چنان گرفته ترا بازوان پیچکی‌ام

که گویی از تو جدا نه که با تو من یکی‌ام

 

نه آشنایی‌ام امروزی است با تو همین

که می‌شناسمت از خوابهای کودکی‌ام

 

عروسوار خیال منی که آمده‌ای

دوباره باز به مهمانی عروسکی‌ام

 

همین نه بانوی شعر منی که مدحت تو

به گوش می رسد از بانگ چنگ رودکی‌ام

 

نسیم و نخ بده از خاک تا رها بشود

به یک اشاره ی تو روح بادبادکی‌ام

 

چه برکه‌ای تو که تا آب، آبی است در آن

شناور است همه تار و پود جلبکی‌ام

 

به خون خود شوم آبروی عشق آری

اگر مدد برساند سرشت بابکی‌ام

 

کنار تو نفسی با فراغ دل بکشم

اگر امان بدهد سرنوشت بختکی‌ام

 

                                                حسین منزوی

 

موضوع: گزیده شعر
تاريخ: شنبه، 25 جولای ، 2009

 

بعضی تا فقیـر و بی‌چاره و دردمندن، دارن‌ش؛ اما وقتی به خوشی و نعمت دست پیدا می‌کنن، از کف می‌دن‌ش.
بعضی دیگه تا اوضاع‌شون مرتبه و بهره‌مندن، دارن‌ش؛ اما تا به نداری و مصیبت مبتلا می‌شن، ظرفیت‌شون ته می‌کشه و دیگه ندارن‌ش.

نمی‌خوام ایمان‌م چنین وضعی داشته باشه. اما نمی‌دونم چه طور می‌شه به ایمانی باثبات و ریشه‌دار دست یافت. عجالتاً همین‌قدر می‌دونم که ایمان، اکتسابی‌یه و برای کسب‌شم باید زحمت کشید.

 

موضوع: شخصی
تاريخ: شنبه، 18 جولای ، 2009

 

ابروی هویج دسته دارد

آلوچه دل شکسته دارد

 

فریاد خیار اگرچه شور است

نزدیک ته خیار، دور است

 

وقتی که الاغ توی کاسه‌ست

دریاچه غروب صبح ماسه‌ست

 

ماهیچه که آخرش چه دارد

در کوچۀ شب کلوچه دارد

 

شلوار شکستنی ندارم

من بازم و بستنی ندارم

 

آن‌جا که جزیره می‌زند جر

موی سر خر نمی‌شود فر

 

وقتی که قطار دنبه بالاست

دروازۀ چشم من مربّاست

 

در منطق من فتیله پیر است

از فلسفه سهم من خمیر است

 

برخیز و گره بزن به گردو

خرطوم مرا ببر به جادو

 

پیراهن کفش خر چروک است

پیژامۀ چرخ اسب، دوک است

 

حمّام خزینه، لیف برف است

پروانۀ لُنگ ِ مرده حرف است

 

من خندۀ قطرۀ قطارم

از آتش هسته، غنچه دارم

 

دیوانۀ گوش بی‌طنابم

بگذار فقط کمی بخوابم

 

قفل لب نردبان کلید است

چون ناصر من کمی سعید است

 

اسبش لب چشمۀ الاغ است

آن کس که غبار ببر داغ است

 

نخ باش و گدازه را رفو کن

در سوزن گربه نخ فرو کن

 

شلغم نه که مثل ادکلن نیست

یخچال شب آبگرمکن نیست

 

گیسوی ملخ صدا ندارد

دندان ستاره پا ندارد

 

اوضاع ملیله باد می‌زد

کم‌حوصله بر زیاد می‌زد

 

وقتی که قرار خسته آبی‌ست

زیپ ته مرغ من کبابی‌ست

 

زانوی ستاره پر ندارد

آرنج کلم خبر ندارد

 

 

                             ناصر فیض

 

موضوع: گزیده شعر
تاريخ: چهارشنبه، 15 جولای ، 2009

 

یاد دارم که در ایام طفولیت، متعبّد١ بودمی و شب‌خیز٢ و مولع ِ زهد و پرهیز٣. شبی در خدمت پدر رحمة‌الله علیه نشسته بودم و همه شب دیده بر هم نبسته و مصحف٤ عزیز بر کنار گرفته و طایفه‌ای گرد ما خفته. پدر را گفتم: از اینـان یکی سر برنمی‌دارد که دوگانیی٥ بگزارد. چنان خواب غفلت برده‌اند که گویی نخفته‌اند که مرده‌اند. گفت: جان پدر، تو نیز اگر بخفتی بـه از آن که در پوستین خلق افتی٦.

