امروز… یه بی احتیاطی… البته تقصیر من نبود… مقصر کس دیگه ای بود… بی خبر خط رو برق دار کرده بود… ولی من م باید جوانب محکم کاری رو رعایت می کردم… که نکردم… و گرفت!

 

 

 

 

امروز بعد از ظهر پنجم آذر… این اتفاق… یادم می مونه… و این که می تونست خیلی جدی تر از این حرفا باشه… و خدا رحم کرد…

 

 

 

این یه پست خاصه… واسه ثبت تو حافظۀ تاریخی م… واسه این که یاد آوری کنم… به خودم… که رشته م شوخی بردار نیس… که اولین اشتباه شاید آخرین اشتباه عمرم رو رقم بزنه… که برق،کارگر و مهندس نمی شناسه… اعتماد به نفس کاذبی پیدا کرده بودم… اما حالا…        شکرت خدا!

 

 

موضوع: پست‌های قدیمی بی‌دسته‌بندی
تاريخ: دوشنبه، 26 نوامبر ، 2007

 

 

کتاب خوندن آدما متفاوته؛ و من از اوناش نیستم که یه کتابو هورت می کشن؛ از اوناشم که کتابو مزمزه می کنمو جرعه جرعه مطالعه می کنم… حین مطالعه فکر می کنم… شاید یه پاراگراف یا یه دیالوگو  چن بار و از چن زاویه بخونم… مکث کنم… و باز بخونم… و بعد از مطالعه ش فکر کنم… مدتی طول می کشه این فرایند.

 

مطالعۀ اون کتاب تموم می شه و من هر از گاهی به ش فکر می کنم. چن وقت می گذره،بعضی وقتا چن ماه،بعضی وقتا چن سال؛ بعد،یه روز می رسه که ناغافل،خیلی اتفاقی با یه قابلیت و استعدادی تو درون م مواجه می شم که قبلاً نبوده؛ حس خیلی قشنگی یه،مث حس یه کشف. وقتی وارسی می کنم تا ببینم این قابلیت م از کجا ناشی می شه،به اون کتاب می رسم و اون مطالعه.

 آخرین رمان چاپ شدۀ سید مهدی شجاعی

 

 

اینا رو تعریف کردم تا بگم کفری شده بودم از این که دو ماه بود «طوفان دیگری در راه است» رو تهیه کرده بودمو نمی رسیدم بخونم ش. فراغت ذهنی حاصل نمی شد. امروز -جمعه- شروع ش کردم و تا حالا صد صفحه شو خوندم (ازسی صد و نود صفحه ش).

 

 

 

متلاطم م  کرده… همین!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ته نوشت ۱: از این فایل صوتی(1.17MB)(راست کلیک و Save Target As نمایید) لذت می برم. هم شعرش هم دکلمه ش هم ترانه ش هم موسیقی ش هم صدای اصفهانی ش…     هر روز،بی تو،روز مباداست…

 

ته نوشت ۲: محمد حسین باطنی یکی از دانش جو های المپیادی شریفه که تو سایت ش آرشیو قابل توجهی از موسیقی کارتون ها و بعضی تیتراژهای باحال رو جمع آوری کرده که با دانلود کردن برخی شون خیلی حال کردم…  از موسیقی سربداران،سلطان و شبان،هزار دستان،روزی روزگاری، و ناوارو گرفته تا موسیقی کارتون های آنه شرلی،علی کوچولو،رامکال،پروفسور بالتازار،بامزی،مدرسۀ موش ها و…

 

ته نوشت ۳: ابتکاری از خانم رعنا که مورد توجه برخی رسانه ها قرار گرفته… به عنوان نمونه،می تونین انعکاس شو تو واشینگتن پست و بوستون گلوب ملاحظه کنین… من م که هچ نظری در این باره ندارم!

 

ته نوشت ۴: تصاویری از جزایر سه گانۀ ایرانی که تو Google Earth با عنوان «اشغال شده توسط ایران» ذکر شده اند!

 

ته نوشت ۵: این مطلب که پیرامون علامۀ طباطبایی نوشته شده،جای تأمل داره.

 

موضوع: پست‌های قدیمی بی‌دسته‌بندی
تاريخ: جمعه، 23 نوامبر ، 2007

 

 ...اشهد انک تشهد مقامی و تسمع کلامی و تردّ سلامی...                                            السلام علیک ایها الامام الرئوف                                                        السلام علیک یا علی بن موسی الرضا

سلام آقا جان!

 

 

 

باز هم نام و یاد شماست و باز آن سؤال همارۀ من…

 

 

 

هربار که به بهانه ای این سؤال برایم زنده شده و  بغرنج م کرده،اندکی نمی گذشته که پاسخی بر سر راه م قرار داده اید…

 

 

 

 

الان این چندمین جوابی است که به ش رسیده م (به تر بگویم: به م رسانده اید!)

 

                                                                                                                               

                                                                                              ممنون تان م

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پی نوشت:

فقط دو نفرند که پیامبر اکرم –صلی الله علیه و آله- «پارۀ تن خویش» خطاب شان قرار داده …«بضعة منی» (پارۀ جگر من)…  فاطمه –سلام الله علیها- قابل درک است،اما علی ابن موسی الرضا چرا؟

 

هیچ یک از دیگر نوادگان حضرت ش با این لفظ مورد خطاب قرار نگرفته اند… این چه اختصاصی است که به امام هشتم داده شده بعد از فاطمه؟

 

 

قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):

«ستدفن بضعة منی بخراسان، ما زارها الا نفس الله کربته و لا مذنب الا غفر الله ذنبه»

(پارۀ تن من در خراسان دفن خواهد شد، هیچ گرفتار و گنه‏کارى او را زیارت نکند جز این که خداوند گرفتارى او را برطرف سازد و گناهان ش را ببخشاید.)

 

عیون اخبار الرضا / ج ۲ / ص ۲۵۷

 

موضوع: شخصی
تاريخ: پنج‌شنبه، 22 نوامبر ، 2007

 

 

 

 

                                  تأملاتی در اندیشۀ فردید

 

۱)

وقتی به فردید می اندیشی،متفکری را در برابرت می بینی که نشان قهر الهی است که سر آشتی و مماشات نه با روشنفکران سکولار را دارد و نه روشنفکران دینی  و نیز دور از ساحت اهل ظاهر مذهب و بیگانه از همه،سالک جزیره ای تنهاست؛ خلوت نشین ساحت تفکری که از سویی ستایشگر هایدگر است و از سویی معتقد به علم الاسمای الهی. بروز تفکر او در سیاست و به ویژه تعهد سیاسی او و شاگردان معتقد،او را از متفکرانی چون سید حسین نصر و شایگان و… دور می کند و حضور کم و بیش مؤثر کسانی که با تفکر او انس داشته اند،در مسئولیت های حکومتی نشان از تأثیر این متفکر به ظاهر خلوت نشین در صحنه زندگی اجتماعی دارد.

