سیدحسن تقی‌زاده:


«باید بگویم از اوایل مایۀ اطلاعات و فهم سیاسی من صدی هشتادش از میرزا ملکم خان بود. از همه‌جا کتابهای او را پیدا کرده می‌خواندم. در مسیر  زندگی سیاسی من تأثیر عمده‌ای کرد.»(١)



«اینجانب در تحریص و تشویق به اخذ تمدن مغربی در ایران پیشقدم بوده‌ام و چنان که اغلب می‌دانند، اولین نارنجک تسلیم به تمدن فرنگی را چهل سال قبل بی‌پروا انداختم، که با مقتضیات و اوضاع آن زمان شاید تندروی شمرده می‌شد.»(٢)






پی‌نوشت‌ها:


١- زندگی طوفانی، زندگی‌نامۀ سیدحسن تقی‌زاده، انتشارات علمی، ١٣٧٢

٢- مجلۀ یغما، سال ١٣٣٩،شمارۀ ٩، ص ۴١٩


 

سر از نوشته در نمی‌آرم؛ از بس بی‌سر و تهه. بیش‌تر از این‌که پیچیده به نظر بیاد، مبهم و گیج و منگه. اما لابد یه چیزی توش هست که هشتاد تا لایک خورده!!


موضوع: سرگیجه‌های یک دیوانه
تاريخ: سه‌شنبه، 23 نوامبر ، 2010

 

حجت‌الاسلام و المسلمین محمدحسن رحیمیان:


«اگر به یاد داشته باشید، سال پیش، یکی از سیاسیون در ارتباط با شخصیت انقلابی و تشکیلات آموزشی آیت‌الله مصباح یزدی، شبهاتی وارد کرد و نسبت‌هایی به امام(س) داد. تمام بودجۀ مؤسسۀ آموزشی آیت‌الله مصباح یزدی در قم را شخص حضرت امام پرداخت می‌کرد. پس از انتشار این خاطره [انتشار کتاب خاطرات محمدحسن رحیمیان]، دیگر نه آن شخص و نه اشخاص دیگر، نتوانستند کوچک‌ترین شبهه‌ای بر آن مطلب وارد کنند؛ چون می‌دانستند که در صورت تکذیب، اسناد دستور پرداخت‌های حدود ١٠٠ ماه متوالی بودجۀ مدرسۀ آقای مصباح توسط امام، موجود است.


حضرت امام علاوه بر بودجه‌ای که به تمام طلبه‌های حوزه می‌داد، تنها جایی که از الف تا یای بودجه‌اش را شخصاً پرداخت می‌کرد، بودجۀ این مؤسسه بود. پس اینجا باید از آن آقای مدعی سئوال کرد که چطور ممکن است که شخص امام(س) تمام بودجۀ مرکزی را که رئیس آن ـ‌از نظر آنها‌ـ چنین و چنان است و با امام و انقلاب سر و سرّی نداشت، پرداخت کند؟! آن هم امامی که وقتی مرحوم آقای منتظری توسط بنده از امام تقاضای ١٠میلیون تومان برای ساخت سالنی برای حوزه در پشت دارالشفا کرده بود، و این پیشنهاد در آن روز هم خیلی مدرن و قشنگ می‌نمود، امام با لحن تندی در پاسخ به آن درخواست فرمودند: «من خوف این را دارم که حوزۀ علمیه در این سالن سازی‌ها و در این ساختمان سازی‌ها از بین برود».

جالب است که امام در همان زمان ـ‌در اواسط دهۀ ‌۶٠ـ مشغول نوشتن پیام سالگرد پیروزی انقلاب بودند، که همین مسئله را در آن پیام تاریخی، اشاره کردند و چند بار عبارتِ «من خوف این را دارم…» را تکرار کردند!


و همچنین به یاد دارم که چون یکی از علما ـ‌ی آن روز و مراجع بعدی‌ـ تقاضایی مبنی بر اجازۀ امام به او برای برداشت وجوه شرعیه جهت ساختن مدرسه‌ای علمیه، محضر امام ارسال کرد، حضرت امام(س) در جواب فرمودند: «من نمی‌دانم چرا همۀ آقایان دنبال ساختن دکان برای خودشان هستند؟!»

