با مختصری تفاوت در «المناقب» نقل کردهاند.
فرازی از این مطلبِ «تحف العقول» و تعدادی از آن سیزده سؤال و پاسخشان را –از ترجمۀ آقای بهراد جعفری- نقل میکنم:
“موسى بن محمّد نوۀ حضرت رضا عليه السّلام (برادر حضرت هادى) گويد:
در دار العامّه به يحيى بن اكثم برخوردم و از من سؤالاتى نمود، پس بخدمت برادرم؛ على بن محمّد عليهما السّلام رسيدم -و پس از آنكه ميان من و او كلماتى در پند و اندرز گفتگو شد و [سرانجام] مرا به اطاعت خود واداشت و بينايم ساخت- بدو گفتم: قربانت گردم، همانا ابن اكثم طىّ ارسال نامهاى از من سؤالاتى كرده تا پاسخش گويم، آن حضرت عليه السّلام پس از تبسّمى فرمود: آيا پاسخش گفتى؟ عرض كردم: خير، ندانستم، فرمود: آنها چه بود؟
گفتم: در نامهاش مرا از اين آيه پرسيده:
«قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ: آن كس كه دانشى از كتاب نزدش بود گفت: من آن را پيش از آنكه چشم بر هم زنى برايت مىآورم- نمل: 40»، مگر پيامبر خدا محتاج دانش آصف بود؟
و از اين آيه: «وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً: و پدر و مادر خود را بر تخت بالا برد و همگان پيش او سجده كنان درافتادند- يوسف: 100»، آيا يعقوب و فرزندانش -با اينكه پيامبر بودند- بر يوسف سجده كردند؟
و از اين آيه: «فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ: پس اگر در آنچه بتو فرو فرستاديم شک دارى، از آنان كه كتاب را مىخوانند بپرس- يونس: 94»، مخاطب آن كيست؟ اگر رسول خدا صلّى الله عليه و اله و سلّم است، پس براستى او دچار شک و ترديد شده، و اگر غير او است، پس قرآن بر چه كسى نازل شده؟
… و سؤال ديگر او از نماز صبح بود كه چرا قراءت [حمد و سوره] در آن با صداى بلند خوانده مىشود با اينكه از نمازهاى روزانه بحساب مىآيد- و قراءت حمد و سوره تنها در نمازهاى شبانه بلند خوانده مىشود-؟
و از اين سخن على عليه السّلام در باره ابن جرموز، كه «قاتل زبير را بدوزخ بشارت ده»، در حالى كه خود او امام و پيشوا بود ولى ابن جرموز را نكشت؟
و اينكه على عليه السّلام در جنگ صفّين افراد مهاجم و فرارى و نيز زخميها را تماما كشت و همه را اين گونه فرمان داد و به هيچ يک امان نداد، ولى رفتار او در جنگ جمل غير از اين بود كه نه فرارى را كشت و نه بر زخمى تنگ گرفت و به همان شيوه فرمان داد، و [پس از خاتمۀ نبرد] فرمود: «هر كس به خانهاش رود در امان است، و هر كس سلاح خويش بر زمين نهد در امان است»، چرا اين گونه عمل كرد- اگر حكم نخست صحيح بود پس بايد حكم دوم غلط باشد-؟
پس آن حضرت عليه السّلام فرمود: برايش بنويس، گفتم: چه بنويسم؟
فرمود بنويس:
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، خداوند تو را هدايت كند، نامهات بمن رسيد، نامهاى كه با عيبجوئى در آن خواستى ما را بيازمائى كه اگر در آنها قصور نموديم راهى براى طعن ما بيابى، و اميدوارم خداوند مناسب نيّت و قصد درونت جزايت دهد، ما پرسشهايت را شرح و بيان داشتيم، پس بدانها گوش سپار، و فهمت را مطيع و رام ساز و دلت را بدان بسپار (حواست را جمع كن)، كه بتحقيق حجّت بر تو تمام است، و السّلام.
از «آن كس كه دانشى از كتاب نزدش بود» پرسيده بودى، او آصف بن برخيا بود، و سليمان عليه السّلام از آگاهى و دانستههاى آصف عاجز نشده بود، بلكه آن حضرت -كه صلوات خدا بر او باد- مايل بود كه به امّت خود از جنّ و انس بفهماند كه حجّت [خدا] پس از وى آصف است، و آن قسمتى از دانش و علم سليمان عليه السّلام بود كه آن را به فرمان خدا به آصف سپرده بود، آن را بدو آموخت تا پس از او در امامت و راهنمائى وى اختلاف نكنند، همان طور كه سليمان در زمان حيات داود عليهما السّلام آموخته شد، تا نبوّت و امامت او پس از پدر معلوم شود، و ديگر جاى هيچ عذر و بهانهاى براى مردم باقى نماند و حجّت بر ايشان محقّق گردد.