 

 

۲)

فردید،گرچه شأنی قهرآمیز به ویژه در ساحت تفکر انسی دارد اما بی هیچ تردید مؤثر بر جان های حقیقت جوست. او ساحاتی از معانی را روشن می کند که شگفت انگیز است. نگاه او عاری از شتابزدگی های رایج در دنیای روشنفکری است. شتابزدگی برای او قرار گرفتن در ساحت اهریمنی تفکر است و یکی از هشدارهای او آگاهی  «العجلة من الشیطان» است،او با همه قهری که دارد،در جان تفکر خویش به ویژه آنجا که به علم الاسماء می پردازد و از حکمت انسی سخن می گوید،پر از لطف است.

 

این لطف را در تفسیر یا تأویل او از اشعار حافظ و مولانا به وضوح می توان دریافت. چنین می نماید که قهر او موجب حرمان و عدم آشنایی بسیاری با تفکر او شده است. ولی ناگفته پیداست که متفکری چون او تنها در همان خلوت خود می توانسته این حجم از معانی را دریابد و این خلوت برای او طریقتی بوده است و شاید به قول خودش موجبی برای «مشاهده معانی».

 

از سویی هم می توان گفت او هنوز ناشناخته است جز برای اقلیتی که بسیاری از همان اقلیت نیز از قهر و غضب و دشنام او مصون نماندند و شاید این دشنام ها و انکارها نیز در کار او که حکیم بوده است،بی حکمتی نباشد. به قول بیدل:

 

در حق اصناف ابنای زمان

داد تحسین می دهد،دشنام ما

 

 

 

 

۳)

فردید ناشناخته است و شناخت او مشکل تر نیز شده است. او را از طریق آثار مکتوبش نمی توان شناخت؛ به ویژه بعد از دوره کمال او که متوجه به «حکمت انسی و علم الاسماء» پیدا می کند؛ چرا که اثری مکتوب و قابل اعتماد از خود برجای نگذاشته است. از یاد نبریم که این فیلسوف و متفکر به لحاظ تفکر ناشناخته مانده است اما همین ناشناخته ماندن بس مأثر بوده. تفکر او شارحانی دارد که چندان وفاق بین آنها نیست. همان گونه که تفکر هایدگر،متفکر مورد ستایش او،در میان فلسفه دانان دوره ما تفکری چندان واضح و سهل نیست و روایات متفاوتی از او در اذهان و اقوال بیان می شود و همین اقوال نیز از جانب دیگرانی رد و انکار می شود،تفکر فردیدی نیز جز در کلیاتی که آنها تفسیر و تأویل متفاوتی داشته است،چندان روشن و آسان نمی نماید.

 

 

 

۴)

آیا می توان گفت که فردید پایان یک راه است که تنها یک رهرو داشته است؟ مشتاقان بسیاری دوست دارن تا آن راه را بپیمایند،نه بر سبیل طریقت و راهیابی به حقیقت که بر طریق تجربه و تماشا. شاید این قضاوت عجولانه باشد و با انتشار افکار او توسط شاگردان و رهروان اش بتوان گفت فردید آغاز یک راه است اما این قضاوت نیز به هر نحو ساده لوحانه است.

 

فردید آنجا که به ساحت تفکر هایدگری ملتزم و آن را می فهمد و می فهماند و حتی تفسیری قرآنی از او ارائه می کند،چه آغازی می تواند باشد؟ خاستگاه تفکر هایدگری ظلمات است که فردید برای گریز از آن و نجات و تعالی از آن تلاش دارد. تجربه این ظلمات برای او حاصل شده است اما برون رفت و نجات از آن مورد پرسش است. اما در سایه حکمت انسی و علم الاسمایی که با آن جهان را،پریروز و دیروز و فردا و پس فردا را تفسیر می کند،حکمت او،مقید به زمان نخواهد ماند.

 

 

 

۵)

آشنایی با تفکر هایدگر برای بسیاری از متفکران و اهل هنر،راهی بود برای ادراک و کشف وضعیتی که غرب گرفتار آن بود و هست و ای آشنایی راهی شد برای بروز و ظهور انواع آثار فکری و هنری در غرب.

 

تفکر فردید،نه در تفسیر و تأویل هایدگر که در ساحت «علم الاسماء» می تواند و قابلیت آن را دارد نا در عرصه های گوناگون –که مجال تفکر در آن هست- مؤثر افتد،تا شاید از سطحی نگری در عرصه شعر و داستان و حتی نمایش و سینما بتوان نجات یافت.

 

شاید اهل تفکر خرده بگیرند که در ساحت تفکر فردید برخی از این امور از جمله نمایش و سینما جایی ندارد اما من این چنین نمی اندیشم؛ چرا که تصرف در اموری که متصرف از جانب تکنولوژی است،به قدرت تفکری بستگی دارد که ما مسلح به آن باشیم.

 

داعیه فردید قابل تأمل است که توانسته است به کمک حکمت انسی و علم الاسمای الهی از ساحت تفکر هایدگری فراتر رود و این فرا روی اگر خوب تفسیر شود،شاید به نحوی همان تصرف باشد که او توانسته است هایدگر را در ذیل تفکر قرآنی تفسیر کند و به این وسیله از او بگذرد.

 

 

 

۶)

اگر تفکر فردید قابلیت تصرف در اموری را نداشته باشد که فکر و ذکر ما را فرا گرفته است و ما را در ذیل تاریخ غرب،مقهور و زبون کرده است،پس این تفکر توان ادامه و تداوم نخواهد داشت. شاید شرح تفکر او به نحوی بازماندن از تفکر او باشد و شاید حسن تفکر او،شفاهی بودن آن باشد؛ تفکری که بی درنگ مخاطب را مسلح می کند تا بتواند در همه امور موضع بگیرد؛ چیزی شبیه ایدئولوژی و این وجهی از تفکر فردید است که بسیار مورد انتقاد قرار می گیرد و از سوی روشنفکران مورد سرزنش و دشنام.

 

 

 

۷)

ما سال هاست که از داشتن متفکری که راه بنماید،خلوت نشین باشد و در عزلت خود معانی را به تماشا بنشیند و به جرأت و جسارت و بدون صبغه ریا و سالوس و بی نیاز از دکانداری و فارغ از حزب و گروه،مدعی انکشاف حقیقت اشیا و فهم حقیقت اسماء باشد،نداشته ایم. داشتن چنین متفکری می تواند بارقه ای محسوب شود،از الطاف خفیه الهی در ظلماتی که قهر شیطانی بر آن مستولی است. اگر آن گونه که او می گفت،ما اسیر این حوالت تاریخی هستیم،پس باید راهی توسط همان که از این حوالت تاریخی آگاهی یافته است،برای تعالی و نجات بجوییم.

