این نوشته رو تو وبلاگ آقای دژاکام (به نقل از خبرگزاری برنا) دیدم. بخشی از سخنرانی دکتر علی شریعتییه که 1350/8/8 بیان شده و متن پیاده شدهش تو کتاب «انتظار؛ مذهب اعتراض» به چاپ رسیده. ساختاری که او برای حکومت اسلامی در عصر غیبت تعریف میکنه و شباهتش به نظام ولایت فقیه و مجلس خبرهگانِ رهبری، تأملبرانگیزه. برام جالب بود. دوست دارم تو «یک پرونده»م (ولایت فقیه) داشته باشمش:
«مذهبیهای عادی هیچ لزومی نمیبینند که اعتقاد به عمر طولانی امام زمان را با اصول و قوانین زیستشناسی جدید توجیه کنند، آنها معتقدند که خداوند چنین رسالتی را به فردی از انسان واگذار کرده و برای انجام رسالتش استعداد زنده ماندن بیش از عمر بشر معمولی را به او عطا کرده و این اراده خداوند است و خدا بر هر کار تواناست و توجیه فیزیولوژی و بیولوژیک آن لازم نیست. اعتقاد به امام زمان در این گروه آخری یعنی مذهبیهایی که نمیخواهند معتقداتشان را با اصول علمی جدید توجیه کنند، خیلی روشن است و آن اینکه امام زمان از ذریه پیغمبر اسلام و به طور دقیق فرزند امام حسن عسکری و یکی از اوصیای بحق پیغمبر است که او را پس از خودش در فهرست اسامی 12تن نام برده که به دنیا آمده و بعد غایب شده است، غیبت کرده است، نه از دنیای مادی و از بین چشم ها، او را “نمیشناسند” اما “میبینند” .شاید بسیاری دیدهاند و هماکنون در کوچه و بازار میبینند! اما بازش نمیشناسند. این غیبت از چشمهاست، نه از ماده، نه از طبیعت و نه از زمین. این است که برخلاف عیسی که بنابر مشهور به آسمان رفته و سوشیانت که به عقیده پیروانش در عالم دیگر است و امام محمد حنیفه که در کوه رضوا مخفی است، مهدی موعود در میان مردم زندگی عادی دارد و همه او را میبینند؛ اما نمیشناسند.
امام دو دوره غیبت داشته است:
اول- غیبت صغرا (کوچک) که در این دوره چهار “باب” یا “نایب خاص” -که اختصاصاً خودش تعیین کرده- واسطه میان او و شیعیان بودهاند.
دوم- پس از این دوره و پس از مرگ چهار نایب خاص، دوره “غیبت صغرا” (که مدتش عمر یک نسل است) تمام شده و ” غیبت کبرا” (بزرگ) فرا رسیده است که اکنون، در این دوره هستیم. در این دوره دیگر “باب” یعنی واسطه ورود و تماس، یا “نایب خاص” -یعنی نماینده ویژه یا کسی که به جای امام کار میکند و با مردم تماس دارد و به دست امام منصوب شده- وجود ندارد و تنها راه تماس مردم، با او که رهبر است و زنده و حاضر “نایب عام” است.
این نایب عام را چه کسی انتخاب میکند؟ بر خلاف آن چهار تن که امام آنها را شخصاً نصب کرده، اینان را مردم با کمک «اهل خُبره» انتخاب میکنند. چگونه انتخاب میکنند؟
در اینجا یک مسئله بسیار اساسی و حساس مطرح میشود. مسئله ای که از نظر تاریخی و بویژه از نظر اجتماعی و سیاسی و هم از نظر فکری و مرامی سخت عمیق و شگفتآور است و در عین حال، مثال بسیار روشنی است که تشیع را تا چه حد وارونه کردهاند و این پوستین را از رویه دیگری -که بد منظره و ترسآور و زشت و بیزار کننده است (و این رویه دیگر خودشان است)- بر اندام روح و اندیشه و شعور و احساس و جهان و زندگی ما پوشاندهاند!
