آیت‌الله میرزا عبدالکریم حق‌شناس:

 

“… کسی رفت پیش یکی از بزرگان و گفت: می‌خواهم سیر تکاملی بکنم، گفت: باید ترک امیال نفسانی و ترک دنیا بکنی و از اینجا تا پروردگار دو قدم است.

بعد وقتی رفت پیش بزرگی دیگر، آن بزرگ فرمود: خیر، از اینجا تا پروردگار دو قدم نیست؛ بلکه یک قدم است. به یک قدم بگو: الله پروردگار من است، بعد استقامت کن و همین یک قدم کافی است.

فرمود: «یا موسی دع نفسک فتعال» خود را رها کن و بیا پیش من.”

 

 

 


 

[ز مُلک تا ملکوت؛ متن سخنان اخلاقی مرحوم آیت‌الله حق‌شناس تهرانی، انتشارات شمیم یاس ولایت، دفتر اول، ص75]

 

 

موضوع: بهره‌ای از کلام خدا و اولیای خدا
تاريخ: شنبه، 17 ژانویه ، 2015

 

“ابن شهر آشوب در کتاب «المناقب» از نصیر خادم نقل می‌کند که گفت:

بارها من شنیدم که امام حسن عسکری (علیه‌السلام) با غلامانش و دیگران با زبان خودشان صحبت می‌کند و در میان آنان رومی و ترک و صقالبه‌ای بودند و من از این توانایی در شگفت بودم و با خودم می‌گفتم این آقا در مدینه متولد شده و تا وفات پدرش برای هیچ‌کس ظاهر نشده و کسی او را ندیده، پس چگونه با زبانهای بسیاری از ملل و اقوام آشنایی دارد. من در همین اندیشه بودم که امام حسن عسکری (علیه‌السلام) روی مبارک خود را به سوی من کرد و فرمود: خدا حجتش را از میان دیگر مخلوقاتش با ویژگیهایی که به آنان داده است می‌شناساند و همه چیز را به وی می‌آموزد. و او به تمام زبانها و لغتها و نسبها و اتفاقاتی که رخ خواهد داد آگاهی دارد و اگر اینگونه نمی‌بود هیچ فرقی میان حجت خدا و دیگران نبود.”

 

 

 

[داستانهای امام زمان(عجل‌الله‌فرجه‌الشریف) و عسکریین(علیهماالسلام) برگرفته از بحارالانوار، سیدجعفر حسینی، انتشارات دارالثقلین، ص106» به‌نقل از: «بحارالانوار، ج50، صص268، ح28» و نیز: «المناقب ابن شهرآشوب، ج4، ص428»]

 

موضوع: بهره‌ای از کلام خدا و اولیای خدا
تاريخ: جمعه، 2 ژانویه ، 2015

 

“از علی بن الحسن بن سابور نقل شده که گفت: در زمان امامت امام حسن عسکری (علیه‌السلام) خشک‌سالی و قحطی در سرّمن‌رای (سامراء) پدید آمد، خلیفۀ عباسی از دربانش خواست که مردم را برای نماز استسقاء (طلب باران) بسیج کند، مردم سه روز متوالی به صحرا رفتند و نماز استسقاء (طلب باران) خواندند و هر چه دعا کردند باران نیامد.

 

روز چهارم جاثلیق (بزرگ نصاری) به همراه نصاری به صحرا رفتند و در میان آنان راهبی بود که تا دستش را به سمت آسمان بلند کرد به شدت باران بارید. مسلمانان از این منظره تعجب کردند و بیشتر آنها به دین نصرانیت متمایل شدند.

 

خلیفۀ عباسی (از ترس از دست دادن تاج و تختش) کسی را خدمت امام حسن عسکری (علیه‌السلام) به زندان فرستاد و آن حضرت را از زندان آزاد کرد و گفت: امت جدت را دریاب که هلاک خواهند شد.

آن حضرت فرمود: من فردا به صحرا می‌روم و ان‌شاءالله شک مردم را برطرف خواهم کرد.

 

روز بعد جاثلیق با راهبان به صحرا رفتند و امام حسن عسکری (علیه‌السلام) با جمعی از اصحابش نیز به صحرا رفتند. هنگامی که دیدند آن راهب دستش را به طرف آسمان بلند کرده است، به یکی از غلامان دستور دادند برود و آنچه در دست راست آن راهب است بگیرد و بیاورد. آن غلام رفت و از میان انگشتان آن راهب یک قطعه استخوان سیاه بود گرفت و خدمت امام حسن عسکری (علیه‌السلام) برد. آن حضرت آن استخوان را گرفتند و سپس به آن راهب فرمودند: اکنون استسقا (طلب باران) کن.

آن راهب آنچه دعا کرد باران نیامد بلکه مقدار ابر که در آسمان بود برطرف شد و آسمان صاف گردید و آفتاب تابید.

 

سپس خلیفۀ عباسی از ابومحمد امام حسن عسکری (علیه‌السلام) پرسید این استخوان چیست؟ آن حضرت فرمود: این راهب به قبر یکی از پیامبران گذشته گذرش افتاده و این قطعه استخوان به دستش افتاده و هیچگاه استخوان پیامبری نمایان نمی‌شود مگر آنکه از آسمان باران می‌بارد.”