و امّا پرسشت از سجدۀ يعقوب و فرزندانش، بايد بدانى كه آن از سر طاعت خدا و محبّت به يوسف عليه السّلام بود، همان طور كه سجدۀ فرشتگان به آدم عليه السّلام نه از براى او، كه تنها از سر طاعت خدا و محبّت آنان به آدم بود، بنا بر اين سجدۀ يعقوب و فرزندانش همراه يوسف عليه السّلام بشكرانۀ فراهم شدن پراكندگى آنان بود، مگر نديدى آن زمان در كلام شاكرانهاش چنين گفت: رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ- الآية: «پروردگارا، مرا از پادشاهى [بهره] بدادى، و از تعبير خوابها بياموختى- يوسف: تا آخر آيه 101».
و امّا در بارۀ اين آيه: «پس اگر در آنچه بتو فرو فرستاديم شک دارى از آنان كه كتاب پيش از تو را مىخوانند بپرس»، [كه مخاطب در اين آيه كيست]، مخاطب در اين آيه شخص رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم است، بى آنكه در آنچه بر او وحى شده شكّى داشته باشد، بلكه مطلب از اين قرار بود كه افراد نادان گفتند: چگونه خداوند از ميان فرشتگان؛ پيامبرى مبعوث نداشت؟ چرا كه هيچ تفاوتى ميان ما و پيامبرش -در بىنيازى از خوردن و نوشيدن و راه رفتن در كوى و برزن- نيست، پس خداوند -در حضور جماعت نادان- به پيامبرش وحى فرستاد: «از آنان كه كتاب را مىخوانند بپرس» آيا خداوند پيش از تو پيامبرى مبعوث داشته كه نه غذا خورد و نه در كوى و برزن راه رود كه تو هم نظير او باشى؟
و تنها فرمود: «اگر تو شک دارى» بى آنكه شكّى در ميان باشد، بلكه [اين سخن] بجهت رعايت انصاف در كلام بود، مانند آيۀ مباهله كه فرمود: «بيائيد تا ما و شما پسران خويش و زنان خويش و خودمان را و خودتان را فراخوانيم، آنگاه دعا و زارى كنيم و لعنت خداى را بر دروغگويان بگردانيم»، و اگر گفته بود: «لعنت خدا را بر شما بگردانيم» كه ديگر آنان مباهله را نمىپذيرفتند، و براستى خداوند بر اين امر واقف است كه رسول او مأموريّتهايش را انجام مىدهد و دروغگو هم نيست، و نيز پيامبر خود خبر داده بود كه در آنچه مىگويد صادق است، ولى مايل بود از جانب خود رعايت انصاف را كرده باشد.
… و امّا قراءت [حمد و سوره] در نماز صبح بلند خوانده مىشود، چرا كه پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم به وقت تاريكى آن را مىخواند، بهمين خاطر قراءت آن از نمازهاى شبانه بحساب آيد.
و كلام على عليه السّلام كه: «قاتل زبير را به دوزخ بشارت ده!» آن پيرو فرمايش رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم بود، [كه قبلا گفته بود]، و سرانجام قاتل زبير (ابن جرموز) از خوارج نهروان گشت، و امير مؤمنان عليه السّلام او را در بصره نكشت. چون مىدانست كه وى در فتنه نهروان كشته خواهد شد.
و امّا پاسخ به پرسشى كه از دو شيوۀ متفاوت على عليه السّلام در جنگ صفّين و جنگ جمل كرده بودى اين است: چون در جنگ جمل رهبر شورشيان كشته شده بود و ديگر آنان را سپاه و لشكرى نبود كه بدان باز گردند، و بى آنكه قصد جنگ و مخالفت و ستيزى داشته باشند تنها به خانههاى خود بازمىگشتند، و بهمين راضى بودند كه كسى با آنان كارى نداشته باشد، در نتيجه حكم و فرمان در بارۀ ايشان برداشتن شمشير و عدم آزارشان بود، زيرا ديگر در پى فراهم كردن سپاه و لشكرى نبودند، در حالى كه وضع در مورد جنگ صفّين فرق مىكرد، آنان به پايگاهى مجهّز و سوى سركردهاى برمىگشتند كه براى آنان اسلحه و زره، و نيزه و شمشير تهيّه مىكرد، و بديشان جايزه داده و حقوق مىپرداخت، و از بيمارانشان عيادت و شكسته بندى كرده و به مداواى زخميان مىپرداخت، و بىمركبان را مركب؛ و برهنگان را جامه مىداد، و پس از آن ايشان را رهسپار نبرد و ميدان جنگ مىكرد، بهمين خاطر امير مؤمنان عليه السّلام ميان دو فرقه يكسان حكم نكرد، زيرا به حكم و قانون جنگ در ميان يكتاپرستان واقف بود، و ليكن آن را براى ايشان شرح و بيان داشت، پس هر كس كه آن را نمىپذيرفت كشته مىشد يا از آن توبه مىكرد.