 

تفکر فردید امر مغتنمی است که شاید بتوان به کمک آن و با تأمل در آن هم به وضع موجود ادراک پیدا کرد و هم به حوالت تاریخی آگاه شد و هم در افق امید به پس فردای تاریخ مؤمن شد و در سایه «علم الحقایق با نظر به اینکه حق با حتم هم ریشه است (پس علم الحقایق) به معنی علم المحتوم است»،به علم الاسماء و حکمت انسی پرداخت و از روح خبیث نفس اماره جمعی از دکارت گرفته تا اگزیستانسیالیست ها،دور شد.

 

 

 

                                                                                                سید ناصر هاشم زاده

 

 

 

 

 

                                                ماه نامۀ خردنامه / مهرماه 86

 

  

این متنو از شمارۀ مهر ماه «خردنامه» که به «سید احمد فردید» اختصاص یافته بود نقل کردم. 

موضوع: گزیده نثـر
تاريخ: جمعه، 16 نوامبر ، 2007

 

 

                                       

 

 

 

                                    آخرش چی عمو کورت؟

 

 

باید خیلی از دوست و رفیق ها به ات گفته باشند که «سلاخ خانۀ شمارۀ ۵» کتاب توپی است تا حوصله ات بیاید پراکندگی های اول رمان را تحمل کنی و پرتش نکنی آن ور. ولی از این گردنه که گذشتی،کار دیگر تمام است. ونه گات مثل آن آدم هایی است که بار اول که توی یک مهمانی یا برنامه به شان معرفی می شوی،باید جان بکنی تا یک دیالوگ درست و حسابی بین تان منعقد بشود ولی دفعۀ بعد می روی از پشت می زنی روی شانه شان و می گویی پیدایت نیست!

 

 

کتاب های بعد را که بر می داری،دیگر مثل بار اول نیست؛ به اش اعتماد داری؛ می گذاری هر جا می خواهد تو را ببرد؛ می گذاری گیج و سر در گم ات کند؛ می دانی! آخرش با یک جور  اجی مجی عجیب،یک جور مهندسی تیزهوشانه،خط های رها را جمع می کند. قسمت فوق العادۀ کار هم همین است که خط ها توی داستان نیست که به هم می رسند،توی ذهن تو این اتفاق می افتد؛ حتی شاید یک روز بعد از تمام شدن کتاب –یا حالا یک هفته بعد- همان جور که داری کارهای دیگرت را انجام می دهی،یک چیزی تو را یاد آدم های «شب مادر» یا «سلاخ خانه» یا «گهوارۀ گربه» می اندازد و یکهو می بینی خط ها دارند توی فکرت همگرا می شوند و از آن سایه ها و نقطه ها،شکل درست می شود. از این تکه بهتر،این است که برآیند آن همه تصویر سردی که ونه گات توی کتاب گذاشته،یک حس گرم است که اصلاً نمی دانی کی و از کجای داستان به تو تزریق شده و البته قدر حس گرم را وقتی می دانی که ادبیات یا فیلم هایی که می توانند حس سرد بدهند را تجربه کرده باشی.

 

 

بعد،به این آقای کله گنده ای که ۸۵سال پیش در شهر ایندیانا پولیس به دنیا آمده و به اش می گویند کورت ونه گات،آن قدر مدیون می شوی که وقتی خبر مرگش را همان دوست و رفیق های «سلاخ خانه» باز به ات  اس ام اس می کنند،حس می کنی جهان یک کم از قبلش هم خالی تر شده. مگر چند نفر توی دنیا هستند که می توانند یادت بیندازند از همین پاره های به درد نخور روزانه و از این صحنه های آزارنده یا سرد –که به نظر خیلی به هم بی ربط می آیند- آخرش یک حرف معنی دار درست می شود؟!

 

  

 

 

                                                                                                        نفیسه مرشد زاده

 

 

 

 

 

 

                                     

 

 

علاقه م به رمان های «کورت ونه گات» یه طرف،اینی که نوشته های «نفیسه مرشد زاده» رو با تأمل دنبال می کنم هم یه طرف. خب حالا وقتی که نفیسه مرشد زاده به مناسبت  تولد کورت ونه گات (۱۱ نوامبر ۱۹۲۲) یادداشتی رو می نویسه مگه می شه با ذائقه م جور در نیاد؟!

پس این پست تایپ شد به نقل از شمارۀ ۱۴۲ همشهری جوان.

 

 

موضوع: گزیده نثـر
تاريخ: سه‌شنبه، 13 نوامبر ، 2007

 

 

 

 

 

این پست هایی که در وبلاگ مان می نویسیم

 

با وبلاگ نویسی خودمونو نمایان می کنیم یا پنهان می سازیم؟ 

 

 

نمایش دادن خود است؟

 

یا

 

پنهان کردن خود؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ته نوشت ۱: به تازگی با English Listening Language Lab Online آشنا شدم. یه سایت خوب، پر از دیالوگ های متنوع؛ علاوه بر این که دیالوگ ها رو به صورت فایل فلش در اختیار گذاشته،می تونین متن دیالوگ ها رو با فایل صوتی ش (Audio MP3) بریزین تو کامپیوتر تون. مث این دیالوگ. من که خیلی از دیالوگ ها شو  واسه خودم آرشیو کردم. تو بعضی از دیالوگ ها ش یه فایل صوتی(Notes MP3) در اختیار گذاشته که اصطلاحات اون دیالوگ رو توضیح می ده.

 

ته نوشت ۲: اون نقاشی چن پست قبل تر رو یادتونه؟ («در حرف نگنجد…»). از کلبۀ دنج ممنون م که آدرس سایت ایمان ملکی (نقاش اون نقاشی) رو واسه م کامنت گذاشته.

 

ته نوشت ۳: چه قدر خوبه آدم بتونه هم کلاسی هاشو از تو نت پیدا کنه…           بیاین «سایت هم کلاسی ها» رو تبلیغ کنیم تا بیش تر رونق بگیره و بلکه بتونیم خبری از رفقای نوجوونی مون بگیریم.

 

ته نوشت ۴: شیعه سرچ سایت خیلی خوبی یه؛ فارغ از موتور جست و جو ش،هم دایرکتوری لینک هاش غنی یه  هم دایرکتوری پایگاه هاش. هرچی هم که می گذره  آپ تو دیت تر می شه.

