احسان طبری:
“… در این دوران، چنانکه گفتیم، بحث بر سر آن بود که آیا دکتر مصدق متعلق به بوژوازی کمپرادور است یا بورژوازی ملی؟ قاسمی پاسخ میداد که دولت جبهۀ ملی نمایندۀ جناح آمریکائی بورژوازی کمپرادور (یا بورژوازی دلال) است که هیچ فرقی با شاه، رزمآرا، هژیر، ساعد، صدر و حکیمی ندارد. مخالفین میگفتند: دولت مصدق نمایندۀ بوژوازی ملی است. منظور از بورژوازی ملی آن قسمت از سرمایهداران متوسط و کوچک بود که با بازار سرمایهداری و حفظ آن از دستبرد امپریالیسم علاقهمند و استقلالطلب بودند.
قاسمی میگفت: «دولت مصدق از بورژوازی لیبرال منشأ گرفته و شبیه حزب «کادت» در روسیه است و نقش او گمراه کردن و فریفتن مردم است و لنین مبارزۀ برای بیاثر کردن آنها را در جامعه، توصیه میکرد و استالین معتقد بود که «کادت» نیروی سومی است که بین تزاریزم و مردم قرار گرفته و در واقع هدف اساسی او مبارزه با پرولتاریاست زیرا این نیرو در واقع نه علیه تزاریسم، بلکه علیه پرولتاریاست. فلج کردن نیروی سوم، کادت (یا دکتر مصدق) هدف اساسی حزب توده، یعنی حزب طبقۀ کارگر ایران است.
ملاحظه میکنید با چه احتجاج دور و درازی دربارۀ احکام مارکسیستی و با چه سفسطههای تئوریبافانه وضع کشور را بغرنج میکردند. شعار ملی کردن صنایع نفت از طریق سفسطههای تئوریک به راه دوری میرفت و لاجرم به هیچ مبدل میشد موضوع زندۀ روز از میان میرفت و ساختههای ذهنی جای آن را میگرفت.
پلنوم چهارم ماهیت دولت مصدق را بورژوازی ملی معین کرد و پس از پلنوم چهارم یعنی پس از سال 1336 ثناخوانی از مصدق و بورژوازی ملی و ملیگرائی آغاز شد. این هم یک سفسطۀ تئوریک و بیپایه بود…
قضیۀ کودتای 28 مرداد 1332، مطلب دیگری بود که مورد دقت پلنوم قرار گرفت. این سؤال مطرح بود که چگونه حزب [توده] با داشتن 600 عضو سازمان افسری در مقابل تظاهرات اوباش، بیعمل باقی ماند و با وجود شعارهای گرم و داغ پیش از کودتا، که وعدۀ واکنشهای بسیار جدی علیه هر کودتائی میداد، کوچکترین تکانی به نشان نداد.
روشن شد که در ابتدا یکی از اعضاء هیئت اجرائیه در ایران، مهندس علوی، پس از اطلاع از تظاهرات اوباش، پیشنهاد کرد که همۀ کارگران را برای دفاع از حکومت مصدق به کوچهها دعوت کنیم. ولی کیانوری توصیه کرد که بدون اطلاع مصدق این عمل صحیح نیست و قرار شد از مصدق بپرسند. کیانوری با تلفن با مصدق تماس گرفت. مصدق اطمینان داد که دولت بر وضع مسلط است و حزب بهتر است کاری نکند.
با این خبر چهار ساعت گرانبها را تلف کردند. دو ِ بعد از ظهر، که غوغای کودتا بلند شد، و صدای توپ وخیم بودن وضع را نشان داد، بار دیگر به مصدق تلفن شد. مصدق گفت هر اقدامی که میخواهید بکنید، دولت تسلطی بر اوضاع ندارد. در این موقع کوشش شد افراد رابط با حوزهها را برای تجهیز افراد حزبی پیدا کنند، افراد رابط را نیافتند. زیرا بخشنامۀ روز 26 مرداد رهبری [حزب توده] دستور میداد که افراد از تظاهر خودداری ورزند.
آیا این داستان درست است؟ در مورد سراسر اجزاء این داستان سؤالات مختلفی مطرح است که تا امروز حل نشده است. اکنون که اسناد فراوان رو شده، معلوم میشود که مصدق از کودتا مطلع بوده است. فرضیهای وجود دارد که شوروی نیز از جریان کودتا مطلع بوده و با آن نوعی موافقت داشته است و عمل بازدارنده از طرف کیانوری و هیئت اجرائیه ناشی از این جریان است.
میگویند، وقتی هفتاد نفر از سازمان نظامی حزب توده محکوم به اعدام شدند، سیدضیاء نزد شاه وساطت کرد و تیربارانها پس از بیست و نه نفر متوقف شد و این نتیجۀ موافقتهائی بود که شده بود.
به هر جهت تردیدی نیست که در اینجا فاجعۀ بزرگی است که بار دیگر دست ابرقدرتها در آن حس میشود. قطعنامۀ پلنوم چهارم در این موضوع سطحی است و قضایا را افشاء نکرده است…”

[کژراهه؛ خاطراتی از تاریخ حزب توده، احسان طبری، انتشارات امیرکبیر، صص170-171]
از هماین کتاب:
کژراهه (۴): کیانوری اینریختی مدیریتِ بحران میکرد!
کژراهه (۳): این است انترناسیونالیسم در عمل!
کژراهه (۲): استالین مُرد اما استبداد همچنان ماند
کژراهه (۱): تاریخ شهادت میدهد مارکسیستهای ایرانی مزدور ِ شوروی بودند