… ما به تمام پرسشهاى تو پاسخ گفتيم، پس آن را درياب.”
[تحف العقول، حسن بن على ابن شعبه حرانى، ترجمۀ بهراد جعفرى، دار الكتب الإسلامية، تهران، صص449-454]
“قَالَ مُوسَى بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الرِّضَا لَقِيتُ يَحْيَى بْنَ أَكْثَمَ فِي دَارِ الْعَامَّةِ فَسَأَلَنِي عَنْ مَسَائِلَ فَجِئْتُ إِلَى أَخِي عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فَدَارَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ مِنَ الْمَوَاعِظِ مَا حَمَلَنِي وَ بَصَّرَنِي طَاعَتَهُ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ ابْنَ أَكْثَمَ كَتَبَ يَسْأَلُنِي عَنْ مَسَائِلَ لِأُفْتِيَهُ فِيهَا فَضَحِكَ ع ثُمَّ قَالَ فَهَلْ أَفْتَيْتَهُ قُلْتُ لَا لَمْ أَعْرِفْهَا قَالَ ع وَ مَا هِيَ قُلْتُ كَتَبَ يَسْأَلُنِي عَنْ قَوْلِ اللهِ «قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ» نَبِيُّ اللهِ كَانَ مُحْتَاجاً إِلَى عِلْمِ آصَفَ.
وَ عَنْ قَوْلِهِ «وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً» سَجَدَ يَعْقُوبُ وَ وُلْدُهُ لِيُوسُفَ وَ هُمْ أَنْبِيَاءُ.
وَ عَنْ قَوْلِهِ «فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ» مَنِ الْمُخَاطَبُ بِالْآيَةِ فَإِنْ كَانَ الْمُخَاطَبُ النَّبِيَّ ص فَقَدْ شَكَّ وَ إِنْ كَانَ الْمُخَاطَبُ غَيْرَهُ فَعَلَى مَنْ إِذاً أُنْزِلَ الْكِتَابُ.
… وَ عَنْ صَلَاةِ الْفَجْرِ لِمَ يُجْهَرُ فِيهَا بِالْقِرَاءَةِ وَ هِيَ مِنْ صَلَاةِ النَّهَارِ وَ إِنَّمَا يُجْهَرُ فِي صَلَاةِ اللَّيْلِ.
وَ عَنْ قَوْلِ عَلِيٍّ ع لِابْنِ جُرْمُوزٍ «بَشِّرْ قَاتِلَ ابْنِ صَفِيَّةَ بِالنَّارِ» فَلَمْ يَقْتُلْهُ وَ هُوَ إِمَامٌ.