 

 

ته نوشت ۵: یک توضیح:

لازم می دونم توضیح بدمو تأکید کنم که تک تک کامنت ها و ای میل ها تونو با دقت می خونم، و به شون فکر می کنم. نقطه نظرات تون واسه م خیلی مهمه…  و ممنون تون م.

 

موضوع: پست‌های قدیمی بی‌دسته‌بندی
تاريخ: شنبه، 10 نوامبر ، 2007

 

 

واسه کسب اطلاعات مختصر و مفید دربارۀ جنگ اون م به صورت روزشمار  کتاب خوبیه

روزشمار جنگ تحمیلی/ گردآورنده: علیرضا برزگر/ انتشارات سروش/ چاپ دوم/ ۱۳۸۴/۱۸۸ صفحه / قیمت: ۱۲۰۰ تومان

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

همون طور که از اسم کتاب بر می آد،این کتاب یه روزشمار خلاصه و مفیده. رسم الخط و نحوۀ نگارش شو خودتون ملاحظه کنین. نقل قول ها رو مث همیشه بدون دخل و تصرف تایپ کردم. تو مقدمۀ کتاب این جور توضیح داده شده:

 

 

این کتاب در چهار بخش کلی به بررسی اختلافات ایران و عراق،از ۱۰ شهریور ۸۹۳ شمسی  تا ۱۸ آذر ۱۳۷۰ شمسی می پردازد:

 

بخش اول: تاریخچه اختلافهای مرزی ایران و عراق:  که در آن تاریخچه سرزمین بین النهرین تا تأسیس حکومت عراق،جنگها و صلحها،شرایط سیاسی دو کشور،یورش وحشیانه ارتش بعثی عراق و هشت سال دفاع مقدس رزمندگان اسلام بررسی می شود.

 

بخش دوم:  دوران صفویه،افشاریه،زندیه،قاجاریه  (از وقایع ۱۰ شهریور ۸۹۳  تا  ۱۴ آذر ۱۳۰۳).

 

بخش سوم:  دوره پهلوی  (از وقایع ۸ اسفند ۱۳۰۷ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷):

الف) وقایع دوره سلطنت رضاخان پهلوی.

ب) وقایع دوره سلطنت محمدرضا پهلوی.

 

 

بخش چهارم:  دوره جمهوری اسلامی ایران (از وقایع 22 بهمن 1357  تا  18 آذر 1370):

الف) دوره پیش از یورش سراسری ارتش عراق.

ب) جنگ تحمیلی عراق و آغاز 8 سال دفاع مقدس.

ج) پذیرش قطعنامه 598 تا اعلام متجاوز بودن دولت عراق.

 

 

روزشمار حاضر،پس از مطالعه کتابهای مرتبط و مشابه،به صورت مختصر و مستند به تشریح وقایع مهم و در دسترس پرداخته است (البته،در تبدیل گاهشماریها به شمسی باید احتمال یک روز اختلاف را در نظر داشت). به همین علت روزشمارها و گاهشماریهای مختلف ایرانی و خارجی مورد بررسی قرار گرفته و تلاش شده است تا حد امکان از منابع اصلی و موثق استفاده گردد. کتابهای تاریخی،کتابهای روزشمار،روزشمارهای خبرگزاریهای خارجی،روزنامه های داخلی  از عمده ترین منابع تحقیق حاضرند.

 

 

 

برای آشنایی بیش تر با نحوۀ مطالب این کتاب،گزیده هایی از کتاب رو تایپ می کنم. بخش اول کتاب که به صورت تاریخچه مانند ارائه شده،به تفصیل سابقۀ تاریخی منازعات ایران و دولت عثمانی و سپس تجزیۀ دولت عثمانی و سابقۀ منازعات ایران و عراق می پردازه…

 

 اما تو بخش های بعدی،رویۀ خلاصه نویسی رو پیش می گیره. مثلاً این جوری (نقل از بخش سوم کتاب):

 

” ۱۳۵۱/۱/۲۰هـ.ش:

امضای پیمان دوستی و همکاری میان عراق و شوروی،به مدت ۱۵ سال.

 

۱۳۵۱/۱/۲۵هـ.ش:

حمله سربازان عراقی به خاک ایران برای اشغال منطقه نفت شاه (نفت شهر کنونی).

 

۱۳۵۱/۳/۱۰هـ.ش:

ریچارد نیکسون،رئیس جمهوری امریکا،در تهران،همکاری کشورش را برای تقویت قدرت دفاعی ایران اعلام کرد.

 

۱۳۵۱/۳/۱۱هـ.ش:

دولت عراق شرکت نفت عراق (متعلق به شرکتهای امریکایی،فرانسوی،انگلیسی،هلندی) را ملی اعلام کرد.

 

۱۳۵۱/۱۱/۲۱هـ.ش:

کشف حدود ۳۰۰قبضه سلاح و ۶۰هزار فشنگ از سفارت عراق در کراچی،که قصد ارسال به ایران و خرابکاری در این کشور را داشتند.

 

۱۳۵۱/۱۲/۲۹هـ.ش:

حمله نظامی عراق به کویت و اشغال پاسگاه مرزی السامیه کویت؛ این حمله در چند روز بعد به اشغال بخشهایی از کویت انجامید و بدین ترتیب پیمان مرزی دو کشور در ۶ فروردین ۱۳۵۲ لغو شد.

 

۱۳۵۲/۱/۱۱ هـ.ش:

پیشنهاد دولت ایران به کویت برای فرستادن نیرو و تجهیزات به این کشور.

 

۱۳۵۲/۱/۱۹هـ.ش:

امضای پیمان سری میان هند و عراق،مبنی بر آموزش خلبانی هواپیمای میگ به خلبانان عراقی در هند؛ سفیر عراق در دهلی آغاز آموزش را ۱۰سال پیش تر عنوان کرد.

 

۱۳۵۲/۴/۱۱هـ.ش:

کودتای نا موفق نظامی در عراق،پس از بازگشت ژنرال احمد حسن البکر  از مسافرت اروپای شرقی،که صدام حسین آن را سرکوب کرد.

 

۱۳۵۲/۶/۱۶هـ.ش:

برقراری دوباره روابط سیاسی میان ایران و عراق،پس از 2سال تنش سیاسی.

 

۱۳۵۲/۹/۷ هـ.ش:

تغییر نام شهرهای ایران در برنامه کانال 7 تلویزیون بغداد؛ این جنگ تبلیغاتی بارها تکرار شد.

 

۱۳۵۲/۱۱/۲۱هـ.ش:

«یکشنبه خونین»؛ نبرد سنگین قوای نظامی عراق و ایران –با تجاوز ارتش عراق- در مرز،که شکایت عراق را از ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد در دو روز بعد به دنبال داشت.