در عصر غیبت کبرا ، یعنی دوران نامحدود تاریخی که از قرن سوم هجری آغاز میشود و تا خدا بخواهد ادامه دارد، شیعه یک فلسفه سیاسی و مکتب اجتماعی ویژهای پیدا میکند که به همان اندازه که امروز منحط و ذلتآور و ضد مردم و نسبت به انسان و اراده و آزادی و اندیشه انسانی، اهانتآمیز و نفیکننده مسئولیتهای اجتماعی و یاسآور و تسلیمبار نشان داده میشود و جز برای توده سر به زیری که عمل میکنند اما فکر نمیکنند و میپذیرند ولی نمیفهمند، اساساً قابل دفاع نیست. آری، درست به همین اندازه، مترقی و عزتآور و مردمی و نسبت به انسان و اراده و آزادی و اندیشه انسانی، حرمتآمیز و تثبیتکننده مسئولیتهای اجتماعی و بخشنده خوشبینی تاریخی و استقلال عقلی و روحی است:
با آغاز دوران غیبت بزرگ و خاتمه کار نُواب انتصابی -که امام به وسیله آنها، در نهان، بر مردم خویش حکم میراند، و مردم، از طریق این بابهای تعیین شده، با شخص رهبر تماس داشتند و وظیفه اجتماعی خود را از او کسب میکردند و حقیقت اعتقادی مذهب خویش را از او میپرسیدند -رابطه قطع میشود و مسئولیت امام به مردم واگذار میشود و دوران انتصاب پایان میگیرد و عصر “انتخاب” فرا میرسد.
“توقیع (فرمان) ِ مشهور امام -که پیش از ورود به دوران “غیبت بزرگ” صادر شده است- نظام ویژهای را که جانشین ِ نظام ِ “امامت” میشود، بدین گونه اعلام میدارد:
فَامّا الحَوادث الواقِعَه، فارجِعوا فیها اِلی رُواةِ احادیثُنا، فَانّهُم حُجَتی عَلَیکُم وَ اَنا حُجَتُ الله عَلَیهِم ( اما دربارۀ پدیدهها و رویدادهایی که در مسیر زمان و در طی تحولات و تغییرات اجتماعی وقوع مییابد، به راویان سخن ما -دانشمندان و متفکرانی که به سخنان ما، هم دانایند و هم آشنا – رجوع کنید، که آنان حجت منند بر شما و من حجت خدایم بر ایشان).
اما اینها چه کسانیاند؟ و چگونه و چرا انتخاب میشوند؟
ضوابط و شرایط ِ انتخاب آنان را امام صادق برای توده مردم اعلام کرده است: امّا، مَن کانَ مِن الفُقَهاء صائِناً لِنَفسِه، حافِظاً لِدینه، مُخالفاً لِهواهُ، مطیعاً لامر مولاه، فللعوام اَن یُقَلّدوه (اما ، از دینشناسان، آنکه نگهدار و خویشتنش بود، نگهبان ایمانش، مخالف هوسش، فرمانبردار خدا و مطیع امر مولایش، بر توده مردم است که تقلیدش کنند).
تقلید نه تنها با تعقل ناسازگار نیست، اساساً کار عقل این است که هر گاه نمیداند، از آنکه میداند تقلید میکند و لازمه عقل این است که در این جا خود را نفی کند و عقل آگاه را جانشین خود کند. بیمار خردمند کسی است که در برابر طبیب متخصص خردمندی نکند. چه، خردمندی کردن در اینجا بیخردی است و اقتضای تعقل، تعبد است و تقلید. مهندس، طبیب، حقوقدان و رهبر یک تشکیلات انقلابی یا حزبی، همیشه تربیتشدهترین و فهمیدهترین افراد را در میان مراجعان و اعضای خود مطیعتر و مجریتر از همه یافتهاند. زیرا شعور، این فضلیت علمی و عقلی را به آنان آموخته است که ابراز فضل در آنچه نمیدانند، فضولی است و این شیوه عقل است که در یک رشته علمی، از متخصص تقلید کند و این قانونی است که در همه رشتههای زندگی جاری است و هر جامعهای که پیشرفتهتر و متمدنتر است، اصل تقلید و تخصص در آن استوار تر و مشخصتر است.
بنابر این میبینیم که در این دوره غیبت کبرا یک نظام انتخاباتی خاص به وجود میآید و آن یک انتخابات دموکراتیک است برای رهبر، اما یک دموکراسی آزاد نیست. گرچه این انتخاب شونده به وسیله “مردم” انتخاب میشود، اما در برابر “امام” مسئول است. و در برابر مردم نیز. بر خلاف دموکراسی که منتخب به وسیله “مردم”، فقط در برابر ِ “خود مردم” که انتخاب کنندگان و موکلین او هستند مسئول است.
این است که مردم، “نایب عام” را خودشان، با تشخیص و آرای خودشان، بر اساس این ضوابط انتخاب کرده و رهبری او را میپذیرند، و او را جانشین امام تلقی میکنند، و این جانشین امام در برابر امام و مکتب او مسئول است یعنی بر خلاف نمایندهای که با نظام دموکراتیک انتخاب شده، مسئول این نیست که ایدهها و ایده آلها و نیازهای مردمی که او را انتخاب کردهاند بر آورده کند، بلکه مسئول است که مردم را بر اساس قانون و مکتبی که امام و رهبر و هدایت کننده آن مکتب است هدایت کرده و آنها را بر اساس آن مکتب تغییر و پرورش دهد.
