“… در مقاتل معتبر و از جمله در مقتل ابن‌طاووس آمده است که فرزند علی (ع) یعنی حسینِ جاودانه شهید، در مسیر خود به فرزدق شاعر بر می‌خورد و از او دربارۀ خُلق و خوی مردم کوفه و سیرت و سانِ ایشان پرسش می‌کند و فرزدق می‌گوید: «مردم کوفه دلهایشان با توست و شمشیرهایشان بر تو!» و بعد به راه خود ادامه می‌دهد!

 

در سالهای آرمانی اندیشیدن نمی‌توانستم هضم کنم -و هنوز هم نمی‌توانم- که چرا فرزدق بوسه بر رکاب حسین نمی‌زند و از خیر چند سال بیشتر زیستن و حتی مدح اهل بیت اطهار (ع) گفتن نمی‌گذرد و جان خود را فدای مردی نمی‌کند که به جهانی مردی -برای همیشه- جان جاودان بخشیده است؟

 

از این رو گفته‌ام و بار دگر هم می‌گویم:

یکی از شاعران اهل بیتم

فرزدق‌وار می‌لنگد کمیتم؟!”

 

 

[طلسم سنگ، سیدحسن حسینی، سورۀ مهر، ص78]

 

موضوع: فیش‌برداری‌‌های منظور دار
تاريخ: دوشنبه، 30 دسامبر ، 2013

 

“اولاً خود رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) حکومت تشکیل دادند و امام حسن (علیه السلام) نیز حکومت تشکیل داد و جنگ کرد تا اینکه صلح را بر او تحمیل کردند.

 

ثانیاً سیدالشهداء (علیه السلام) در همان وصیت‌نامه پس از آن‌که فرمود برای امر به معروف و نهی از منکر قیام کرده است، فرمود: « اُسیر بسیرة جدّی و أبی»؛ یعنی سیره و روش من، همان سیره و روش جد و پدرم است؛ پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در مدینه حکومت تشکیل داد، علی بن ابی طالب (علیه السلام) در کوفه و مدینه حکومت تشکیل داد، من نیز حکومت تشکیل می‌دهم به همان‌گونه که آن‌ها انجام دادند.

آن حضرت در سخنرانی رسمی‌اش نیز شرایط امام و رهبر را ذکر کرد که امام باید حاکم به قسط و عدل باشد. بیعت گرفتن جناب مسلم بن عقیل از مردم کوفه برای آن حضرت نیز به جهت تشکیل حکومت بود. [وگرنه امر به معروف و نهی از منکر که بیعت گرفتن نمی‌خواهد!]

 

امام رضا (علیه السلام) نیز چون می‌دانست که جریان ولایت‌عهدی یک نیرنگ است، آن را به طور رسمی نمی‌پذیرفت و این‌که ائمه (علیهم السلام)، یا مسموم شدند یا شهید، و در زندان و تحت نظر بودند، برای این بود که بر ضد حکومت منحرف وقت قیام می‌کردند وگرنه کسی که فقط حاکمان را نصیحت کند، زاهد گوشه‌نشین و عالم مسأله‌گو باشد، کسی کاری به او ندارد.

 

مرحوم مجلسی (ره) در کتاب بحارالانوار روایتی را از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده که آن حضرت در مسافرتی، به سدیر فرمودند: اگر من به اندازۀ این گلّه همراه و همفکر و یاور داشتم، قیام می‌کردم. سدیر می‌گوید پس از نماز، گوسفندان را شمردم و آن‌ها هفده رأس بودند.”