 

 

 

[داستانهای امام زمان(عجل‌الله‌فرجه‌الشریف) و عسکریین(علیهماالسلام) برگرفته از بحارالانوار، سیدجعفر حسینی، انتشارات دارالثقلین، صص111-112» به‌نقل از: «بحارالانوار، ج50، صص270-271، ح37»]

 

موضوع: بهره‌ای از کلام خدا و اولیای خدا
تاريخ: جمعه، 2 ژانویه ، 2015

 

آیت‌الله احمد مجتهدی تهرانی:

 

“جوانی در مسجد گوهرشاد به من گفت: لباس‌هایی که چرک و کثیف است، موادی برای شستشو و تمیز کردن آن هست، حالا اگر قلب را زنگار بگیرد آیا وسیله‌ای برای پاک کردن آن داریم؟

 

از سؤال او خوشم آمد و گفتم: بله! با دو کار می‌شود این زنگارها را از دل برد. یکی تلاوت قرآن و دوم استغفار کردن خصوصاً در سحرها.

پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: اِنّ لِلقُلوبِ صَدَأ ً کَصَدَإِ النُّحاس ِ فَاجلوها بِالإستغفار ِ وَ تِلاوةِ القرآنِ.(1) دلها را زنگار می‌گیرد مانند زنگار مس، پس آن را با استغفار و قرآن خواندن جلاء دهید.”

 

 


[تمثیلات آیت‌الله مجتهدی تهرانی(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه)، محمد خانکی، انتشارات آرام دل، ص13]

 

 

 

 

پی‌نوشت:

1- بحارالانوار / 74 / 174

 

موضوع: بهره‌ای از کلام خدا و اولیای خدا
تاريخ: سه‌شنبه، 7 اکتبر ، 2014

 

 

“اسماعيل بن سهل مى‏‌گويد كه: به حضرت‏ جواد الائمه عليه السّلام نامه‌‏اى نوشتم كه چيزى به من بياموز كه اگر آن را بخوانم، در دنيا و آخرت با شما باشم، راوى مى‌‏گويد: حضرت با دستخط مبارک خود -كه با آن آشنا بودم- مرقوم فرموده بود:

سورۀ‏ إِنَّا أَنْزَلْناهُ‏ [سورۀ قدر] را بسيار تلاوت كن، و لبهاى خود را به ذكر استغفار طراوت بخش.”

 


[پاداش نيكی‌ها و كيفر گناهان، ترجمۀ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شیخ صدوق، ترجمۀ محمدعلی مجاهدی، انتشارات سرور، قم، ص418]

 

 

 

 

 

أَبِي ره قَالَ حَدَّثَنِي سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ عَنِ الْهَيْثَمِ بْنِ أَبِي مَسْرُوقٍ النَّهْدِيِّ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ سَهْلٍ قَالَ:

كَتَبْتُ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع عَلِّمْنِي شَيْئاً إِذَا أَنَا قُلْتُهُ كُنْتُ مَعَكُمْ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ. قَالَ فَكَتَبَ بِخَطٍّ أَعْرِفُهُ:

أَكْثِرْ مِنْ تِلَاوَةِ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ وَ رَطِّبْ شَفَتَيْكَ بِالاسْتِغْفَارِ.”

 

[ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، محمد بن على ابن بابويه (الشیخ الصدوق)، دار الشريف الرضی للنشر، قم، ص165]

 

 

موضوع: بهره‌ای از کلام خدا و اولیای خدا
تاريخ: شنبه، 10 می ، 2014

 

 

در «تحف العقول عن آل الرسول (صلی‌الله‌علیه‌وآله)» مطلبی نقل شده به این مضمون که «یحیی‌بن اکثم» در دیوانِ عمومی –بیرونی ِ دارالخلافه- سؤال‌هایی از جنابِ «موسی‌بن محمد» -برادر ِ امام ِ هادی(سلام‌الله‌علیه) که به «موسی مبرقع» معروف و در شهر قم دفن است- می‌پرسد، و او از جواب بازمی‌ماند. سؤال‌هایی که بیش‌تر به شبهه افکندن می‌ماند تا سؤال پرسیدن. پس نزدِ امام هادی(سلام‌الله‌علیه) می‌رود و پاسخ می‌گیرد. این مطلب رو «علامۀ مجلسی» در «بحار»، و «شیخ مفید» در «الاختصاص»، و نیز «ابن شهرآشوب» با مختصری تفاوت در «المناقب» نقل کرده‌اند.