 

۱۳۵۲/۱۱۲۳هـ.ش:

درخواست عراق از شورای امنیت برای تشکیل جلسه اضطراری در مورد حمله ایران؛ ۱۶ روز بعد شورای امنیت تصمیم گرفت نماینده اش را به منطقه اعزام کند و از طرفین خواست،تا برقراری صلح واقعی،آتش بس کنند.

 

۱۳۵۲/۱۲/۱۷هـ.ش:

برقراری آتش بس در مرز عراق و ایران،به موجب توصیه شورای امنیت سازمان ملل متحد،در پی درگیریهای مختلف.

 

۱۳۵۲/۱۲/۲۱هـ.ش:

عراق به طور رسمی خودمختاری کردهای این کشور را اعلام کرد،ولی درگیریهای جدید همچنان ادامه یافت.

 

 

 

چند صفحه هم از آخر بخش چهارم نقل می کنم:

 

 ۱۳۶۹/۵/۲۶ هـ.ش:

آغاز ورود آزادگان قهرمان به میهن اسلامی،پس از سالها زندان و شکنجه در عراق.

 

۱۳۶۹/۵/۲۷ هـ.ش:

پاسخ حجة الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی به نامه ششم صدام حسین،درباره استقبال از اقدام عراق در پذیرش قرارداد ۱۹۷۵م  و حل اختلافات در چارچوب قطعنامه ۵۹۸ و عقب نشینی عراق،آمادگی برای پذیرش نماینده عراق در تهران و انجام مذاکرات صلح.

 

۱۳۶۹/۷/۲هـ.ش:

در پی اشغال کویت،عراق دینار این کشور را بی اعتبار اعلام کرد.

 

۱۳۶۹/۸/۲۳ هـ.ش:

مسافرت دکتر ولایتی،وزیر امور خارجه،به عراق ۶۵ روز پس از مسافرت طارق عزیز به ایران،برای انجام مذاکرات صلح.

 

۱۳۶۹/۹/۸ هـ.ش:

تصویب قطعنامه ۶۷۷ شورای امنیت سازمان ملل متحد،در مورد تعیین مهلتی تا ۲۵ دی ۱۳۶۹ برای خروج ارتش عراق از کویت و دادن اجازه به حامیان کویت برای عملی کردن هر اقدام لازمی (از جمله نظامی) در صورت عقب نشینی نکردن عراق.

 

۱۳۶۹/۱۰/۱۸هـ.ش:

مسافرت هیئت بلند پایه عراقی،به سرپرستی معاون شورای فرماندهی عراق،به تهران برای حل مشکلات دو کشور.

 

۱۳۶۹/۱۰/۲۳هـ.ش:

صدام حسین در دیدار با دبیر کل سازمان ملل متحد،در بغداد،اعلام کرد: واگذاری نیمی از شط العرب به ایران و آزادی اسرای جنگی برای صلح طلبی عراق صورت گرفته و اینک که کویت بخشی از عراق است به جنگ برای شط العرب نیازی نیست.

 

۱۳۶۹/۱۲/۵هـ.ش:

آغاز عملیات «طوفان صحرا»؛ حمله نیروی نظامی ۲۸کشور (متحدین غربی)،به رهبری امریکا به عراق برای بیرون راندن ارتش این کشور از خاک کویت؛ در ۲۴ ساعت نخست جنگ بیش از ۱۴ هزار عراقی اسیر شدند.

 

۱۳۶۹/۱۲/۶هـ.ش:

حمله موشکی عراق به پایگاه امریکاییها در ظهران عربستان.

 

۱۳۶۹/۱۲/۷ هـ.ش:

شورای امنیت پیشنهاد دبیرکل سازمان ملل متحد را برای اعلام خاتمه مأموریت نیروهای ناظر آتش بس در جنگ ایران و عراق پذیرفت.

 

۱۳۶۹/۱۲/۸هـ.ش:

خروج خفت بار ارتش عراق از کویت،۳ روز پس از عملیات توفان صحرا.

 

۱۳۶۹/۱۲/۱۳هـ.ش:

صدور قطعنامه ۶۸۶ شورای امنیت سازمان ملل متحد،مبنی بر پایان دادن به اقدامات خصمانه با تحریکات هدایت شده عراق بر ضد همه کشورهای عضو،از جمله حملات موشکی و پروازهای نظامی.

 

۱۳۶۹/۱۲/۱۵هـ.ش:

ده روز پس از پایان عملیات طوفان صحرا به دست نیروهای ۲۸کشور متحد غربی،به رهبری امریکا،عراق ادعای ۱۷/۵/۱۳۶۹خود را در مورد حاکمیت بر کویت پس گرفت.

 

۱۳۶۹/۱۲/۱۶هـ.ش:

کشتار صدها تن از شیعیان ساکن بصره،در جنوب عراق،به دست ارتش بعثی این کشور.

 

۱۳۷۰/۱/۱۴ هـ.ش:

تهاجم بیشرمانه ارتش بعثی عراق به مرقد مقدس حضرت علی (ع)،در نجف اشرف.

 

۱۳۷۰/۱/۱۷هـ.ش:

عراق قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد را در مورد برقراری آتش بس در جنگ خلیج فارس پذیرفت.

 

۱۳۷۰/۱/۲۱هـ.ش:

شورای امنیت سازمان ملل متحد پایان جنگ خلیج فارس را اعلام کرد.

 

۱۳۷۰/۲/۱۲هـ.ش:

نیروهای متحدین،به رهبری امریکا، ۸۰کیلومتر مربع از خاک تصرف شده عراق را به کردها واگذار کردند.

 

۱۳۷۰/۲/۳۰هـ.ش:

تأسیس صندوق غرامت جنگ خلیج فارس در سازمان ملل متحد.

 

۱۳۷۰/۴/۱۴هـ.ش:

عقب نشینی نیروهای متحدین،به رهبری امریکا،از شمال عراق.

 

۱۳۷۰/۵/۸ هـ.ش:

انتشار گزارش کارشناسان فنی سازمان ملل متحد در مورد یافتن ۴۶هزار سلاح شیمیایی در عراق (چهار برابر مقداری که این کشور اعلام کرده بود).

 

۱۳۷۰/۵/۲۵هـ.ش:

صدور قطعنامه ۷۰۵ شورای امنیت سازمان ملل متحد در مورد دریافت غرامت از عراق برای حمله به کویت،از محل صادرات نفت این کشور.