 

 

ولی باید فقیه باشد، تهیه و تنظیم: گروه فرهنگی اکسیر ولایت، نشر آرما، صص29-30» به نقل از: «ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، آیت‌الله عبدالله جوادی آملی، نشر اسراء، ص340»]

 

موضوع: حکومت اسلامی، امامت، ولایت فقیه
تاريخ: شنبه، 28 دسامبر ، 2013

 
 

 

گر ز معماری ندارد اطلاعی، پس چرا

فکر آبادی برای هر دل ویران کند

 

 

 


میرزا عباس فروغی بسطامی

 

موضوع: یک چکه شعر، یک دریا معنا
تاريخ: چهارشنبه، 25 دسامبر ، 2013

 

“… انگلیس برای تضمین موفقیت کودتا [28 مرداد1332] مجبور بود که موافقت آمریکایی‌ها و همراهی آنها را جلب کند. حداقل یکی از دلایل لزوم همکاری آمریکا، قطع روابط سیاسی ایران و انگلیس و تعطیلی سفارت‌خانه‌ی آن کشور در تهران بود؛ انگلیسی‌ها دیگر نمی‌توانستند در پوشش سفارت‌خانه اقدام مؤثری انجام دهند. لذا با بزرگ‌نمایی خطر نفوذ کمونیسم در ایران، نظر موافق آمریکایی‌ها را جلب کردند…”

 

[عملیات آژاکس؛ بررسی اسناد CIA دربارۀ کودتای 28 مرداد، ابوالقاسم راه‌چمنی، سجاد راعی، انتشارات ابرار معاصر تهران، ص157]

 

موضوع: فیش‌برداری‌‌های منظور دار
تاريخ: چهارشنبه، 25 دسامبر ، 2013

 

دکتر علیرضا زاکانی:

 

“… روز سه‌شنبه 26 خرداد با آقای موسوی در دفتر کارشان در خیابان پاستور دیدار داشتیم و این دیدار در حدود یک ساعت و نیم طول کشید و آقای موسوی تنها بود و ما 6 نفر با وی صحبت می‌کردیم. یکی از دوستان به آقای موسوی گفت: 2 نفر از دوستان که اینجا هستند به شما رأی ندادند، ــ اسم من و آقای نادران را گفت ــ و دو نفر از نمایندگانی هم که هستند برای شما ستاد برگزار کردند و قطعاً به شما رأی دادند ــ که اسم آقای عباسپور و آقای کاتوزیان را آورد، به‌خاطر اینکه آقای کاتوزیان ستاد اصول‌گرایان حامی آقای موسوی را برگزار کرد و بعد هم گفت: ــ دو نفر هستند ــ که اشاره به خودشان کرد و گفت ــ معلوم نیست چه رأیی دارند. در حقیقت این را بیان کرد که “جمع ما جمع یک‌پارچه‌ای نیست که مثلاً شما فکر کنید برای یک جناح یا یک سلیقه و یک نامزد باشند”.

 

… در ادامه کار بنده به آقای موسوی گفتم: ما از شما خاطره خوشی از دوره نخست وزیری در ذهن داریم و به‌عنوان یک رزمنده شما نخست‌وزیر دوران جنگ بودید، حال اگر حرف و حدیثی هم هست هنوز این خاطره خوش شما در ذهن ما هست و اینجا هم که آمدیم ما به شما رأی ندادیم ولی علاقه‌مندیم که شما در راستای توانمندی‌های‌تان برای انقلاب در صحنه باشید اما به‌هرحال یک نفر از صندوق رأی بیرون می‌آید و یک نفر رئیس جمهور می‌شود و اگر شما  رئیس جمهور نشدید، دلیل بر این نیست که ما شما را نفی کنیم  و آرزومندیم که شما در صحنه باشید و بتوانید کار کنید ولی دلیل اینکه شما این کار را انجام می‌دهید، چیست و این اعتراضات چیست؟

