حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر نجف لک‌زایی:

 

“… بر اساس همین اصل [عمل به قدر مقدور] است که می‌توانیم بگوییم از نظر حضرت امام نظام سیاسی مشروع در عصر غیبت، نظامی مبتنی بر ولایت مطلقۀ فقیه است. در صورتی که تأسیس و اجرای آن مقدور نباشد، نظام ولایت فقیه، اگر آن هم مقدور نبود، نظام مبتنی بر نظارت فقیه، اگر آن هم مقدور نبود، نظام سیاسی سلطنتی مشروطه و…

 

به هر حال، به تعبیر امام علی(علیه‌السلام) که «لابدّ للنّاس من امیر برّ او فاجر»، نمی‌توان اصل ضرورت حکومت را انکار کرد. منتهی باید به «قدر مقدور» برای نزدیک کردن آن به آرمان‌های اسلامی کوشش کنیم. اقدامات امام در چارچوب گفتمان اصلاح و گذر از این گفتمان به گفتمان انقلاب، با توجه به اصل عمل به قدر مقدور به خوبی قابل توضیح و فهم است.

 

 

 

 


 

[سیر تطور تفکر سیاسی امام خمینی(ره)، دکتر نجف لک‌زایی، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی، ص141]

 

 

 

 

 

از هم‌این کتاب:

سیر تطور تفکر سیاسی امام خمینی(رحمة‌الله‌علیه) (۱)، (۲)، (۳)، (۴)، (۵)

 

موضوع: حکومت اسلامی، امامت، ولایت فقیه
تاريخ: شنبه، 29 آگوست ، 2015

 

محسن رفیقدوست:

 

“… یک روز در سپاه خبردار شدم که در جاهای مختلف تهران و با مجوزهای مختلف، نیروهای مسلح متفاوت، دارند حرکت‌های موازی با اسم‌های تقریباً یکسان انجام می‌دهند. شهید منتظری با حکمی از طرف شهید بهشتی توی گارد دانشگاه تشکیلاتی درست کرده بود به نام «پاسدار». تشکیلات ابوشریف در جمشیدیه با مجوز آیت‌الله اردبیلی به اسم «سپاه» مأموریت داشت. تشکیلات نظامی محمد [بروجردی] و دوست‌هاش با اسم «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» راه افتاده بود. ما هم، به فرمان امام، سپاه را در محل سابق اداره‌ی چهارم ساواک تشکیل داده بودیم.

 

از محمد منتظری و ابوشریف و محمد (همراه با محسن رضایی) دعوت کردم بیایند به محل سپاه تا به یک اتفاق نظر برسیم. آن‌جا قرار گذاشتیم همه‌مان یک سازمان واحد بشویم به نام «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی». همین را به عرض امام رساندیم. بعد به عرض شورای انقلاب. شورای انقلاب قبول کرد. قرار شد از هر چهار تشکیلات دوازده نفر انتخاب بشوند، اساس‌نامه بنویسند، به تصویب شورای انقلاب برسانند، و سپاه تشکیل بشود.

 

محمد از طرف سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی آمد توی سپاه و شروع به کار کرد و ماندگار شد. وقتی امام علام کرد که سپاهی‌ها نباید توی هیچ حزب و سازمانی باشند، خیلی وقت بود که محمد و محسن رضایی از سازمان استعفا داده بودند و هر کدام‌شان در گوشه‌یی از ایران داشتند به نام سپاهی خدمت می‌کردند. فکر کنم محمد، آن روزها، فرمانده‌ی سپاه مستقر در باختران بود. درست یادم نیست. ولی استعفاش از سازمان را دقیق یادم هست…”

 

 

[همان لبخند همیشگی؛ کتاب محمد بروجردی، فرهاد خضری، انتشارات روایت فتح، صص ۱۲۱-۱۲۲]

 

 

 

 

هم‌چون‌این:

(+) فرمان‌ده‌های سپاه

(+) بسیج ِ بنی‌صدر!