 

۱۳۷۰/۵/۲۵ هـ.ش:

صدور قطعنامه ۷۰۷ شورای امنیت سازمان ملل متحد،در مورد ضرورت انهدام سلاحهای کشتار جمعی و موشکهای بالستیک عراق،که این کشور را ملزم کرد به هر گونه تلاش برای پنهان کردن و جابجایی و انهدام (بدون اطلاع دادن به هیئت ویژه و کسب موافقت قبلی آن) تجهیزات مربوط به برنامه های سلاحهای شیمیایی و اتمی و بیولوژیک و موشکهای بالستیک پایان دهد.

 

۱۳۷۰/۹/۱۸ هـ.ش:

پس از یازده سال تأخیر،سر انجام سازمان ملل متحد رسماً عراق را آغازگر و مسئول جنگ تحمیلی به جمهوری اسلامی ایران معرفی کرد و بهانه عراق را برای متجاوز دانستن ایران علت منطقی برای آغاز جنگ ندانست و این اقدام را از نظر حقوق بین الملل رد کرد،همچنین استفاده عراق را از سلاحهای شیمیایی بر ضد غیر نظامیان ایرانی تأیید و ناخشنودی شورای امنیت را از این موضوع اعلام کرد. 

 

 

کلام آخر:

خب با این نقل ِ تقریباً مفصلی که از کتاب مذکور تایپ کردم،باید لحن نوشتار و اسلوب بیان محتواش رو متوجه شده باشین. البته ضمیمه ها جدول ها و نقشه هایی که در انتهای کتاب استفاده کرده هم قابل توجه ن. به هر حال کتاب خلاصه و مفیدی یه. توضیحات گذرایی داده،و واسه دید پیدا کردن ِ کلی مناسبه. 

 

موضوع: دربـارۀ یک/چند کتاب
تاريخ: شنبه، 3 نوامبر ، 2007

 

 

                                    

                                                                    

خانۀ اهریمنی

 

وقتی که شاه سابق درخواست ورودش را به آمریکا به بهانۀ درمان ارائه داد،ویلیام سولیوان –آخرین سفیر آمریکا در تهران- مخالفت اش را اعلام کرد؛ دلیلش هم عصبانیت مردم از شاه و احتمال به وقوع پیوستن اتفاقاتی علیه آمریکا در صورت پذیرش شاه بود. اما در مقابل،هنری کسینجر و راکفلر خر پول برای این نظر ارزشی قائل نبودند و بالاخره ویزای شاه را به صورت توریستی گرفتند و شاه را به آمریکا بردند. این نوعی دهن کجی به ایرانی ها بود؛ ایرانی که هنوز در تب انقلاب و موج های داغ و تازۀ مردمی قرار داشت.

 

بحث مقابله با حرکت آمریکا بود. بعضی ها رفتند برای مذاکره،که مردم دخالت کردند. نظر امام این بود که هرجا آمریکا و اسرائیل منافعی دارند،باید به خطر بیفتد؛ «آمریکا شیطان بزرگ است». حالا  در مورد اینکه چه جوری منافع را به خطر بیندازیم،بعضی ها می گفتند یعنی هر آمریکایی ای  که دیدیم تحت فشار قرار بدهیم. بعضی ها هم می گفتند پولتان را از آمریکا بیرون بکشید و نفت تان را به آمریکا نفروشید. اما در یکی از سالن های دانشگاه شریف،بحث های دیگری در جریان بود. ۵نفری هم دور هم جمع شدند و نقشۀ حمله به سفارت را کشیدند. جالب اینکه یکی از گزینه هایی که در این جلسه مطرح شد،حمله به سفارت شوروی بود که ۳ بر ۲ شکست خورد.

 

 

جو مردمی و آن نقشه،حاصلش شد ۱۳آبان. بنا بود ۱۴آبان عملیات صورت بگیرد اما چون تظاهرات روز ۱۳آبان خیلی شدید بود،دانشجویان جمعیت را به سمت سفارتخانۀ آمریکا هدایت کردند. پلیس که از صبح زود سفارت را محافظت می کرد،کم کم داشت اکثریت اش را در مقابل مردم از دست می داد و بعد هم دیگر قدرتی برای انجام کاری نداشت. چند صد نفر از دانشجویان با نقشه آشنا شدند و همان جا عملیات آغاز شد. یکی دو نفر از دیوارهای سفارت بالا رفتند و مردم فهمیدند که یک خبرهایی هست. یکی از دخترهای دانشجو هم که زیر چادرش ارۀ آهن بر مخفی کرده بود،زنجیرها را پاره کرد تا دانشجویان راحت تر وارد سفارتخانه شوند و بعد هم ۳ساعت جنگ و درگیری که منجر به اشغال کامل سفارت شد. به جز ۶نفر که فرار کردند،بقیه تحت کنترل قرار گرفتند. پلیس تهدید کرد که برای آزادی سفارتخانه حمله می کند و دانشجویان را بیرون می ریزد؛ تا اینکه آقای خوئینی ها  خبر را به امام رساندند و امام هم گفتند که «خوب جایی را گرفته اید» و دولت مجبور شد به فشار سیاسی اکتفا کند. در همین حال،مجلس کانادا برای اولین بار بعد از جنگ جهانی دوم،جلسۀ اضطراری تشکیل داد تا ۶ آمریکایی فرار کرده از سفارت را به تابعیت کانادا بپذیرند تا با پاسپورت جعلی از مرز مهرآباد عبور کنند.

 

                                    

یکی از اهداف دانشجویان پیرو خط امام،بررسی اسناد موجود در سفارتخانه بود. آمریکا با افتخار اعلام می کرد که تمام اسناد مهم را نابود کرده است. اما هنوز هم اسنادی وجود داشت که نشان دهندۀ ارتباطات آمریکا با افراد داخلی باشد. خیلی از اسناد رشته رشته شده را هم دانشجوها با حوصله به هم چسباندند و رمزخوانی کردند. دست خیلی ها هم رو شد.

 

چند روز بعد از تصرف سفارتخانه،امام وارد عمل شدند و با آزاد کردن آفریقا-آمریکایی ها و زنان و با رد مذاکره با مسئولان آمریکایی،مدیریت بحران را به دست گرفتند. مقاومت امام در آزادسازی سایر کارمندان سفارت،اتفاقات زیادی را به دنبال داشت؛ یکی اینکه حزب حامی کارتر –حزب دموکرات- تا ۲۸سال منزوی شد که در حقیقت برای اولین بار یک کشور جهان سوم توانسته بود سرنوشت داخلی یک کشور مدعی را تغییر دهد.

                                    

سال ۲۰۰۱،بازمانده های یکی از گروگان های آمریکایی،شکایتی علیه ایران ارائه کردند که خود دولت آمریکا از آنها خواست شکایت شان را پس بگیرند. ظاهراً خودشان بهتر می دانستند اصل ماجرا چی بوده.