آقای موسوی اولاً اظهار ناراحتی کردند و گفتند: چرا بخشی از این سایت‌هایی که به من مربوط هست را بسته‌اند و یا محدود کردند؟ و نکته دومی هم که گفتند این بود که هیچ دلیلی برای اعتراضات ذکر نمی‌کرد و تنها دلیلی که شنیدیم این بود: اگر من اعتراض نکنم این 13 میلیون رأی از من عبور می‌کند. اعتراض من به‌خاطر این است که یک پیشتازی نسبت به این 13 میلیون داشته باشم و بتوانم آنها را پشت سر خودم نگه‌‌ دارم، حال اینکه این‌ها به چه دلیل و چه نیتی است را به ما نگفتند. حتی موقعی که جلسه تمام شد، همان‌جا با خداحافظی مناسبی جدا شدیم که دوستانه و خیلی صمیمی بود و اظهار آرزو کردیم که در فرصتی دیگر مجدد بتوانیم این جلسات را ادامه بدهیم… فردای آن روز که روز 27 خرداد بود با آقای هاشمی دیدار داشتیم و آقای هاشمی هم تنها بودند. اولین نفری که صحبت کرد آقای ابوترابی‌فرد بود که ایشان گزارش مثبتی از جلسه ما 6 نفر با آقای موسوی ارائه کرد و فضای مثبتی را منتقل می‌کرد. آقای هاشمی وقتی گزارش آقای ابوترابی را شنید، نکته‌ای را گفتند: آقای موسوی همه حرف‌هایی را که هست به شما نگفته‌اند و بحث این است که آقای موسوی خواهان ابطال انتخابات است و اصرار بر تقلب دارند و برای رسیدگی به اعتراضاتشان راه‌هایی که در چهارچوب قانون هست را قبول ندارند. آقای هاشمی گفت: صبح روز شنبه 23 خرداد آقای خاتمی با من تماس گرفتند و اعلام کرد: ما می‌خواهیم با آقای سیدحسن خمینی و آقای موسوی پیش شما بیاییم، و من هم گفتم: جلسه مجمع تشخیص مصلحت را باید بروم و شما بعدازظهر بیایید، و آقای هاشمی گفت که این 3 نفر ظهر آمدند. آقای هاشمی گفت: موسوی می‌گوید: تقلب شده و نتایج انتخابات را قبول ندارم و اینکه در حقیقت راه‌های قانونی را هم قبول ندارم. این سه نفر آمده بودند اعتراض کنند و البته گفتند میزان اعتراض آقای موسوی نسبت به بقیه بیشتر بود.

 

نکته‌ای را که آقای هاشمی گفت این بود که در انتخابات تقلب شده و خود آقای هاشمی هم قائل به تقلب بود و در مورد 2 تا از دلایلش برای تقلب گفت: اولاً آقای ری‌شهری پیش من (هاشمی) آمدند و گفتند که هفته قبل از انتخابات روز 15 خرداد، یکی از کارمندان آستانه مقدس حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) به کرج پیش پدر و مادرشان رفتند و مشاهده کردند پدرشان نیست و بعد از مدتی که پدرشان برگشت دیدند که انگشتان پدر جوهری است و جوهر استامپ بوده و بعد هم شناسنامه در دست داشته که پرسیدم: پدرجان، کجا بودی؟ پدر گفت: من 50 هزار تومان پول گرفتم و به احمدی‌نژاد رأی دادم. بعد آقای هاشمی گفت: ناقل این صحبت خود آقای ری‌شهری است، لذا معلوم بوده که این‌ها از قبل تقلب در انتخابات را شروع کردند… بعداً وزارت اطلاعات بررسی کرد و نتایج را آقای اژه‌ای وزیر اطلاعات وقت در جلسه مجمع تشخیص مصلحت نظام به آقای هاشمی گفت که این حرف، حرف دروغی است و به هیچ وجه صحت ندارد و همان‌جا چون نقل از آقای ری‌شهری بود، آقای ری‌شهری هم سؤال کردند که صورت موضوع چیست و موضوع را که گفتند آقای ری‌شهری به آقای هاشمی اعتراض کردند: بنده این حرف را به شما نگفتم.

نکته دوم؛ آقای هاشمی بیانش این بود که آقای محسن رضایی گفت: از40 میلیون رأی، 8 میلیون رأی “آب” است که من سؤال کردم آقا محسن این را گفتند و آقای هاشمی گفت: بله، خود آقای رضایی به من گفتند.