فرازی از این مطلبِ «تحف العقول» و تعدادی از آن سیزده سؤال و پاسخ‌شان را –از ترجمۀ آقای بهراد جعفری- نقل می‌کنم:

 

 

 

“موسى بن محمّد نوۀ حضرت رضا عليه السّلام (برادر حضرت هادى) گويد:

در دار العامّه به يحيى بن اكثم برخوردم و از من سؤالاتى نمود، پس بخدمت برادرم؛ على بن محمّد عليهما السّلام رسيدم -و پس از آنكه ميان من و او كلماتى در پند و اندرز گفتگو شد و [سرانجام‏] مرا به اطاعت خود واداشت و بينايم ساخت- بدو گفتم: قربانت گردم، همانا ابن اكثم طىّ ارسال نامه‌‏اى از من سؤالاتى كرده تا پاسخش گويم، آن حضرت عليه السّلام پس از تبسّمى فرمود: آيا پاسخش گفتى؟ عرض كردم: خير، ندانستم، فرمود: آنها چه بود؟

 

گفتم: در نامه‌‏اش مرا از اين آيه پرسيده:

«قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ‏: آن كس كه دانشى از كتاب نزدش بود گفت: من آن را پيش از آنكه چشم بر هم زنى برايت مى‌‏آورم- نمل: 40»، مگر پيامبر خدا محتاج دانش آصف بود؟

 

و از اين آيه: «وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً: و پدر و مادر خود را بر تخت بالا برد و همگان پيش او سجده كنان درافتادند- يوسف: 100»، آيا يعقوب و فرزندانش -با اينكه پيامبر بودند- بر يوسف سجده كردند؟

 

و از اين آيه: «فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ‏: پس اگر در آنچه بتو فرو فرستاديم شک دارى، از آنان كه كتاب را مى‌‏خوانند بپرس- يونس: 94»، مخاطب آن كيست؟ اگر رسول خدا صلّى الله عليه و اله و سلّم است، پس براستى او دچار شک و ترديد شده، و اگر غير او است، پس قرآن بر چه كسى نازل شده؟

 

… و سؤال ديگر او از نماز صبح بود كه چرا قراءت [حمد و سوره‏] در آن با صداى بلند خوانده مى‌‏شود با اينكه از نمازهاى روزانه بحساب مى‌‏آيد- و قراءت حمد و سوره تنها در نمازهاى شبانه بلند خوانده مى‌‏شود-؟

 

و از اين سخن على عليه السّلام در باره ابن جرموز، كه «قاتل زبير را بدوزخ بشارت ده»، در حالى كه خود او امام و پيشوا بود ولى ابن جرموز را نكشت؟

 

و اينكه على عليه السّلام در جنگ صفّين افراد مهاجم و فرارى و نيز زخميها را تماما كشت و همه را اين گونه فرمان داد و به هيچ يک امان نداد، ولى رفتار او در جنگ جمل غير از اين بود كه نه فرارى را كشت و نه بر زخمى تنگ گرفت و به همان شيوه فرمان داد، و [پس از خاتمۀ نبرد] فرمود: «هر كس به خانه‌‏اش رود در امان است، و هر كس سلاح خويش بر زمين نهد در امان است»، چرا اين گونه عمل كرد- اگر حكم نخست صحيح بود پس بايد حكم دوم غلط باشد-؟

 

 

 

 

پس آن حضرت عليه السّلام فرمود: برايش بنويس، گفتم: چه بنويسم؟

فرمود بنويس:

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏، خداوند تو را هدايت كند، نامه‏‌ات بمن رسيد، نامه‌‏اى كه با عيبجوئى در آن خواستى ما را بيازمائى كه اگر در آنها قصور نموديم راهى براى طعن ما بيابى، و اميدوارم خداوند مناسب نيّت و قصد درونت جزايت دهد، ما پرسشهايت را شرح و بيان داشتيم، پس بدانها گوش سپار، و فهمت را مطيع و رام ساز و دلت را بدان بسپار (حواست را جمع كن)، كه بتحقيق حجّت بر تو تمام است، و السّلام.

 

از «آن كس كه دانشى از كتاب نزدش بود» پرسيده بودى، او آصف بن برخيا بود، و سليمان عليه السّلام از آگاهى و دانسته‏‌هاى آصف عاجز نشده بود، بلكه آن حضرت -كه صلوات خدا بر او باد- مايل بود كه به امّت خود از جنّ و انس بفهماند كه حجّت [خدا] پس از وى آصف است، و آن قسمتى از دانش و علم سليمان عليه السّلام بود كه آن را به فرمان خدا به آصف سپرده بود، آن را بدو آموخت تا پس از او در امامت و راهنمائى وى اختلاف نكنند، همان طور كه سليمان در زمان حيات داود عليهما السّلام آموخته شد، تا نبوّت و امامت او پس از پدر معلوم شود، و ديگر جاى هيچ عذر و بهانه‏‌اى براى مردم باقى نماند و حجّت بر ايشان محقّق گردد.

 

و امّا پرسشت از سجدۀ يعقوب و فرزندانش، بايد بدانى كه آن از سر طاعت خدا و محبّت به يوسف عليه السّلام بود، همان طور كه سجدۀ فرشتگان به آدم عليه السّلام نه از براى او، كه تنها از سر طاعت خدا و محبّت آنان به آدم بود، بنا بر اين سجدۀ يعقوب و فرزندانش همراه يوسف عليه السّلام بشكرانۀ فراهم شدن پراكندگى آنان بود، مگر نديدى آن زمان در كلام شاكرانه‌‏اش چنين گفت: رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ‏- الآية: «پروردگارا، مرا از پادشاهى [بهره‏] بدادى، و از تعبير خوابها بياموختى- يوسف: تا آخر آيه 101».