 

 

 

حسین احتسابی

 

 

 

 

 

به نقل از شمارۀ ۱۴۱ «همشهری جوان» و به مناسبت سالروز تسخیر لانۀ جاسوسی آمریکا (۱۳ آبان ۱۳۵۸) آپ گردید. ضمناً این لینک هم در این باره مفیده. این لینک رو هم بخونید… قضاوت با خودتون!

 

موضوع: گزیده نثـر
تاريخ: جمعه، 2 نوامبر ، 2007

 

 

                                         ابو نصر فارابی

 

                                                                 آقای دایرة المعارف

 

فارابی از آن آدم هایی است که به معنای واقعی کلمه،از هر انگشتش هزار هنر می ریزد. اما این فلسفه است که بیشتر از هر چیزی باعث شهرت او شده. فارابی خوش اش می آمد و اصلاً اصرار داشت که بگوید سر و ته همۀ فیلسوف ها یک چیز است. نظر همۀ فیلسوف های یونانی را هم به شکلی درست می دانست؛ مثلاً توی منطق و طبیعیات،ارسطو را قبول داشت،در اخلاق و سیاست افلاطون را و در مابعدالطبیعة پیرو مکتب فلوطین بود. معتقد بود اختلافاتی که بین نظرات افلاطون و ارسطو هست،خیلی جزئی و پیش پا افتاده است. با توجه به اینکه به شدت فلسفه اش سیاسی بود،تئوری «مدینۀ فاضله» را مطرح کرد و حاکم مدینه را هم یک فیلسوف قرار داد (به هر حال هر کسی رشتۀ خودش را دوست می دارد!).

 

وقتی هم که تصمیم گرفت برای پیشرفت علم فلسفه کاری بکند،برداشت تمام کتاب هایی که نظرهای فیلسوفان یونانی را در آنها نوشته بودند و به خاطر ترجمه یا فهم بد پر از غلط بودند،شرح کرد. البته دلیل این کار خوبش علاوه بر عشقی که به فلسفه داشت،این بود که استاد،بیشتر زبان های زمان خودش مثل عربی،ترکی،سریانی،و یونانی را فوت آب بود.

 

 

فارابی به خاطر اینکه دوست داشت توی همۀ علوم سری توی سرها در بیاورد،خیلی وقت نمی کرد برود دنبال پول در آوردن؛ برای همین مجبور بود قناعت کند و ساده زندگی کند ولی هر وقت هم که خیلی محتاج می شد،چون پزشکی را خوب می دانست می رفت و مطب را باز می کرد.

 

موسیقی هم یکی دیگر از هنرهایش بود. یک بار توی مجلس سیف الدولۀ دیلمی با چند تا چوب،طوری آهنگ زد که همه به گریه افتادند،بعد هم با زدن آهنگ دیگری همه را به خنده انداخت و آخر سر هم با آهنگ خاصی همه را خواباند و بعد هم خودش جیم شد.

 

 

                                                                                                                       فاطمه مرشدی

 

 

 

 

 

 

 

این پست رو به مناسبت سالروز تولد فارابی (۲۲ شوال ۲۵۹هجری قمری) به نقل از شمارۀ ۱۴۱ هفته نامۀ «همشهری جوان» آپ کردم.

 

 

موضوع: گزیده نثـر
تاريخ: جمعه، 2 نوامبر ، 2007

 

 

داشتیم وسایلا رو کارتن کارتن می کردیم واسه اثاث کشی. اسبابامو که جا به جا می کردم قاطی دفتر کتابام به یه دفتر برخوردم حاوی جالباتی(!) که –وقتی جوان تر بودم- از این ور و اون ور فیش برداری می کردم… یاد آن فراغت بال ها به خیر… چه عالمی داشتیم!

 

این پست شد حاصل ورق ورق زدن های آن دفتر؛

 

 

 

 

۱)

«در زندگی زخم هایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد. این دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد،چون عموماً عادت دارند که این دردهای باور نکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد،مردم بر سَبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آن را با لبخند شکاک و تمسخر آمیز تلقی بکنند؛ زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن،فراموشی به توسط شراب و خواب مصنوعی به وسیلۀ افیون و مواد مخدره است. ولی افسوس که تأثیر این گونه داروها موقت است و به جای تسکین پس از مدتی بر شدت درد می افزاید…

 

 

…در این جور مواقع،هر کس به یک عادت قوی زندگی خود،به یک وسواس خود پناهنده می شود: عرق خور می رود مست می کند،نویسنده می نویسد،حجار سنگ تراشی می کند و هر کدام دق دل و عقدۀ خودشان را به وسیلۀ فرار در محرک قوی زندگی خود خالی می کنند و در این مواقع است که یک نفر هنرمند حقیقی می تواند از خودش شاهکاری به وجود بیاورد…»

 

پی نوشت: این چند جمله بخشی از معدود عبارت هایی یه که تو کل نوشته های «صادق هدایت» تونست تحت تأثیرم قرار بده،که به نقل از «بوف کور»ش تو دفترِ یادگاری م  نوشته بودم…

 

 

 

۲)

یکی می گفت: با آدم «احمق» که دهن به دهن بذاری،مثل این می مونه که یه ملاقۀ گنده گرفته باشی دستت و با اون،محتویات یه سطل آشغال پر رو  هی به هم بزنی!

 

چه بووویی…!!!

 

اگه نمی خوای بوی گندش همه جا رو پر کنه،حرفو کوتاه کن… درشو ببند!

 

( وَ اِذا خاطَبَهُمُ الجاهلون،قالوا سَلاما )

 

 

همون آدم می گفت: یه شیشه عطر باش! اون وقت اگه احمقی هم بهت لگد زد و شکستی،بوی خوشت همه جا رو پر می کنه!

 

 

پی نوشت: چن سال پیش تو شر و شور دوران دانش جویی بودم که با وبلاگ ش آشنا شدم. مث یه رفیق نادیده دوست ش می داشتم. یه روز نمی دونم چی شد که وبلاگ شو بست. آرشیو شو پاک کرد… متن بالا یکی از پست هاش بود که به یادگار تو دفترم رونویسی کرده بودم ش. یادت به خیر… با این که الان تو وبلاگ ت هیچی نیس،اما هنوزم گه گاه به ش سر می زنم…

 

 

 

۳)

غنچه با دل گرفته گفت:
«زندگی
لب زخنده بستن است
گوشه ای درون خود نشستن است»
گل به خنده گفت:
«زندگی شکفتن است
با زبان سبز،راز گفتن است»
گفتگوی غنچه و گل از درون باغچه باز هم به گوش می رسد
تو چه فکر می کنی
راستی کدام یک درست گفته اند؟
من که فکر می کنم گل به راز زندگی اشاره کرده است
هر چه باشد او گل است
گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است!