البته این انتخاب که یک “انتخاب مقیّدی” است، به این معنی نیست که همه مردم بیایند رای بدهند و هر کس آرایش بیشتر بود، به جانشینی امام منتخب شود و در مسند نیابت امام قرار گیرد، بلکه چون این فرد یک شخصیت اجتماعی است و در عین حال یک شخصیت علمی، بنابراین توده نا آشنا با علم، خود به خود شایستگی انتخاب او را ندارند و عقل حکم میکند کسانی که آگاهی و علم دارند و میدانند که عالمترین و متخصصترین و آشناترین فرد به این مکتب کیست، یعنی “عالِم شناسان” به این انتخاب مبادرت ورزند. و مردم هم که خود به خود با فضلا و وروحانیان و علمای مذهب خودشان تماس و به آنها اعتماد دارند و از آنها پیروی میکنند، طبعاً رای آنها را برای انتخاب نایب امام میپذیرند و این یک انتخاب طبیعی است، همان طور که درباره متخصصان دیگر این کار را میکنیم، مثلاً من که بیماری قلب دارم و شخصاً هیچگونه آگاهی طبی ندارم، بزرگترین متخصص قلب را خودم انتخاب نمیکنم و معمولاً از دانشجویان پزشکی، اطبا، داروسازان و یا کسانی که آگاهی به این مسایل دارند استخبار میکنم که بهترین متخصص قلب کیست و بنابر اعتقادی که به ایشان دارم، رای ایشان را به عنوان رای خودم میپذیرم ؛ یک نوع انتخابات دو درجهای طبیعی.
این امام، در دوره غیبت، مسئولیت هدایت خلق و پیروانش را برعهده علمای روشن و پاک و آگاهان برمذهب خود میگذارد تا ظهورش فرا رسد و آن هنگامی است که رژیمهای حاکم و نظامهای اجتماعی در سراسر زندگی انسانها به حضیض فساد رسیده باشد.
او در کنار کعبه ندا در میدهد و انقلابش را از آنجا آغاز میکند، و بعد دو نیروی عاصی بر نهضت او در زمین به وجود میآیند: یکی دجّال، مرد مسخ شده افسونگری که در دلها و اندیشهها، اختلال و انحراف ایجاد میکند و یک چشم است، با چشم چپ، که در میانه پیشانی دارد و شراره از آن میتابد و دیگری مردی است سفیانی که نیرویی جمع و فلسطین و اردن را اشغال میکند و از آنجا مقاومتش را در برابر این نهضت آغاز مینماید ولی نیروی او میان مکه و مدینه نابود میشود.
امام پس از ظهور و اعلام نهضت خویش در کعبه با 313 تن که نخستین گروندگان و همگامان او هستند به کوفه میآید و آنجا را مرکز قدرت خویش قرار میدهد و در پشت کوفه به قدری از علمای فاسد میکشد که جویهای خون روان میشود و مبارزه با شمشیر و جهاد و کشتار آغاز مینماید و حکومت عدل را “در سطح جهانی” استقرار میدهد و از همه ستمکاران تاریخ انتقام میگیرد، شکست کربلا را جبران میکند و تمام رهبران و پیشوایان بحق، انبیا و ائمه شیعی را که نتوانستند هدف خودشان را تخقق بخشند، و پایمال و شکست خورده ظلم و زور شدند به حکومت حقه خویش میرساند و نظام عدالت به جای زور، و تقوا به جای فساد، و برادری به جای نفاق و خصومت ، چنان در دنیا مستقر و استوار میشود که گرگ و میش از یک آبشخور آب میخورند. پرچمی که به دست دارد پرچم مسلمانان در جنگ بدر و شمشیرش، شمشیر علی (ذوالفقار ) است، زرهی که بر تن دارد زره رسول خدا پیغمبر اسلام، و پایتخت قدرتش کوفه و آغاز ظهورش کعبه است، و بعد از استقرار حکومت جهانی عدل، کشته میشود. این تمام کلیات طرز تفکر شیعه امروز درباره امام زمان است. من شخصاً به این طرز تفکر، و طرح این شکل اعتقادی بیش از از طرحی که در ذهن تحصیلکردههای روشنفکر مذهبی است و میکوشند تا اصل امام زمان را با اصول فیزیولوژی و فیزیک و شیمی و بیولوژی اثبات کنند معتقدم.»
(دکتر علی شریعتی، حسین وارث آدم، مجموعه آثار شماره 19، انتظار؛ مذهب اعتراض، تهران، انتشارات قلم، فروردین ماه 1360، صص 264-275)