 

و امّا در بارۀ اين آيه: «پس اگر در آنچه بتو فرو فرستاديم شک دارى از آنان كه كتاب پيش از تو را مى‏‌خوانند بپرس»، [كه مخاطب در اين آيه كيست‏]، مخاطب در اين آيه شخص رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم است، بى ‏آنكه در آنچه بر او وحى شده شكّى داشته باشد، بلكه مطلب از اين قرار بود كه افراد نادان گفتند: چگونه خداوند از ميان فرشتگان؛ پيامبرى مبعوث نداشت؟ چرا كه هيچ تفاوتى ميان ما و پيامبرش -در بى‌‏نيازى از خوردن و نوشيدن و راه رفتن در كوى و برزن- نيست، پس خداوند -در حضور جماعت نادان- به پيامبرش وحى فرستاد: «از آنان كه كتاب را مى‌‏خوانند بپرس» آيا خداوند پيش از تو پيامبرى مبعوث داشته كه نه غذا خورد و نه در كوى و برزن راه رود كه تو هم نظير او باشى؟

و تنها فرمود: «اگر تو شک دارى» بى ‏آنكه شكّى در ميان باشد، بلكه [اين سخن‏] بجهت رعايت انصاف در كلام بود، مانند آيۀ مباهله كه فرمود: «بيائيد تا ما و شما پسران خويش و زنان خويش و خودمان را و خودتان را فراخوانيم، آنگاه دعا و زارى كنيم و لعنت خداى را بر دروغگويان بگردانيم»، و اگر گفته بود: «لعنت خدا را بر شما بگردانيم» كه ديگر آنان مباهله را نمى‌‏پذيرفتند، و براستى خداوند بر اين امر واقف است كه رسول او مأموريّتهايش را انجام مى‌‏دهد و دروغگو هم نيست، و نيز پيامبر خود خبر داده بود كه در آنچه مى‌‏گويد صادق است، ولى مايل بود از جانب خود رعايت انصاف را كرده باشد.

 

… و امّا قراءت [حمد و سوره‏] در نماز صبح بلند خوانده مى‌‏شود، چرا كه پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم به وقت تاريكى آن را مى‏‌خواند، بهمين خاطر قراءت آن از نمازهاى شبانه بحساب آيد.

 

و كلام على عليه السّلام كه: «قاتل زبير را به دوزخ بشارت ده!» آن پيرو فرمايش رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم بود، [كه قبلا گفته بود]، و سرانجام قاتل زبير (ابن جرموز) از خوارج نهروان گشت، و امير مؤمنان عليه السّلام او را در بصره نكشت‏. چون مى‌‏دانست كه وى در فتنه نهروان كشته خواهد شد.

 

و امّا پاسخ به پرسشى كه از دو شيوۀ متفاوت على عليه السّلام در جنگ صفّين و جنگ جمل كرده بودى اين است: چون در جنگ جمل رهبر شورشيان كشته شده بود و ديگر آنان را سپاه و لشكرى نبود كه بدان باز گردند، و بى ‏آنكه قصد جنگ و مخالفت و ستيزى داشته باشند تنها به خانه‏‌هاى خود بازمى‌‏گشتند، و بهمين راضى بودند كه كسى با آنان كارى نداشته باشد، در نتيجه حكم و فرمان در بارۀ ايشان برداشتن شمشير و عدم آزارشان بود، زيرا ديگر در پى فراهم كردن سپاه و لشكرى نبودند، در حالى كه وضع در مورد جنگ صفّين فرق مى‏‌كرد، آنان به پايگاهى مجهّز و سوى سركرده‌‏اى برمى‌‏گشتند كه براى آنان اسلحه و زره، و نيزه و شمشير تهيّه مى‌‏كرد، و بديشان جايزه داده و حقوق مى‏‌پرداخت، و از بيمارانشان عيادت و شكسته بندى كرده و به مداواى زخميان مى‌‏پرداخت، و بى‏‌مركبان را مركب؛ و برهنگان را جامه مى‌‏داد، و پس از آن ايشان را رهسپار نبرد و ميدان جنگ مى‌‏كرد، بهمين خاطر امير مؤمنان عليه السّلام ميان دو فرقه يكسان حكم نكرد، زيرا به حكم و قانون جنگ در ميان يكتاپرستان واقف بود، و ليكن آن را براى ايشان شرح و بيان داشت، پس هر كس كه آن را نمى‌‏پذيرفت كشته مى‌‏شد يا از آن توبه مى‏‌كرد.

… ما به تمام پرسشهاى تو پاسخ گفتيم، پس آن را درياب.”

 

 

[تحف العقول، حسن بن على‏ ابن شعبه حرانى، ترجمۀ بهراد جعفرى، دار الكتب الإسلامية، تهران، صص449-454]

 

 

 

 

 

 

 

“قَالَ مُوسَى بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الرِّضَا لَقِيتُ يَحْيَى بْنَ أَكْثَمَ فِي دَارِ الْعَامَّةِ فَسَأَلَنِي عَنْ مَسَائِلَ فَجِئْتُ إِلَى أَخِي عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فَدَارَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ مِنَ الْمَوَاعِظِ مَا حَمَلَنِي وَ بَصَّرَنِي طَاعَتَهُ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ ابْنَ أَكْثَمَ كَتَبَ يَسْأَلُنِي عَنْ مَسَائِلَ لِأُفْتِيَهُ فِيهَا فَضَحِكَ ع ثُمَّ قَالَ فَهَلْ أَفْتَيْتَهُ قُلْتُ لَا لَمْ أَعْرِفْهَا  قَالَ ع وَ مَا هِيَ قُلْتُ كَتَبَ يَسْأَلُنِي عَنْ قَوْلِ اللهِ «قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ‏» نَبِيُّ اللهِ كَانَ مُحْتَاجاً إِلَى عِلْمِ آصَفَ.

وَ عَنْ قَوْلِهِ‏ «وَ رَفَعَ‏ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً» سَجَدَ يَعْقُوبُ وَ وُلْدُهُ لِيُوسُفَ وَ هُمْ أَنْبِيَاءُ.

وَ عَنْ قَوْلِهِ‏ «فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ‏» مَنِ الْمُخَاطَبُ بِالْآيَةِ فَإِنْ كَانَ الْمُخَاطَبُ النَّبِيَّ ص فَقَدْ شَكَّ وَ إِنْ كَانَ الْمُخَاطَبُ غَيْرَهُ فَعَلَى مَنْ إِذاً أُنْزِلَ الْكِتَابُ.

… وَ عَنْ صَلَاةِ الْفَجْرِ لِمَ يُجْهَرُ فِيهَا بِالْقِرَاءَةِ وَ هِيَ مِنْ صَلَاةِ النَّهَارِ وَ إِنَّمَا يُجْهَرُ فِي صَلَاةِ اللَّيْلِ.

وَ عَنْ قَوْلِ عَلِيٍّ ع لِابْنِ جُرْمُوزٍ «بَشِّرْ قَاتِلَ ابْنِ صَفِيَّةَ بِالنَّارِ» فَلَمْ يَقْتُلْهُ وَ هُوَ إِمَامٌ.

وَ أَخْبِرْنِي عَنْ عَلِيٍّ ع لِمَ قَتَلَ أَهْلَ صِفِّينَ وَ أَمَرَ بِذَلِكَ مُقْبِلِينَ وَ مُدْبِرِينَ وَ أَجَازَ عَلَى الْجَرْحَى‏ وَ كَانَ حُكْمُهُ يَوْمَ الْجَمَلِ أَنَّهُ لَمْ يَقْتُلْ مُوَلِّياً وَ لَمْ يُجِزْ عَلَى جَرِيحٍ وَ لَمْ يَأْمُرْ بِذَلِكَ وَ قَالَ مَنْ دَخَلَ دَارَهُ فَهُوَ آمِنٌ وَ مَنْ أَلْقَى سِلَاحَهُ فَهُوَ آمِنٌ لِمَ فَعَلَ ذَلِكَ فَإِنْ كَانَ الْحُكْمُ‏ الْأَوَّلُ صَوَاباً فَالثَّانِي خَطَأٌ…

 

 

 

… قَالَ ع اكْتُبْ إِلَيْهِ قُلْتُ وَ مَا أَكْتُبُ قَالَ ع اكْتُبْ‏ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ. وَ أَنْتَ فَأَلْهَمَكَ اللهُ الرُّشْدَ أَتَانِي كِتَابُكَ فَامْتَحَنْتَنَا بِهِ مِنْ تَعَنُّتِكَ لِتَجِدَ إِلَى الطَّعْنِ سَبِيلًا إِنْ قَصَرْنَا فِيهَا وَ اللهُ يُكَافِيكَ عَلَى نِيَّتِكَ وَ قَدْ شَرَحْنَا مَسَائِلَكَ فَأَصْغِ إِلَيْهَا سَمْعَكَ وَ ذَلِّلْ لَهَا فَهْمَكَ وَ اشْغَلْ بِهَا قَلْبَكَ فَقَدْ لَزِمَتْكَ الْحُجَّةُ وَ السَّلَامُ سَأَلْتَ عَنْ قَوْلِ اللهِ جَلَّ وَ عَزَّ  «قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ»‏ فَهُوَ آصَفُ بْنُ بَرْخِيَا وَ لَمْ يَعْجِزْ سُلَيْمَانُ ع عَنْ مَعْرِفَةِ مَا عَرَفَ آصَفُ لَكِنَّهُ ص أَحَبَّ أَنْ يُعَرِّفَ أُمَّتَهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَنَّهُ الْحُجَّةُ مِنْ بَعْدِهِ وَ ذَلِكَ مِنْ عِلْمِ سُلَيْمَانَ ع أَوْدَعَهُ عِنْدَ آصَفَ بِأَمْرِ اللهِ فَفَهَّمَهُ ذَلِكَ لِئَلَّا يَخْتَلِفَ عَلَيْهِ فِي إِمَامَتِهِ وَ دَلَالَتِهِ كَمَا فُهِّمَ سُلَيْمَانُ ع فِي حَيَاةِ دَاوُدَ ع لِتُعْرَفَ نُبُوَّتُهُ وَ إِمَامَتُهُ مِنْ بَعْدِهِ لِتَأَكُّدِ الْحُجَّةِ عَلَى الْخَلْقِ.