 

…  ما به منزل آقای رضایی در شهرک شهید دقایقی رفتیم که آقای نادران، آقای جلالی، آقای ابوترابی و بنده و آقای دانش جعفری هم بودند (آقای دانش جعفری مسئول ستاد آقای محسن رضایی بودند) طبق معمول نشستیم و بنده راجع به همان سؤال محل اشکالی که آقای هاشمی راجع به 32 میلیون رأی و هشت میلیون رأی اضافی سؤال کردم: شما این را گفتید؟ آقای رضایی تأیید کرد، و گفتم: چه دلیل یا سندی دارید که 8 میلیون از رأی خودساخته است؟ آقای رضایی گفت: به این خاطر که تا ساعت پنج بعدازظهر به ستاد مرکزی وزارت کشور مصرف تعرفه 17 میلیون تعرفه اعلام شده و ساعت 5 بعدازظهر تا ساعت 10 شب، 5 ساعت را ضرب در 60 دقیقه  ضرب در 60 ثانیه و ضرب در 45 هزار صندوق رأی 21 میلیون نفر می‌شود که به‌اضافه این 17 میلیون 32 میلیون نفر است و این میانگینی بود که آقا محسن حساب کرده بود را ضرب در این عدد می‌کرد و می‌گفت که امکان ندارد 21 ــ 22 میلیون پای صندوق رفته باشند.

همان‌جا برای آقای رضایی استدلال کردیم و گفتیم اشکال ما این است که به‌صورت پیوسته مصرف تعرفه اعلام نمی‌شود و ممکن است در یک صندوق 5 بسته مصرف شود و به‌دلیل ازدحام با مرکز تماس گرفته نشود و تعرفه مصرفی اعلام نشود. من به آقای رضایی گفتم: اگر این استدلال شماست، این استدلال از پایه سست است، به‌دلیل اینکه الکترونیکی نیست که در لحظه اعلام شود، و آقای رضایی هم پاسخی نداشت و معلوم بود استدلال غلطی را هدف‌گذاری کردند.

 

ما با آقای رضایی صحبت کردیم و همه سعی هم بر این بود: اگر شما نسبت به صندوقی یا شرایطی اشکال می‌بینید این را بیان کنید که ما پیرامون آن تحقیق کنیم، و آقای رضایی هم استقبال کرد و ما هم خیلی خوشحال شدیم، به‌خاطر اینکه آقای موسوی در مورد تحقیق در این زمینه استقبال نکرده بود ولی آقای رضایی استقبال کرد و ما خیلی خوشحال شدیم و گفتیم شورای نگهبان هم نظر مثبت دارند به اینکه اگر ما بنای تحقیق داشته باشیم میدان تحقیق را کاملاً باز کردند تا به‌قدر کافی تحقیق کنیم. بااین‌حال در عمل باز هم آقای رضایی پیگیری نکردند، یعنی همان‌جا شماره تلفن ما را خواستند که بعداً هرچه زنگ زدیم و پیگیری کردیم برای بررسی‌های بعدی نیامدند، حدوداً آنجا یک ساعت ــ یک ساعت و‌ نیم جلسه داشتیم.

 

… به محل کار آقای کروبی رفتیم… ما چهار نفر بودیم، آقای گرامی مقدم با آقای کروبی هم بود که جمعاً 6 نفر شدیم. آقای ابوترابی، جلالی، نادران، بنده، آقای گرامی‌مقدم با آقای کروبی. این جلسه نزدیک 2 ساعت طول کشید و جمله‌ای که آقای کروبی دائماً تکرار می‌کرد این بود: من دلم برای “اسلامیت” و “جمهوریت” نظام می‌سوزد. گفتیم: چرا برای اسلامیت و جمهوریت نظام؟ گفت: چون تقلب شد. گفتیم: دلیل تقلب چیست؟ گفت: من دفعه قبل 4 میلیون و نیم رأی آوردم و این بار 350 هزار، پس یقیناً تقلب شده، و ما گفتیم: مردم رأی ندادند، اینکه اسمش تقلب نیست! گفت: نه! تقلب شد. ما اصرار کردیم تا اینکه آقای گرامی‌مقدم به آماری از برخی صندوق‌های بزرگ بجنورد اشاره کرد و ما خواهش کردیم: شما بیایید این 600 ــ 700 صندوقی که در حوزه‌های خراسان شمالی هست را انتخاب کنید، و اصرار از ما بود: این کار را انجام بدهید، آنها ابتدا قبول کردند ولی در آخر قبول نکردند که صندوق‌های رأی را باز کنیم و کمک کنیم و اگر اشکالی هست در هر صندوقی که خودشان می‌خواهند؛ اما قبول نکردند.