 

نبیند مدعی جز خویشتن را

که دارد پردۀ پندار در پیش

گرت چشم خدابینی ببخشند

نبینی هیچ‌کس عاجز تر ار خویش

 

گلستان / شیخ مصلح‌الدین سعدی شیرازی

 

 

برخی واژه‌های این متن:

١) متعبّد: اهل عبادت

٢) شب‌خیز: شب زنده‌دار

٣) مولع ِ زهد و پرهیز: مشتاق پارسایی و پرهیزگاری

٤) مصحف: قرآن

٥) دوگانیی: دوگانه‌ای؛ دو رکعتی نماز.

٦) در پوستین خلق افتادن: عیب‌جویی کردن

 

موضوع: برترین یادداشت‌ها، گزیده نثـر
تاريخ: پنج‌شنبه، 9 جولای ، 2009

 

گفت:

«خدا گفته با ازدواج نیمی از دین‌تو محفوظ و در امان قرار می‌دی؛ حالا نیم دیگه‌شو خودت عرضه به خرج بده و به نـزد من بیـا.»

 

…تازه از سفرۀ عقد بلند شده بودم که اینـا رو گفت؛ البته رو به جمع گفت. همه رو مورد خطاب قرار داد و گفت. اما به هر حال مراسم عقد من بود. به دل‌م نشست. دل‌م لرزید. به گوش جان شنیدمش.

 

پروردگارا! رهامان نکنی!

 

موضوع: شخصی
تاريخ: پنج‌شنبه، 9 جولای ، 2009

 

سلام

 

الحمدلله مراسم عقـدمون به خوبی و خوشی برگزار شد. الان که بعد از چند روز دوری از نت فراغتی به دست آوردمو اومدم، از خوندن ای‌میل‌ها و کامنت‌های خصوصی‌تون ذوق‌زده شدم. ممنون ِ لطف‌تونم آشنـاهای ندیـده!

 

وقتی تبریک‌ها و ابراز محبت‌های بروبچه‌های نت رو می‌خوندم فکرم مشغول شد که فضاهای وب چه‌قدر پتانسیل خوبی داره برای عمیق شدن دوستی‌ها.

 

لحظاتی که جناب عاقـد مشغول خوندن صیغۀ عقد بود، همۀ توان‌مو صرف کرده بودم تا ذهن و قلب‌مو از شلوغ پلوغی‌های اطرف‌م خالی کنم و خودمو تنهای تنها در برابر پروردگارم حاضر، و تنها او رو ناظر ببینم. زبان و قلب‌م به ذکر و دعا مشغول بود. الان که فکرشو می‌کنم، می‌بینم همۀ دعاها یه طرف، این دعاگویی ِ ما برای دوستان اینترنتی‌مونم یه طرف؛ دعا برای سعادت و خوش‌بختی ِ بروبچه‌هایی که تو فضاهای متنوع وب به هم برخورده بودیمو با هم بودیم، در حالی که هیچ کدوم‌شونو از نزدیک ندیدمو  شاید نبینم. آشناهای نادیده‌ای که بارها ممکنه به وضوح کشیده شده باشه اختلاف نظرهامون تو مسائل مختلف. گرچه دعاها بیش‌تر کلی بود، ولی بعضی‌ها رو حتـا با اسم و عنوان ِ مجازی‌شون یـاد کردم.

 

مطمئن‌م پدر و مادر و جد و آبـاء‌مون هر مدل دعایی کرده باشن تو مراسم عقـدشون، دیگه این مدلی‌شو تا حالا ندیده و نشنیده‌ن؛ البته اونـا که بی‌خبر بودن از دعاهایی که از دل‌م می‌گذشتو بر زبان‌م جاری می‌شد؛ ولی خب اگه خردک اطلاعی کسب می‌کردن، به احتمال قوی چیـزی می‌گفتن تو این مایه‌ها که: خدا به خیـر کنه! جوونـای امروزو نیگا! آخرالزمون شده‌ها!

 

 

بازم از ابراز لطف‌هاتون تشکر می‌کنم.

خداوند به همه‌مون بـه‌روزی ِ روزافزون عنایت کنه و عاقبت همه‌مونو ختم به خیر کنه الهی!