 

وَ أَمَّا سُجُودُ يَعْقُوبَ ع وَ وُلْدِهِ فَكَانَ طَاعَةً لـِلـهِ وَ مَحَبَّةً لِيُوسُفَ ع كَمَا أَنَّ السُّجُودَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ لآِدَمَ ع لَمْ يَكُنْ لآِدَمَ ع وَ إِنَّمَا كَانَ ذَلِكَ طَاعَةً لـِلـهِ وَ مَحَبَّةً مِنْهُمْ لآِدَمَ ع فَسُجُودُ يَعْقُوبَ ع وَ وُلْدِهِ وَ يُوسُفُ ع مَعَهُمْ كَانَ شُكْراً لـِلـهِ بِاجْتِمَاعِ شَمْلِهِمْ أَ لَمْ تَرَهُ يَقُولُ فِي شُكْرِهِ ذَلِكَ الْوَقْتَ «رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ»‏ إِلَى آخِرِ الْآيَةِ.

 

وَ أَمَّا قَوْلُهُ‏ «فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ»‏ فَإِنَّ الْمُخَاطَبَ بِهِ رَسُولُ اللهِ ص وَ لَمْ يَكُنْ فِي شَكٍّ مِمَّا أُنْزِلَ إِلَيْهِ وَ لَكِنْ قَالَتِ الْجَهَلَةُ كَيْفَ لَمْ يَبْعَثِ اللهُ نَبِيّاً مِنَ الْمَلَائِكَةِ إِذْ لَمْ يُفَرِّقْ بَيْنَ نَبِيِّهِ وَ بَيْنَنَا فِي الِاسْتِغْنَاءِ عَنِ الْمَآكِلِ وَ الْمَشَارِبِ وَ الْمَشْيِ فِي الْأَسْوَاقِ فَأَوْحَى اللهُ إِلَى نَبِيِّهِ «فَسْئَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ»‏ بِمَحْضَرِ الْجَهَلَةِ هَلْ بَعَثَ اللهُ رَسُولًا قَبْلَكَ إِلَّا وَ هُوَ «يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشِي فِي الْأَسْواقِ‏» وَ لَكَ بِهِمْ أُسْوَةٌ وَ إِنَّمَا قَالَ‏ «فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍ»‏ وَ لَمْ يَكُنْ شَكٌّ وَ لَكِنْ لِلنَّصَفَةِ كَمَا قَالَ‏ «تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَى الْكاذِبِينَ‏» وَ لَوْ قَالَ عَلَيْكُمْ لَمْ يُجِيبُوا إِلَى الْمُبَاهَلَةِ وَ قَدْ عَلِمَ اللهُ أَنَّ نَبِيَّهُ يُؤَدِّي عَنْهُ رِسَالاتِهِ وَ مَا هُوَ مِنَ الْكَاذِبِينَ فَكَذَلِكَ عَرَفَ النَّبِيُّ أَنَّهُ صَادِقٌ فِيمَا يَقُولُ وَ لَكِنْ أَحَبَّ أَنْ يُنْصِفَ مِنْ نَفْسِهِ…

 