 

پی نوشت: اسم شعر، «راز زندگی»یه، که به نقل از کتاب «به قول پرستو» تو دفترم نوشته بودم ش. شاعرش «قیصر امین پور» بود. خدا قرین رحمت ش کنه الهی…

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ته نوشت ۱: مطلب ش قابل ملاحظه به نظر می آد؛ مقایسه ای بین دو سرویس «بلاگفا» و «ورد پرس». به هرحال،این یه مقایسۀ شخصی یه… گفته باشم!

 

ته نوشت ۲: گاردین،کاریکاتور جالبی رو منتشر کرده؛ وضعیت اسف باری که سیاست مداران امریکایی مث دیک چنی و رایس توش گیر کردن،و با این که قصد حمله ای متهورانه رو دارن،اما احمدی نژاد با خون سردی و کم ترین هزینه و آلودگی،مشغول صیده و مترصد فرصت…  این قبیل مطالب،اون م از  طرف نشریاتی نظیر گاردین،خیلی قابل تأمله…

 

ته نوشت ۳: نگید این که حرف مهمی نیس،اتفاقاً خیلی مهمه،تو وضعیتی که چن تا مرجع تقلید به صراحت مولوی رو تکفیر می کنن و اونایی که مراسم بزرگ داشت مولوی رو برگزار کردن مورد عتاب علنی قرار می دن،یه نمایندۀ ولی فقیه با این سطح از کمال و جامعیت حرف از عدم ممنوعیت ماه واره و اینترنت بزنه،خیلی حرفه… تو این سیستم بسته،این جور حرف زدن واقعاً جیگر می خواد… نمايندۀ ولی فقيه و امام جمعۀ شيراز گفت:”صرف اينكه اينترنت و ماهواره ممكن است حاوی مطالب و مسائل منفی و بدی باشد، نمی توان استفاده از آن را ممنوع كرد.”

 

ته نوشت ۴: تأسیس شعبۀ آسیایی هالیوود در اردن.

 

ته نوشت ۵: از این فلش خوش م اومد؛ اگر جمعیت دنیا صد نفر می بود…

 

ته نوشت ۶: کمیسیون عفو قوۀ قضاییه،قاسم «ارتفاع پست» حاتمی کیا را بخشید.

 

ته نوشت ۷: سایت دکتر الهی قمشه ای.

 

ته نوشت ۸: طهران و تهران!

 

ته نوشت ۹: از خوندن این مطلب پیرامون استالین بهره مند شدمو لذت بردم. فقط ای کاش یاد بگیریم رفرنس بدیم. نقل مطلب، بدون مرجع و مأخذ ،صحیح نیس. اما وقتی یه خبرگزاری این جور رویه ای رو پیش می گیره و بدون ارائۀ منبع،نقل قول می کنه واقعاً جای تأسف داره!

موضوع: پست‌های قدیمی بی‌دسته‌بندی
تاريخ: جمعه، 2 نوامبر ، 2007

 
 

24 نوامبر 22

تجربه‌ی سینما رفتن با دخترکم برای من تجربه‌ی تازه و نویی‌یه. پیش‌تر وسط‌های هفته و توی خلوتی رفته بودیم سینما. این‌بار که وارد لابیِ سینما شدیمو جمعیت رو دیدم، با خودم فکر کردم ضدحال می‌شه و با این‌همه خانواده و بچه، لابد نمی‌شه درست فیلم دید؛ اما تجربه‌ی معرکه‌ای بود.

 

در شرایطِ پمپاژِ یأس و نفرت، جنگِ بی‌امانِ خصم، و عمل‌کردِ انتقادبرانگیزِ مدیرانِ کشور، من حالا با دخترکم در یه سالن سینما به فیلم‌دیدن نشستیمو هر چند دقیقه صدای خنده‌ی معصومانه‌ی قریب به صد کودک فضا رو پر می‌کنه.

 

در تاریک‌روشنِ سینما هر از گاهی به چهره‌ی دخترکم سیر نگاه می‌کنم که محوِ فیلمه و از سِحرِ سینما مسحور.

 

تجربه‌ی فیلم‌دیدن با بچه‌ها تجربه‌ی ناب و روح‌بخشی‌یه. اصن هم‌نشینی و هم‌بازی شدن با کودکان، نشاط‌آور و حیات‌بخشه.

 

اخیراً با دوستی که هر دو سخت درگیرِ کاریم و با مدیریت‌های بی‌عمل و بدعمل، چالشی مستمر و فرسوده‌کننده داریم، صحبت می‌کردم؛ که ای رفیق! بیش‌تر با بچه‌ت وقت بگذرون و بذار فطرتِ زلال‌شون این سرخورده‌گی‌های ناشی از سر و کله زدن با بی‌شعوریِ مسؤولین رو بشوره ببره…

 
 

مهدی پیچک؛ پیچک سر به هوا's bookshelf: read

جهان هولوگرافیک
did not like it
https://www.instagram.com/p/BjqO7apnIl-/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1b24p51z3g6jq
tagged: never
کابوس تهمت و جنایت
اگر به هر دلیلی خواستید کتابی از #چخوف بخوانید" بیخیال کتاب کابوس، تهمت و جنایت بشوید. برای درک داستان های این کتاب، آشنایی با سبک زندگی، فرهنگ و روابط کلیسای ارتدکس و اسقف ها در زمان روسیه ی تزاری واجب است." https://www.instagram.co...
tagged: never
خاطرات سفیر
liked it
کتاب «خاطرات سفیر» نوشتهٔ خانم نیلوفر شادمهری رو که خوندم، غرق در خاطرات جوونی‌ها‌م شدم. قریب به اتفاق مطالب‌شو توی هم‌اون وبلاگ‌شون خونده بودم. از پایان‌ش خوش‌م نیومد. زیادی غلیظ بود. نگارشِ متن‌شم گه‌گاه توی ذوق می‌زد. مدتی نیست که ق...
پستچی
it was ok
زرد. آبکی؛ ولی طعم‌دار.
قصه ها و تصاویر
really liked it
این ازجمله کادوهایی بود که برای تولد خواهرزاده‌م خریدم. http://www.30book.ir/Book/56900/مجموعه-قصه-های-سوته-یف-16جلدی%20نخستین نسخه‌ای که خریدم چاپ نشر نخستین بود. ساده و بامزه بود. مفاهیمی چون صبر، کمک، ایثار و فداکاری، هم‌کاری، قناعت و...

goodreads.com