 

…  این کل واقعه‌ای است که ما در جریانش بودیم. البته من به خاطر آقای هاشمی یک بخش آن را ذکر کردم و دفتر آقای هاشمی تکذیب کرد اما در صحن علنی مجلس که همه نمایندگان و آن ۶ نفر نماینده‌ای که در کمیته ویژه مجلس بودند و آقای ابوترابی هم صحن را اداره می‌کرد، من این خاطره را در نطق پیش از دستور گفتم و به شهادت گرفتم، بعد از آن اگر جایی گفتم دیگر دفتر آقای هاشمی تکذیب نکرد، از این جهت هم گفتم که حرف‌ها واضح و مشخص است.

 

… یکی از نکاتی را که آقای موسوی در مناظرات روی آن تأکید داشت، قانون‌مداری بود و نکته‌ای که آقای هاشمی و خودشان در روز ۲۳ خرداد گفتند این بود که تقلب شده است و من قانون را قبول ندارم و روش رسیدگی را قبول ندارم. این اظهارات در حقیقت خلاف شعار قانون‌مداری بود و یک دروغ بزرگ بود که به مردم گفتند…”

 

 

 

[گفت‌وگوی خبرگزاری تسنیم با دکتر علیرضا زاکانی، 1392/10/3، شناسۀ خبر: ۲۱۴۵۸۱]

موضوع: فیش‌برداری‌‌های منظور دار
تاريخ: چهارشنبه، 25 دسامبر ، 2013

 

حجت‌الاسلام و المسلمین محمدحسن رحیمیان:

 

“برادرانی از کمیته‌ی امداد امام خمینی(ره) رسیدند و سؤال کردند که در یکی از مناطق بسیار محروم جنوب برخی از خانواده‌های روستایی که بهایی هستند به نان شب محتاجند. آیا می‌توانیم از محل بودجه‌ی کمیته‌ی امداد به آنها کمک کنیم؟

امام با قاطعیت جواب منفی دادند.

این در حالی بود که امام(ره) در مورد اقلیتهای مذهبی کمال عنایت را در چهارچوب اصول اخلاقی و فقهی داشتند.”

 


[در سایه آفتاب؛ یادها و یادداشتهایی از زندگی امام خمینی(ره)، محمدحسن رحیمیان، نشر شاهد، ص252]

 

موضوع: فیش‌برداری‌‌های منظور دار
تاريخ: چهارشنبه، 25 دسامبر ، 2013

 

“بصائر الدرجات از امام صادق(ع) روایت کرده که علی بن الحسین(ع) را با همراهان نزد یزید بن معاویه بردند. آنها را در خانه‌ای ویران مسکن دادند. یکی از ایشان گفت ما را در این خانه منزل دادند که سقف فرو ریزد تا ما را هلاک کند.  پاسبانان به زبان رومی گفتند اینها را بنگرید از ویرانی سقف سخن میگویند در حالتیکه فردا آنها را از دم شمشیر میگذرانند.

امام زین‌العابدین(ع) فرمود هیچکس از ما زبان رومی را نیکوتر از من نمیدانست.

 

از این روایت استفاده میشود که یزید در اول امر قصد جدی داشت همۀ اهل‌بیت را بکشد و پاسبانان دربار از یزید شنیده بودند چنانچه از مشاورۀ یزید و مشاورین مجلس دربارۀ اسیران و رأی قطعی دادنِ آنان به قتل اسیران و تکلم امام محمد باقر(ع)  که سه ساله بود معلوم میشود رأی قطعی یزید، کشتن آنان بود و بعداً احساسات مردم را دید با تزویر و مکر لحن خود را عوض کرد.”