… وَ أَمَّا صَلَاةُ الْفَجْرِ فَالْجَهْرُ فِيهَا بِالْقِرَاءَةِ لِأَنَّ النَّبِيَّ ص كَانَ يُغَلِّسُ بِهَا فَقِرَاءَتُهَا مِنَ اللَّيْلِ وَ أَمَّا قَوْلُ عَلِيٍّ ع بَشِّرْ قَاتِلَ ابْنِ صَفِيَّةَ بِالنَّارِ فَهُوَ لِقَوْلِ رَسُولِ اللهِ ص وَ كَانَ مِمَّنْ خَرَجَ يَوْمَ النَّهْرَوَانَ فَلَمْ يَقْتُلْهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع بِالْبَصْرَةِ لِأَنَّهُ عَلِمَ أَنَّهُ يُقْتَلُ فِي فِتْنَةِ النَّهْرَوَانِ وَ أَمَّا قَوْلُكَ إِنَّ عَلِيّاً ع قَتَلَ أَهْلَ الصِّفِّينَ مُقْبِلِينَ وَ مُدْبِرِينَ وَ أَجَازَ عَلَى جَرِيحِهِمْ‏ وَ إِنَّهُ يَوْمَ الْجَمَلِ لَمْ يَتْبَعْ مُوَلِّياً وَ لَمْ يُجِزْ عَلَى جَرِيحٍ وَ مَنْ أَلْقَى سِلَاحَهُ آمَنَهُ وَ مَنْ دَخَلَ دَارَهُ آمَنَهُ فَإِنَّ أَهْلَ الْجَمَلِ قُتِلَ إِمَامُهُمْ وَ لَمْ تَكُنْ لَهُمْ فِئَةٌ يَرْجِعُونَ إِلَيْهَا وَ إِنَّمَا رَجَعَ الْقَوْمُ إِلَى مَنَازِلِهِمْ غَيْرَ مُحَارِبِينَ وَ لَا مُخَالِفِينَ وَ لَا مُنَابِذِينَ‏ رَضُوا بِالْكَفِّ عَنْهُمْ فَكَانَ الْحُكْمُ فِيهِمْ رَفْعَ السَّيْفِ عَنْهُمْ وَ الْكَفَّ عَنْ أَذَاهُمْ إِذْ لَمْ يَطْلُبُوا عَلَيْهِ أَعْوَاناً وَ أَهْلُ صِفِّينَ كَانُوا يَرْجِعُونَ إِلَى فِئَةٍ مُسْتَعِدَّةٍ وَ إِمَامٍ‏ يَجْمَعُ لَهُمُ السِّلَاحَ‏ الدُّرُوعَ وَ الرِّمَاحَ وَ السُّيُوفَ وَ يُسْنِي لَهُمُ الْعَطَاءَ يُهَيِّئُ لَهُمُ الْأَنْزَالَ وَ يَعُودُ مَرِيضَهُمْ وَ يَجْبُرُ كَسِيرَهُمْ‏ وَ يُدَاوِي جَرِيحَهُمْ وَ يَحْمِلُ رَاجِلَهُمْ وَ يَكْسُو حَاسِرَهُمْ‏ وَ يَرُدُّهُمْ فَيَرْجِعُونَ إِلَى مُحَارَبَتِهِمْ وَ قِتَالِهِمْ‏ فَلَمْ يُسَاوِ بَيْنَ الْفَرِيقَيْنِ فِي الْحُكْمِ لِمَا عَرَفَ مِنَ الْحُكْمِ فِي قِتَالِ أَهْلِ التَّوْحِيدِ لَكِنَّهُ شَرَحَ ذَلِكَ لَهُمْ فَمَنْ رَغِبَ عُرِضَ عَلَى السَّيْفِ أَوْ يَتُوبَ مِنْ ذَلِكَ.

… قَدْ أَنْبَأْنَاكَ بِجَمِيعِ مَا سَأَلْتَنَا عَنْهُ فَاعْلَمْ ذَلِكَ.”

 

 

 [تحف العقول، حسن بن على‏ ابن شعبه حرانى، جامعه مدرسين، قم‏، صص476-481]

 

 

موضوع: بهره‌ای از کلام خدا و اولیای خدا
تاريخ: پنج‌شنبه، 8 می ، 2014

 

 

“مسعدة بن صدقه از امام صادق عليه السّلام و آن حضرت از پدران بزرگوارش عليهم السّلام نقل كرده است كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم فرمود:

خوشا به حال كسى كه در روز قيامت در نامۀ عملش زير هر گناهى يک «استغفرالله» ثبت شده باشد.”

 


[پاداش نيكی‌ها و كيفر گناهان، ترجمۀ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شیخ صدوق، ترجمۀ محمدعلی مجاهدی، انتشارات سرور، قم، ص418]

 

 

 

 

 

“أَبِي ره عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ جَعْفَرٍ الصَّادِقِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ:

قَالَ رَسُولُ اللهِ ص‏ طُوبَى لِمَنْ وَجَدَ فِي صَحِيفَتِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تَحْتَ كُلِّ ذَنْبٍ أَسْتَغْفِرُاللهَ.”

 

 

[ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، محمد بن على ابن بابويه (الشیخ الصدوق)، دار الشريف الرضی للنشر، قم، ص165]

 

 

موضوع: بهره‌ای از کلام خدا و اولیای خدا
تاريخ: پنج‌شنبه، 8 می ، 2014

 

امام هادی (علیه‌السلام) از پدران بزرگوارشان (علیهم‌السلام) روایت کرده‌اند که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمود:

«هرگاه که خداوند به بنده‌اش نعمتی عطا کند و او قلباً سپاس‌گزاری ورزد، مستحق ِ ازديادِ نعمت خواهد شد پیش‌تر از آن‌که شُکرش را به زبان جاری سازد.»

 

 

 

الأمالي للشيخ الطوسي، جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَيْدِ بْنِ يَاسِينَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الثَّالِثِ عَنْ آبَائِهِ (ع) قَالَ:

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع‏) :

 

«مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَى عَبْدٍ نِعْمَةً فَشَكَرَهَا بِقَلْبِهِ إِلَّا اسْتَوْجَبَ الْمَزِيدَ فِيهَا قَبْلَ أَنْ يُظْهِرَ شُكْرَهَا عَلَى لِسَانِهِ.»