(+) گفت‌وگوی پنجره با ابوشریف

 

موضوع: فیش‌برداری‌‌های منظور دار
تاريخ: پنج‌شنبه، 27 آگوست ، 2015

 

 

ایدۀ دور ِهم جمع‌شدنِ خانواده‌ای که بین‌شون کدورت‌های شدیدی بوده، سابقۀ خوبی تو سینمای ایران داره. فیلم ِ «نزدیک‌تر» هم از این پی‌رنگِ خوش‌سابقه برای مطرح کردنِ خرده‌روایت‌هاش استفاده کرده.

اما روایتِ اصلی، قصۀ جَوونی‌یه که سال‌ها معتاد بوده و خانواده از دستِ مصیبت‌هاش رنج کشیده‌؛ علی (صابر ابر) بعد از غیبتِ چند‌ساله‌ش، حالا که سه ساله اعتیادشو ترک کرده، بی‌خبر و ناگهانی، با مهتاب (پگاه آهنگرانی) اومده تا اونو با خانواده‌ش آشنا کنه؛ اما تو این آشنایی، زخم‌های گذشته سر باز می‌کنه و حرفایی از گذشتۀ علی بازگو می‌شه که همۀ تصوراتِ مهتاب از علی رو به‌هم می‌ریزه. در واقع، علی برای مهتاب از زنده‌گی و خانواده‌ش دروغ بافته بود؛ و حالا که قصد داره با مهتاب ازدواج کنه، می‌خواد راست‌شو بگه.

 

 

متأسفانه اعتیادِ جَوونا واسه جامعۀ ما معضلی شده و خانواده‌های زیادی هستن که گرفتارشن. چن نمونه از فیلم‌های این مقوله رو می‌شه برشمرد که فارغ از شعارزده‌گی‌های معمول، چیزی از جنس ِ «امید» رو به‌تصویر کشیده باشن؟

نمایش ِ افرادی که موفق شدن خودشونو  از اعتیاد خلاص کنن، برای اهل‌ش امیدواری می‌آره؛ برای اونایی که هنوز گرفتارن و  برای خانواده‌هاشون.

چه خوبه آدم تو زنده‌گی کسی رو داشته باشه که یادآوری کنه: «می‌تونی». بازآفرینی ِ چون‌این امیدهایی، از جمله رسالت‌های رسانه‌ست.  رسانه با نمایش ِ این حرف‌های خوب و امیدبخش می‌تونه انگیزه ایجاد کنه. می‌شه گفت «نزدیک‌تر» حاویِ این پیام ِ ضمنی بود و پایانی باورپذیر و گرمی‌بخشی داشت.

 

لابه‌لای خرده‌داستان‌های «نزدیک‌تر»، کاش ماجرای خواهر ِ علی، این‌طور صریح و بی‌پرده مطرح نمی‌شد. شاید قدری ابهام‌گویی، به مخاطب فرصتی بده تا تصوراتی از عمق فاجعه رو تخیل کنه؛ و این ابهام به‌تر باشه از افتادن به ورطۀ فاش‌گویی و پرده‌دری.

 

 

موضوع: فیلم، تئاتر، کلیپ، سیماجون و ‌اینـا
تاريخ: دوشنبه، 24 آگوست ، 2015

 

 

 

دکتر سیدحسین نصر:

 

“… در ایران خیلی اتفاق می‌افتد اینجا هم همین‌جور، خیال می‌کنند مجله درست کردن کار آسانی است، مجله را راه می‌اندازند خب شمارۀ اول یک‌مقدار مقاله پیدا می‌کنند، بعد شمارۀ دوم می‌بینید مقاله نیست. من همیشه به کسانی که می‌خواهند مجله راه بیاندازند می‌گویم مجله اداره کردن مثل نماز می‌ماند، شما نماز صبح می‌خوانید ظهر می‌شود، ظهر می‌خوانید عصر می‌شود، عصر می‌خوانید شب می‌شود [با خنده]. مثل کتاب نیست که می‌نویسید می‌گذارید روی طاقچه، شما باید این استمرار ِ  آمدن مقالات درجه اول را داشته باشید. الان شما امتحان کنید اگر توانستید یک مجلۀ معتبر مثل فلسفۀ اسلامی راه بیاندازید در سطح خیلی بالا که همۀ مقاله‌هایش درجه اول باشد؟”

 

 

 

 


[حکمت و سیاست؛ خاطرات دکتر سیدحسین نصر، مجموعۀ تاریخ شفاهی و تصویری ایران معاصر، به کوشش حسین دهباشی، انتشارات سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی جمهوری اسلامی ایران، ج1، ص170]