وَ أَخْبِرْنِي عَنْ عَلِيٍّ ع لِمَ قَتَلَ أَهْلَ صِفِّينَ وَ أَمَرَ بِذَلِكَ مُقْبِلِينَ وَ مُدْبِرِينَ وَ أَجَازَ عَلَى الْجَرْحَى وَ كَانَ حُكْمُهُ يَوْمَ الْجَمَلِ أَنَّهُ لَمْ يَقْتُلْ مُوَلِّياً وَ لَمْ يُجِزْ عَلَى جَرِيحٍ وَ لَمْ يَأْمُرْ بِذَلِكَ وَ قَالَ مَنْ دَخَلَ دَارَهُ فَهُوَ آمِنٌ وَ مَنْ أَلْقَى سِلَاحَهُ فَهُوَ آمِنٌ لِمَ فَعَلَ ذَلِكَ فَإِنْ كَانَ الْحُكْمُ الْأَوَّلُ صَوَاباً فَالثَّانِي خَطَأٌ…
… قَالَ ع اكْتُبْ إِلَيْهِ قُلْتُ وَ مَا أَكْتُبُ قَالَ ع اكْتُبْ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ. وَ أَنْتَ فَأَلْهَمَكَ اللهُ الرُّشْدَ أَتَانِي كِتَابُكَ فَامْتَحَنْتَنَا بِهِ مِنْ تَعَنُّتِكَ لِتَجِدَ إِلَى الطَّعْنِ سَبِيلًا إِنْ قَصَرْنَا فِيهَا وَ اللهُ يُكَافِيكَ عَلَى نِيَّتِكَ وَ قَدْ شَرَحْنَا مَسَائِلَكَ فَأَصْغِ إِلَيْهَا سَمْعَكَ وَ ذَلِّلْ لَهَا فَهْمَكَ وَ اشْغَلْ بِهَا قَلْبَكَ فَقَدْ لَزِمَتْكَ الْحُجَّةُ وَ السَّلَامُ سَأَلْتَ عَنْ قَوْلِ اللهِ جَلَّ وَ عَزَّ «قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ» فَهُوَ آصَفُ بْنُ بَرْخِيَا وَ لَمْ يَعْجِزْ سُلَيْمَانُ ع عَنْ مَعْرِفَةِ مَا عَرَفَ آصَفُ لَكِنَّهُ ص أَحَبَّ أَنْ يُعَرِّفَ أُمَّتَهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَنَّهُ الْحُجَّةُ مِنْ بَعْدِهِ وَ ذَلِكَ مِنْ عِلْمِ سُلَيْمَانَ ع أَوْدَعَهُ عِنْدَ آصَفَ بِأَمْرِ اللهِ فَفَهَّمَهُ ذَلِكَ لِئَلَّا يَخْتَلِفَ عَلَيْهِ فِي إِمَامَتِهِ وَ دَلَالَتِهِ كَمَا فُهِّمَ سُلَيْمَانُ ع فِي حَيَاةِ دَاوُدَ ع لِتُعْرَفَ نُبُوَّتُهُ وَ إِمَامَتُهُ مِنْ بَعْدِهِ لِتَأَكُّدِ الْحُجَّةِ عَلَى الْخَلْقِ.
وَ أَمَّا سُجُودُ يَعْقُوبَ ع وَ وُلْدِهِ فَكَانَ طَاعَةً لـِلـهِ وَ مَحَبَّةً لِيُوسُفَ ع كَمَا أَنَّ السُّجُودَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ لآِدَمَ ع لَمْ يَكُنْ لآِدَمَ ع وَ إِنَّمَا كَانَ ذَلِكَ طَاعَةً لـِلـهِ وَ مَحَبَّةً مِنْهُمْ لآِدَمَ ع فَسُجُودُ يَعْقُوبَ ع وَ وُلْدِهِ وَ يُوسُفُ ع مَعَهُمْ كَانَ شُكْراً لـِلـهِ بِاجْتِمَاعِ شَمْلِهِمْ أَ لَمْ تَرَهُ يَقُولُ فِي شُكْرِهِ ذَلِكَ الْوَقْتَ «رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ» إِلَى آخِرِ الْآيَةِ.
وَ أَمَّا قَوْلُهُ «فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ» فَإِنَّ الْمُخَاطَبَ بِهِ رَسُولُ اللهِ ص وَ لَمْ يَكُنْ فِي شَكٍّ مِمَّا أُنْزِلَ إِلَيْهِ وَ لَكِنْ قَالَتِ الْجَهَلَةُ كَيْفَ لَمْ يَبْعَثِ اللهُ نَبِيّاً مِنَ الْمَلَائِكَةِ إِذْ لَمْ يُفَرِّقْ بَيْنَ نَبِيِّهِ وَ بَيْنَنَا فِي الِاسْتِغْنَاءِ عَنِ الْمَآكِلِ وَ الْمَشَارِبِ وَ الْمَشْيِ فِي الْأَسْوَاقِ فَأَوْحَى اللهُ إِلَى نَبِيِّهِ «فَسْئَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ» بِمَحْضَرِ الْجَهَلَةِ هَلْ بَعَثَ اللهُ رَسُولًا قَبْلَكَ إِلَّا وَ هُوَ «يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشِي فِي الْأَسْواقِ» وَ لَكَ بِهِمْ أُسْوَةٌ وَ إِنَّمَا قَالَ «فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍ» وَ لَمْ يَكُنْ شَكٌّ وَ لَكِنْ لِلنَّصَفَةِ كَمَا قَالَ «تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَى الْكاذِبِينَ» وَ لَوْ قَالَ عَلَيْكُمْ لَمْ يُجِيبُوا إِلَى الْمُبَاهَلَةِ وَ قَدْ عَلِمَ اللهُ أَنَّ نَبِيَّهُ يُؤَدِّي عَنْهُ رِسَالاتِهِ وَ مَا هُوَ مِنَ الْكَاذِبِينَ فَكَذَلِكَ عَرَفَ النَّبِيُّ أَنَّهُ صَادِقٌ فِيمَا يَقُولُ وَ لَكِنْ أَحَبَّ أَنْ يُنْصِفَ مِنْ نَفْسِهِ…
… وَ أَمَّا صَلَاةُ الْفَجْرِ فَالْجَهْرُ فِيهَا بِالْقِرَاءَةِ لِأَنَّ النَّبِيَّ ص كَانَ يُغَلِّسُ بِهَا فَقِرَاءَتُهَا مِنَ اللَّيْلِ وَ أَمَّا قَوْلُ عَلِيٍّ ع بَشِّرْ قَاتِلَ ابْنِ صَفِيَّةَ بِالنَّارِ فَهُوَ لِقَوْلِ رَسُولِ اللهِ ص وَ كَانَ مِمَّنْ خَرَجَ يَوْمَ النَّهْرَوَانَ فَلَمْ يَقْتُلْهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع بِالْبَصْرَةِ لِأَنَّهُ عَلِمَ أَنَّهُ يُقْتَلُ فِي فِتْنَةِ النَّهْرَوَانِ وَ أَمَّا قَوْلُكَ إِنَّ عَلِيّاً ع قَتَلَ أَهْلَ الصِّفِّينَ مُقْبِلِينَ وَ مُدْبِرِينَ وَ أَجَازَ عَلَى جَرِيحِهِمْ وَ إِنَّهُ يَوْمَ الْجَمَلِ لَمْ يَتْبَعْ مُوَلِّياً وَ لَمْ يُجِزْ عَلَى جَرِيحٍ وَ مَنْ أَلْقَى سِلَاحَهُ آمَنَهُ وَ مَنْ دَخَلَ دَارَهُ آمَنَهُ فَإِنَّ أَهْلَ الْجَمَلِ قُتِلَ إِمَامُهُمْ وَ لَمْ تَكُنْ لَهُمْ فِئَةٌ يَرْجِعُونَ إِلَيْهَا وَ إِنَّمَا رَجَعَ الْقَوْمُ إِلَى مَنَازِلِهِمْ غَيْرَ مُحَارِبِينَ وَ لَا مُخَالِفِينَ وَ لَا مُنَابِذِينَ رَضُوا بِالْكَفِّ عَنْهُمْ فَكَانَ الْحُكْمُ فِيهِمْ رَفْعَ السَّيْفِ عَنْهُمْ وَ الْكَفَّ عَنْ أَذَاهُمْ إِذْ لَمْ يَطْلُبُوا عَلَيْهِ أَعْوَاناً وَ أَهْلُ صِفِّينَ كَانُوا يَرْجِعُونَ إِلَى فِئَةٍ مُسْتَعِدَّةٍ وَ إِمَامٍ يَجْمَعُ لَهُمُ السِّلَاحَ الدُّرُوعَ وَ الرِّمَاحَ وَ السُّيُوفَ وَ يُسْنِي لَهُمُ الْعَطَاءَ يُهَيِّئُ لَهُمُ الْأَنْزَالَ وَ يَعُودُ مَرِيضَهُمْ وَ يَجْبُرُ كَسِيرَهُمْ وَ يُدَاوِي جَرِيحَهُمْ وَ يَحْمِلُ رَاجِلَهُمْ وَ يَكْسُو حَاسِرَهُمْ وَ يَرُدُّهُمْ فَيَرْجِعُونَ إِلَى مُحَارَبَتِهِمْ وَ قِتَالِهِمْ فَلَمْ يُسَاوِ بَيْنَ الْفَرِيقَيْنِ فِي الْحُكْمِ لِمَا عَرَفَ مِنَ الْحُكْمِ فِي قِتَالِ أَهْلِ التَّوْحِيدِ لَكِنَّهُ شَرَحَ ذَلِكَ لَهُمْ فَمَنْ رَغِبَ عُرِضَ عَلَى السَّيْفِ أَوْ يَتُوبَ مِنْ ذَلِكَ.
… قَدْ أَنْبَأْنَاكَ بِجَمِيعِ مَا سَأَلْتَنَا عَنْهُ فَاعْلَمْ ذَلِكَ.”
[تحف العقول، حسن بن على ابن شعبه حرانى، جامعه مدرسين، قم، صص476-481]