 

 

[شهر حسین(ع)، محمدباقر مدرس بستان‌آبادی، انتشارات کلینی، ص64]

 

 

 

از هم‌این کتاب:

(+) عبیدالله‌بن زیاد از مادرش هم ملامت شنید

 

موضوع: فیش‌برداری‌‌های منظور دار
تاريخ: یکشنبه، 22 دسامبر ، 2013

 

“مرجانه، مادر عبیدالله بن زیاد، حاکم خونخوار، دربارۀ حادثۀ قتل حسین(ع) پسر خود را به‌شدت ملامت کرد و گفت «یا خبیث قتلت ابن رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) والله لا تری الجنة ابدا»(1) یعنی: تو ای عنصر ناپاک! فرزند پیغمبر را کشتی بخدا قسم هرگز بهشت را نخواهی دید.”

 

 

[شهر حسین(ع)، محمدباقر مدرس بستان‌آبادی، انتشارات کلینی، ص60]

 

 

پی‌نوشت:

1- تذکره، سبط ابن الجوزی، ص259

موضوع: فیش‌برداری‌‌های منظور دار
تاريخ: یکشنبه، 22 دسامبر ، 2013

 

“عباس فرزند ربیعة بن حارث بن عبدالمطلب، از تابعین اصحاب و از یاران مخلص امیرمؤمنان علیه‌السلام بود.(1) او در جنگ صفین در حالی که غرق در سلاح بود از آن حضرت یاری کرد و حضرت هم به او عنایت بسیار داشت، لذا به خاطر همین علاقه زیادی که امام علیه‌السلام به او داشت، در جنگ صفین به او فرمود: «تا به تو اجازه ندادم با دشمن جنگ نکن».

عباس گفت: قبول دارم، اما اگر کسی مرا به جنگ فراخواند، باز هم نروم؟ امام فرمود: «نه، به مبارزه با وی نرو؛ زیرا برای تو اطاعت امام بر اجابت دشمنت اولی است و بدان که معاویه دوست دارد تمامی بنی‌هاشم را از بین ببرد تا کسی از آنان باقی نماند و نور خدا را خاموش کند.»(2)

 

به خاطر همین علاقه، وقتی امام علیه‌السلام شنید که معاویه برای کشتن عباس جایزه تعیین کرده است، و چون دو تن از افراد معاویه برای کشتن عباس به میدان آمدند و از او خواستند به مبارزه درآید، حضرت علیه‌السلام خود به طور ناشناس و با لباس و سلاح عباس به میدان رفت و آن دو را به هلاکت رساند و عباس را از خطر مرگ نجات داد.(3)


 

[اصحاب امام علی علیه‌السلام؛ شرح زندگی 1110 صحابی امیرالمؤمنین علیه‌السلام، سید اصغر ناظم‌زاده قمی، بوستان کتاب، ج2، ص697]

 

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:

1- رجال طوسی، ص47، ش12؛ ر.ک: تهذیب التهذیب، ج4، ص201؛ سفینة‌البحار، ج2، ص145.

2- تنقیح المقال، ج2، ص126؛ ر.ک: مناقب ابن شهرآشوب، ج3، ص176.

3- همان.