بله، امام در حالی با این چهره‌ها برخورد می‌کرد و حاضر نبود اجازۀ صرف وجوهات را برای تشکیلات آنها بدهد، که کل هزینۀ تشکیلات آموزشی و پژوهشی آیت‌الله مصباح یزدی را ماهیانه پرداخت می‌کرد».


(+ مصاحبۀ ماه‌نامۀ معارف با حجت‌الاسلام رحیمیان، شمارۀ ٧٧، تیر ماه ١٣٨٩)


 

بخشی از سخنان حجت‌الاسلام سیدعلی‌اکبر محتشمی‌پور در مصاحبه با ماه‌نامۀ یادآور، شمارۀ خرداد ١٣٨٧، دربارۀ تهمت دکتر ابراهیم یزدی نسبت به جعلی بودن نامۀ امام خمینی(ره) پیرامون فعالیت سیاسی نهضت آزادی:



«اما در مورد سندیت، نظر من این است که این نامه، خط شخص امام است. این حرف را به این دلیل می‎گویم که وقتی نهضت آزادی شکایت کرد، قرار شد کارشناسان دادگستری بروند و در مؤسسه حفظ و نشر آثار امام، خط‎‎های امام را کنار هم بگذارند و صحت مسئله را تأیید کنند که همین کار را هم کردند و ثابت شد که نامه به خط شخص امام است. متأسفانه این‎‎ها به‎دلیل سلطه‎ای که در دوره دولت موقت پیدا کردند، حتی در قوه قضاییه هم نفوذ پیدا کرده بودند و لذا رسیدگی به این پرونده را چندین بار به تعویق انداختند. به‎طوری که بالاخره مرحوم حاج احمدآقا، شخصا به دفتر آقای [محمد]یزدی رفت و گفت که چرا به پرونده رسیدگی نمی‎‎کنید؟ پرونده را که آوردند، معلوم شد که سه برگ آن، از جمله ورقه کارشناسی تأیید خط مفقود شده است.

عوامل آن‎‎ها در قوه قضاییه جمهوری اسلامی می‎دانستند که اگر پرونده نهضت آزادی رو شود، دیگر چیزی برایش باقی نمی‎‎ماند. به هر حال با پیگیری مرحوم حاج احمدآقا، پرونده دنبال شد و آقای دکتر یزدی چون تهمت زده بود، محکوم به شلاق شد. این‎‎ها به دست و پا افتادند که حکم اجرا نشود، چون در آن شرایط، بدترین وضعیتی که برای نهضتی‎‎ها پیش می‎آمد، این بود که یزدی را بخوابانند و شلاق بزنند. این‎طور بود که مرحوم حاج احمدآقا رضایت داد که این حکم را اجرا نکنند.» (+)


 

حجت‌الاسلام و المسلمین عبدالحسین خسروپناه:


«ولایت مطلقه فقیه غیر از مطلقه‌ای است که تمام اختیارات مردم به حاکم جامعه تفویض شود و مردم هیچ اختیاری از خود نداشته باشند و هیچ آزادی سیاسی هم نداشته باشند؛ «مطلقه» یعنی «مطلق احکام اسلامی» برای همه مردم. این معنا از ولایت مطلقه فقیه یعنی زمامداری ولی فقیه در عصر غیبت برای اجرای احکام اجتماعی شرعی و اسلامی به عنوان حاکم شرع در عصر غیبت و این مساله در کتب فقهی نیز سابقه زیادی دارد.


برخی‌ها یک اختلافی را به مرحوم حضرت آیت‌الله خویی نسبت می‌دهند در خصوص ولایت فقیه؛ ایشان در کتاب «تکملة» می‌گوید برای من محرز نشده است که فقیه غیر از ولایت در امور حسبه، افتا و قضا، ولایت دیگری هم داشته باشد، اما چون اسلام احکام اجتماعی دارد که لازم‌الاجرا نیز هست و جز فقیه، توده مردم نمی‌توانند آن را اجرا کنند بر فقیه اجرای احکام واجب است. ایشان معتقد به وجوب تکلیفی اجرای احکام اجتماعی اسلام برای فقیه است؛ به عبارت دیگر ایشان «حکم وضعی» ولایت را برای اجرای احکام قبول ندارد، ولی «حکم تکلیفی» را قبول دارد و متاسفانه برخی‌ها وقتی می‌خواهند دیدگاه‌ها و نقطه‌نظرات ایشان را مطرح کنند، تنها به یک بخش توجه می‌کنند و بخش دیگر را رها می‌کنند. ایشان می‌گوید که حکم وضعی ولایت برایم اثبات نشده است، اما اجرای احکام، مخصوص فقیه است.

