نامه‌ای اداری می‌نویسم تا در لایه‌های مدیریتی سازمان قِل بخورد. آن‌چه پرهیز می‌کنم و نمی‌نویسم مهم‌تر است.

 

موضوع: سرگیجه‌های یک دیوانه
تاريخ: یکشنبه، 17 دسامبر ، 2017

 

همت و پشت‌کار را از شیطان بیاموزم؛ که هرگز از گم‌راهی ِ من ناامید نشده و کم نگذاشته است. تا آخرین لحظۀ عمرم تلاش می‌کند محروم شوم.


موضوع: سرگیجه‌های یک دیوانه
تاريخ: چهارشنبه، 12 دسامبر ، 2012

 

بگویی: «طوری درس بخونو کار کن که اگه روزی رژیم برگشت به شاهنشاهی، اِنقده متخصص و کارآمد باشی که تو رو لازم داشته باشن.» می‌گویم:

«دوست دارم طوری درس بخونمو کار کنم که اگه روزی رژیم برگشت به شاهنشاهی، حیرون بمونن زنده بذارنَم یا بکشنَم؛ و در هر دو حالت احساس ِ غبن کنن.»




هم‌چون‌این:

بگویی… می‌گویم… (۲)، (۱)


موضوع: سرگیجه‌های یک دیوانه
تاريخ: شنبه، 10 نوامبر ، 2012

 

برنامه‌نویس‌های وب از اون ناتوهایی هستن که الوعده وفا تو کارشون نیست!

حزبل‌هاشون -به قول الیاس– از قرتی‌هاشون بدتر!

…والا!


موضوع: سرگیجه‌های یک دیوانه
تاريخ: چهارشنبه، 31 اکتبر ، 2012

 

بگویی: «باز چارتا کشور ِ جهان‌سومی و مفلوک (غیر متعهدها) رو دور ِ خودتون جمع کردین که چی؟»، می‌گویم:

«غیر متعهدها ۱۲۰ کشورن؛ شما از اونایی هستید که فقط پول‌دارها رو آدم می‌شمرن؟!»




هم‌چون‌این:

بگویی… می‌گویم… (۱)


موضوع: سرگیجه‌های یک دیوانه
تاريخ: شنبه، 25 آگوست ، 2012

 

جخ فهمیده‌م ایران رو هم‌این افغانی‌ها ساختند.


موضوع: سرگیجه‌های یک دیوانه
تاريخ: شنبه، 25 آگوست ، 2012

 

بگویی: «این چه انقلابی‌ست که این‌همه بزرگان‌ش -سرآخر- با آن در افتادند یا چپ افتادند!؟»، می‌گویم:

«این چه اسلامی‌ست که این‌همه بزرگانِ صدرش با حق در افتادند یا چپ افتادند!؟»


موضوع: سرگیجه‌های یک دیوانه
تاريخ: یکشنبه، 12 آگوست ، 2012

 

گونۀ خاصی از متأهل‌ها وجود دارند که توشون خودشونو سوزونده؛ بیرون‌شون دیگرون رو!


موضوع: برترین یادداشت‌ها، سرگیجه‌های یک دیوانه
تاريخ: یکشنبه، 5 آگوست ، 2012

 

گونۀ خاصی از متأهل‌ها وجود دارند که مجرد می‌زیند!


موضوع: سرگیجه‌های یک دیوانه
تاريخ: یکشنبه، 5 آگوست ، 2012

 

زنده‌گی نه بردنی‌یه، نه باختنی؛

ساختنی‌یه؛

«ساختن» هم به معنای بنا کردن و هم به معنای کنار اومدن.


باید ساخت.


موضوع: سرگیجه‌های یک دیوانه
تاريخ: یکشنبه، 8 آوریل ، 2012

 
 

24 نوامبر 22

تجربه‌ی سینما رفتن با دخترکم برای من تجربه‌ی تازه و نویی‌یه. پیش‌تر وسط‌های هفته و توی خلوتی رفته بودیم سینما. این‌بار که وارد لابیِ سینما شدیمو جمعیت رو دیدم، با خودم فکر کردم ضدحال می‌شه و با این‌همه خانواده و بچه، لابد نمی‌شه درست فیلم دید؛ اما تجربه‌ی معرکه‌ای بود.

 

در شرایطِ پمپاژِ یأس و نفرت، جنگِ بی‌امانِ خصم، و عمل‌کردِ انتقادبرانگیزِ مدیرانِ کشور، من حالا با دخترکم در یه سالن سینما به فیلم‌دیدن نشستیمو هر چند دقیقه صدای خنده‌ی معصومانه‌ی قریب به صد کودک فضا رو پر می‌کنه.

 

در تاریک‌روشنِ سینما هر از گاهی به چهره‌ی دخترکم سیر نگاه می‌کنم که محوِ فیلمه و از سِحرِ سینما مسحور.

 

تجربه‌ی فیلم‌دیدن با بچه‌ها تجربه‌ی ناب و روح‌بخشی‌یه. اصن هم‌نشینی و هم‌بازی شدن با کودکان، نشاط‌آور و حیات‌بخشه.

 

اخیراً با دوستی که هر دو سخت درگیرِ کاریم و با مدیریت‌های بی‌عمل و بدعمل، چالشی مستمر و فرسوده‌کننده داریم، صحبت می‌کردم؛ که ای رفیق! بیش‌تر با بچه‌ت وقت بگذرون و بذار فطرتِ زلال‌شون این سرخورده‌گی‌های ناشی از سر و کله زدن با بی‌شعوریِ مسؤولین رو بشوره ببره…

 
 

مهدی پیچک؛ پیچک سر به هوا's bookshelf: read

جهان هولوگرافیک
did not like it
https://www.instagram.com/p/BjqO7apnIl-/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1b24p51z3g6jq
tagged: never
کابوس تهمت و جنایت
اگر به هر دلیلی خواستید کتابی از #چخوف بخوانید" بیخیال کتاب کابوس، تهمت و جنایت بشوید. برای درک داستان های این کتاب، آشنایی با سبک زندگی، فرهنگ و روابط کلیسای ارتدکس و اسقف ها در زمان روسیه ی تزاری واجب است." https://www.instagram.co...
tagged: never
خاطرات سفیر
liked it
کتاب «خاطرات سفیر» نوشتهٔ خانم نیلوفر شادمهری رو که خوندم، غرق در خاطرات جوونی‌ها‌م شدم. قریب به اتفاق مطالب‌شو توی هم‌اون وبلاگ‌شون خونده بودم. از پایان‌ش خوش‌م نیومد. زیادی غلیظ بود. نگارشِ متن‌شم گه‌گاه توی ذوق می‌زد. مدتی نیست که ق...
پستچی
it was ok
زرد. آبکی؛ ولی طعم‌دار.
قصه ها و تصاویر
really liked it
این ازجمله کادوهایی بود که برای تولد خواهرزاده‌م خریدم. http://www.30book.ir/Book/56900/مجموعه-قصه-های-سوته-یف-16جلدی%20نخستین نسخه‌ای که خریدم چاپ نشر نخستین بود. ساده و بامزه بود. مفاهیمی چون صبر، کمک، ایثار و فداکاری، هم‌کاری، قناعت و...

goodreads.com