 

 

 

 

 

از هم‌این کتاب:

حکمت و سیاست (۲): امثال دکتر سیاسی و سعید نفیسی و شریف‌امامی، عقب‌ماندگی را ناشی از خط فارسی می‌دانستند و طرف‌دار تغییر خط بودند

حکمت و سیاست (۱): ماجرای راه‌اندازیِ یک دانشگاه اسلامی توسط دکتر نصر

 

موضوع: فیش‌برداری‌‌های منظور دار
تاريخ: دوشنبه، 24 آگوست ، 2015

 
 

24 نوامبر 22

تجربه‌ی سینما رفتن با دخترکم برای من تجربه‌ی تازه و نویی‌یه. پیش‌تر وسط‌های هفته و توی خلوتی رفته بودیم سینما. این‌بار که وارد لابیِ سینما شدیمو جمعیت رو دیدم، با خودم فکر کردم ضدحال می‌شه و با این‌همه خانواده و بچه، لابد نمی‌شه درست فیلم دید؛ اما تجربه‌ی معرکه‌ای بود.

 

در شرایطِ پمپاژِ یأس و نفرت، جنگِ بی‌امانِ خصم، و عمل‌کردِ انتقادبرانگیزِ مدیرانِ کشور، من حالا با دخترکم در یه سالن سینما به فیلم‌دیدن نشستیمو هر چند دقیقه صدای خنده‌ی معصومانه‌ی قریب به صد کودک فضا رو پر می‌کنه.

 

در تاریک‌روشنِ سینما هر از گاهی به چهره‌ی دخترکم سیر نگاه می‌کنم که محوِ فیلمه و از سِحرِ سینما مسحور.

 

تجربه‌ی فیلم‌دیدن با بچه‌ها تجربه‌ی ناب و روح‌بخشی‌یه. اصن هم‌نشینی و هم‌بازی شدن با کودکان، نشاط‌آور و حیات‌بخشه.

 

اخیراً با دوستی که هر دو سخت درگیرِ کاریم و با مدیریت‌های بی‌عمل و بدعمل، چالشی مستمر و فرسوده‌کننده داریم، صحبت می‌کردم؛ که ای رفیق! بیش‌تر با بچه‌ت وقت بگذرون و بذار فطرتِ زلال‌شون این سرخورده‌گی‌های ناشی از سر و کله زدن با بی‌شعوریِ مسؤولین رو بشوره ببره…

 
 

مهدی پیچک؛ پیچک سر به هوا's bookshelf: read

جهان هولوگرافیک
did not like it
https://www.instagram.com/p/BjqO7apnIl-/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1b24p51z3g6jq
tagged: never
کابوس تهمت و جنایت
اگر به هر دلیلی خواستید کتابی از #چخوف بخوانید" بیخیال کتاب کابوس، تهمت و جنایت بشوید. برای درک داستان های این کتاب، آشنایی با سبک زندگی، فرهنگ و روابط کلیسای ارتدکس و اسقف ها در زمان روسیه ی تزاری واجب است." https://www.instagram.co...
tagged: never
خاطرات سفیر
liked it
کتاب «خاطرات سفیر» نوشتهٔ خانم نیلوفر شادمهری رو که خوندم، غرق در خاطرات جوونی‌ها‌م شدم. قریب به اتفاق مطالب‌شو توی هم‌اون وبلاگ‌شون خونده بودم. از پایان‌ش خوش‌م نیومد. زیادی غلیظ بود. نگارشِ متن‌شم گه‌گاه توی ذوق می‌زد. مدتی نیست که ق...
پستچی
it was ok
زرد. آبکی؛ ولی طعم‌دار.
قصه ها و تصاویر
really liked it
این ازجمله کادوهایی بود که برای تولد خواهرزاده‌م خریدم. http://www.30book.ir/Book/56900/مجموعه-قصه-های-سوته-یف-16جلدی%20نخستین نسخه‌ای که خریدم چاپ نشر نخستین بود. ساده و بامزه بود. مفاهیمی چون صبر، کمک، ایثار و فداکاری، هم‌کاری، قناعت و...

goodreads.com