 

موضوع: شخصی
تاريخ: چهارشنبه، 8 جولای ، 2009

 

خوشا با تو

خوشا با هر چه بادا بعد از این با تو

 

موضوع: شخصی
تاريخ: شنبه، 4 جولای ، 2009

 

عاشقی لایق هر آدم پیزوری نیست
پسرم! عشق که یک حس همین‌جوری نیست

 

عشق گنج است ولی رنج فراوان دارد
خودمانیم تو را طاقت رنجوری نیست

 

تا چهل سال دلی خون نخورد دل نشود
طعم انگور که چون بادۀ انگوری نیست

 

بی‌تب عشق مبادا بنشینید به هم
چون که نزدیکی‌تان نیز کم از دوری نیست

 

در رگ عشق بدم عاطفه را عاشق باش
چون که بی‌مهر، صفا در گل شیپوری نیست

 

فرض کن، نیست هوس آن‌چه هوا در سر توست
شور عشق است ولی عشق به این شوری نیست

 

عشق یک چیز لطیف است، زمختش نکنید
عشق یک پردۀ زیباست، ولی توری نیست

 

خانه بی‌دلبر و معشوق بهشت است، ولی
چون بهشتی‌ست که در داخل آن حوری نیست

 

عشق منظومۀ زیبای پریشانی‌هاست
پسرم! عشق که یک حس همین‌جوری نیست

 

دوست دارم غزلم چیز بلندی نشود
ورنه جون ِ همگی دست من این‌جوری نیست١

                                                               ناصر فیض

١)‌ شاعر در پاورقی توضیح داده: این مصرع تصویری است.

 

موضوع: برترین یادداشت‌ها، گزیده شعر
تاريخ: چهارشنبه، 1 جولای ، 2009

 
 

24 نوامبر 22

تجربه‌ی سینما رفتن با دخترکم برای من تجربه‌ی تازه و نویی‌یه. پیش‌تر وسط‌های هفته و توی خلوتی رفته بودیم سینما. این‌بار که وارد لابیِ سینما شدیمو جمعیت رو دیدم، با خودم فکر کردم ضدحال می‌شه و با این‌همه خانواده و بچه، لابد نمی‌شه درست فیلم دید؛ اما تجربه‌ی معرکه‌ای بود.

 

در شرایطِ پمپاژِ یأس و نفرت، جنگِ بی‌امانِ خصم، و عمل‌کردِ انتقادبرانگیزِ مدیرانِ کشور، من حالا با دخترکم در یه سالن سینما به فیلم‌دیدن نشستیمو هر چند دقیقه صدای خنده‌ی معصومانه‌ی قریب به صد کودک فضا رو پر می‌کنه.

 

در تاریک‌روشنِ سینما هر از گاهی به چهره‌ی دخترکم سیر نگاه می‌کنم که محوِ فیلمه و از سِحرِ سینما مسحور.

 

تجربه‌ی فیلم‌دیدن با بچه‌ها تجربه‌ی ناب و روح‌بخشی‌یه. اصن هم‌نشینی و هم‌بازی شدن با کودکان، نشاط‌آور و حیات‌بخشه.

 

اخیراً با دوستی که هر دو سخت درگیرِ کاریم و با مدیریت‌های بی‌عمل و بدعمل، چالشی مستمر و فرسوده‌کننده داریم، صحبت می‌کردم؛ که ای رفیق! بیش‌تر با بچه‌ت وقت بگذرون و بذار فطرتِ زلال‌شون این سرخورده‌گی‌های ناشی از سر و کله زدن با بی‌شعوریِ مسؤولین رو بشوره ببره…

 
 

مهدی پیچک؛ پیچک سر به هوا's bookshelf: read

جهان هولوگرافیک
did not like it
https://www.instagram.com/p/BjqO7apnIl-/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1b24p51z3g6jq
tagged: never
کابوس تهمت و جنایت
اگر به هر دلیلی خواستید کتابی از #چخوف بخوانید" بیخیال کتاب کابوس، تهمت و جنایت بشوید. برای درک داستان های این کتاب، آشنایی با سبک زندگی، فرهنگ و روابط کلیسای ارتدکس و اسقف ها در زمان روسیه ی تزاری واجب است." https://www.instagram.co...
tagged: never
خاطرات سفیر
liked it
کتاب «خاطرات سفیر» نوشتهٔ خانم نیلوفر شادمهری رو که خوندم، غرق در خاطرات جوونی‌ها‌م شدم. قریب به اتفاق مطالب‌شو توی هم‌اون وبلاگ‌شون خونده بودم. از پایان‌ش خوش‌م نیومد. زیادی غلیظ بود. نگارشِ متن‌شم گه‌گاه توی ذوق می‌زد. مدتی نیست که ق...
پستچی
it was ok
زرد. آبکی؛ ولی طعم‌دار.
قصه ها و تصاویر
really liked it
این ازجمله کادوهایی بود که برای تولد خواهرزاده‌م خریدم. http://www.30book.ir/Book/56900/مجموعه-قصه-های-سوته-یف-16جلدی%20نخستین نسخه‌ای که خریدم چاپ نشر نخستین بود. ساده و بامزه بود. مفاهیمی چون صبر، کمک، ایثار و فداکاری، هم‌کاری، قناعت و...

goodreads.com