 

موضوع: فیش‌برداری‌‌های منظور دار
تاريخ: یکشنبه، 22 دسامبر ، 2013

 

 

ای دل، به دلِ دوست دگر راه نداری

ای سینه بسوزی که دگر آه نداری

 

تا سوزم و آتش فکنم در دلِ هستی

ای کورۀ غم، شعلۀ دلخواه نداری

 

ای بی‌خبر از عشق، سخن با تو چه گویم

چون دیدۀ بینا، دل آگاه نداری

 

چون آب روان می‎گذرد از دل خارا

ای اشک، چرا در دل او راه نداری

 

گفتا ز محبت سخن و گفتمش از درد

دم در کش از این قصه، که بالله نداری

 

در بیم و امیدم گذرد روز و شب ای دوست

گاهت سر ِ مهر است، ولی گاه نداری

 

 

 

سیدمحمود گلشن کردستانی

 

 

موضوع: گزیده شعر
تاريخ: شنبه، 21 دسامبر ، 2013

 
 

24 نوامبر 22

تجربه‌ی سینما رفتن با دخترکم برای من تجربه‌ی تازه و نویی‌یه. پیش‌تر وسط‌های هفته و توی خلوتی رفته بودیم سینما. این‌بار که وارد لابیِ سینما شدیمو جمعیت رو دیدم، با خودم فکر کردم ضدحال می‌شه و با این‌همه خانواده و بچه، لابد نمی‌شه درست فیلم دید؛ اما تجربه‌ی معرکه‌ای بود.

 

در شرایطِ پمپاژِ یأس و نفرت، جنگِ بی‌امانِ خصم، و عمل‌کردِ انتقادبرانگیزِ مدیرانِ کشور، من حالا با دخترکم در یه سالن سینما به فیلم‌دیدن نشستیمو هر چند دقیقه صدای خنده‌ی معصومانه‌ی قریب به صد کودک فضا رو پر می‌کنه.

 

در تاریک‌روشنِ سینما هر از گاهی به چهره‌ی دخترکم سیر نگاه می‌کنم که محوِ فیلمه و از سِحرِ سینما مسحور.

 

تجربه‌ی فیلم‌دیدن با بچه‌ها تجربه‌ی ناب و روح‌بخشی‌یه. اصن هم‌نشینی و هم‌بازی شدن با کودکان، نشاط‌آور و حیات‌بخشه.

 

اخیراً با دوستی که هر دو سخت درگیرِ کاریم و با مدیریت‌های بی‌عمل و بدعمل، چالشی مستمر و فرسوده‌کننده داریم، صحبت می‌کردم؛ که ای رفیق! بیش‌تر با بچه‌ت وقت بگذرون و بذار فطرتِ زلال‌شون این سرخورده‌گی‌های ناشی از سر و کله زدن با بی‌شعوریِ مسؤولین رو بشوره ببره…

 
 

مهدی پیچک؛ پیچک سر به هوا's bookshelf: read

جهان هولوگرافیک
did not like it
https://www.instagram.com/p/BjqO7apnIl-/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1b24p51z3g6jq
tagged: never
کابوس تهمت و جنایت
اگر به هر دلیلی خواستید کتابی از #چخوف بخوانید" بیخیال کتاب کابوس، تهمت و جنایت بشوید. برای درک داستان های این کتاب، آشنایی با سبک زندگی، فرهنگ و روابط کلیسای ارتدکس و اسقف ها در زمان روسیه ی تزاری واجب است." https://www.instagram.co...
tagged: never
خاطرات سفیر
liked it
کتاب «خاطرات سفیر» نوشتهٔ خانم نیلوفر شادمهری رو که خوندم، غرق در خاطرات جوونی‌ها‌م شدم. قریب به اتفاق مطالب‌شو توی هم‌اون وبلاگ‌شون خونده بودم. از پایان‌ش خوش‌م نیومد. زیادی غلیظ بود. نگارشِ متن‌شم گه‌گاه توی ذوق می‌زد. مدتی نیست که ق...
پستچی
it was ok
زرد. آبکی؛ ولی طعم‌دار.
قصه ها و تصاویر
really liked it
این ازجمله کادوهایی بود که برای تولد خواهرزاده‌م خریدم. http://www.30book.ir/Book/56900/مجموعه-قصه-های-سوته-یف-16جلدی%20نخستین نسخه‌ای که خریدم چاپ نشر نخستین بود. ساده و بامزه بود. مفاهیمی چون صبر، کمک، ایثار و فداکاری، هم‌کاری، قناعت و...

goodreads.com