 

 


[بحار الأنوار، علامه محمدباقر مجلسی، دار إحياء التراث العربی‏، بیروت، ج68، ص53]

 


 

 

امام رضا (علیه‌السلام) فرمود:

… هر که از خداوند توفیق بخواهد و تلاش ِ جدی نکند، خود را مسخره کرده است.

 

 

 

عَنْ مُحمَّدِ بْنِ أَحمدَ بْنِ شاذانَ الْقُمِّيِّ عَنْ أَبيهِ عَنْ أَحمدَ بْنِ مُحمَّدِ بْنِ صالِحٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللهِ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ قالَ:

قالَ الرِّضا علیه‌السلام:

… مَنْ‏ سَأَلَ‏ اللهَ التَّوْفيقَ‏ وَ لَمْ‏ يَجْتَهِدْ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ.

 

 


[بحار الأنوار، علامه محمدباقر مجلسی، دار إحياء التراث العربی‏، بیروت، ج75، ص356]

 

 

موضوع: بهره‌ای از کلام خدا و اولیای خدا
تاريخ: جمعه، 25 آوریل ، 2014

 

 

«به بنده‌های من خبر بده

که من آمرزنده و مهربان هستم.»

 

 

«نَبِّئْ عِبادی أَنّی أَنَا الْغَفُورُ‌ الرَّ‌حيم.»

 

 

 

 

[سورۀ حجر، آیۀ 49]

 

 

موضوع: بهره‌ای از کلام خدا و اولیای خدا
تاريخ: چهارشنبه، 26 مارس ، 2014

 
 

24 نوامبر 22

تجربه‌ی سینما رفتن با دخترکم برای من تجربه‌ی تازه و نویی‌یه. پیش‌تر وسط‌های هفته و توی خلوتی رفته بودیم سینما. این‌بار که وارد لابیِ سینما شدیمو جمعیت رو دیدم، با خودم فکر کردم ضدحال می‌شه و با این‌همه خانواده و بچه، لابد نمی‌شه درست فیلم دید؛ اما تجربه‌ی معرکه‌ای بود.

 

در شرایطِ پمپاژِ یأس و نفرت، جنگِ بی‌امانِ خصم، و عمل‌کردِ انتقادبرانگیزِ مدیرانِ کشور، من حالا با دخترکم در یه سالن سینما به فیلم‌دیدن نشستیمو هر چند دقیقه صدای خنده‌ی معصومانه‌ی قریب به صد کودک فضا رو پر می‌کنه.

 

در تاریک‌روشنِ سینما هر از گاهی به چهره‌ی دخترکم سیر نگاه می‌کنم که محوِ فیلمه و از سِحرِ سینما مسحور.

 

تجربه‌ی فیلم‌دیدن با بچه‌ها تجربه‌ی ناب و روح‌بخشی‌یه. اصن هم‌نشینی و هم‌بازی شدن با کودکان، نشاط‌آور و حیات‌بخشه.

 

اخیراً با دوستی که هر دو سخت درگیرِ کاریم و با مدیریت‌های بی‌عمل و بدعمل، چالشی مستمر و فرسوده‌کننده داریم، صحبت می‌کردم؛ که ای رفیق! بیش‌تر با بچه‌ت وقت بگذرون و بذار فطرتِ زلال‌شون این سرخورده‌گی‌های ناشی از سر و کله زدن با بی‌شعوریِ مسؤولین رو بشوره ببره…

 
 

مهدی پیچک؛ پیچک سر به هوا's bookshelf: read

جهان هولوگرافیک
did not like it
https://www.instagram.com/p/BjqO7apnIl-/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1b24p51z3g6jq
tagged: never
کابوس تهمت و جنایت
اگر به هر دلیلی خواستید کتابی از #چخوف بخوانید" بیخیال کتاب کابوس، تهمت و جنایت بشوید. برای درک داستان های این کتاب، آشنایی با سبک زندگی، فرهنگ و روابط کلیسای ارتدکس و اسقف ها در زمان روسیه ی تزاری واجب است." https://www.instagram.co...
tagged: never
خاطرات سفیر
liked it
کتاب «خاطرات سفیر» نوشتهٔ خانم نیلوفر شادمهری رو که خوندم، غرق در خاطرات جوونی‌ها‌م شدم. قریب به اتفاق مطالب‌شو توی هم‌اون وبلاگ‌شون خونده بودم. از پایان‌ش خوش‌م نیومد. زیادی غلیظ بود. نگارشِ متن‌شم گه‌گاه توی ذوق می‌زد. مدتی نیست که ق...
پستچی
it was ok
زرد. آبکی؛ ولی طعم‌دار.
قصه ها و تصاویر
really liked it
این ازجمله کادوهایی بود که برای تولد خواهرزاده‌م خریدم. http://www.30book.ir/Book/56900/مجموعه-قصه-های-سوته-یف-16جلدی%20نخستین نسخه‌ای که خریدم چاپ نشر نخستین بود. ساده و بامزه بود. مفاهیمی چون صبر، کمک، ایثار و فداکاری، هم‌کاری، قناعت و...

goodreads.com