لذا وقتی مرحوم آیت‌الله خویی دستور انتفاضه در عراق را صادر کرد، این‌همه عراقی در این کشور کشته شدند، این‌ها همه بر اساس چه حکمی بود؟ بر اساس وجوب حکم تکلیفی؛ و حتی در این جریان، احتمال شهادت خود این شخصیت بزرگوار هم بود…



یکی از اشکالاتی که زیاد مطرح می‌شد این بود که مقام معظم رهبری مجتهد نبوده است، در پاسخ به این سؤال باید گفت که ایشان عضو خبرگان و مجتهد بوده است و سطوح عالی حوزه را قبل از انقلاب تدریس کرده‌اند. امام راحل هم دوبار اعلام کردند که ایشان صلاحیت دارند و مجلس خبرگان رهبری هم در آن زمان قریب به اتفاق به ایشان رای دادند…

آیت‌الله مؤمن با آن درجه از تقوا، نظرشان بعد از امام راحل این بود که اعلم آقای منتظری هستند، بعد که در شورای فقهی مقام معظم رهبری رفتند و نظرات فقهی ایشان را دیدند گفتند ما در این جلسه فهمیدیم که خداوند این نعمت را به هر کسی نمی‌دهد.



ارتباطی که ایشان با مراجع داشته و دارند فوق‌العاده است. ایشان بارها در سفرهای اعلام نشده از تهران به قم می‌آیند و با مراجع تقلید دیدار می‌کنند. قبل از سفر اخیر خود به قم نیز به دیدار مراجع آمدند و یک هفته بعد از سفر نیز با این بزرگواران دیدار و گفت‌وگو داشتند و بعد از این هم خواهند داشت…»




(+ بخشی از سخنان حجت‌الاسلام و المسلمین خسروپناه در همایش آیندۀ انقلاب اسلامی، ٨٩/٨/٢۶، به گزارش خبرگزاری رسا)


موضوع: حکومت اسلامی، امامت، ولایت فقیه
تاريخ: شنبه، 20 نوامبر ، 2010

 

روزنامۀ ایران: چرا ایران از حزب جمعیت اسلامی و ربانی و احمد شاه مسعود حمایت کرد، این در حالی بود که خون هزاران نفر از شیعیان و شهید مزاری به دست اینها آغشته شده است.


محمدرضا فرقانی(١): وقتی جنگی میان دو طیف ایجاد می‌شود و هر طرف از همه امکانات نظامی خود برای کسب پیروزی بر دشمن خود استفاده می‌کند، مهم این است که ما نبایستی بگذاریم نزاع و جنگی میان دو گروهی که به ایران نزدیک است رخ دهد، اما وقتی جنگی ایجاد شد در آن جنگ حلوا پخش نمی‌کنند اینکه حزب جمعیت اسلامی به رهبری ربانی و مسعود که حاکمیت را در دست داشت اقدامات نامناسبی علیه حزب وحدت اسلامی شهید مزاری انجام داده هیچ شکی نیست. از طرفی دیگر اقدامات حزب وحدت اسلامی هم در قتل اعضای گروه جمعیت اسلامی توجیه‌پذیر نبود. البته بیان این مطالب شما از هر دو حزب مطرح است که هر دو گروه همدیگر را متهم به آغاز جنگ و انجام قتل‌های گسترده علیه یکدیگر کرده‌اند…




١- «محمدرضا فرقانی» در سال ١٣۶٢ در بخش خارجی مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مسؤولیت امور افغانستان و پاکستان را به عهده داشت. از سال ١٣۶٩ کارشناس ویژۀ میز افغانستان در وزارت امور خارجه گردید. در ١٣٧١ به عنوان دبیر سوم سفارت ایران در پاکستان، مسؤولیت امور افغانستان را به عهده گرفت. مدتی بعد، نفر دوم سفارت ایران در کابل شد. در ١٣٧٩ به عنوان نفر دوم سفارت ایران در تاجیکستان، علاوه بر تاجیکستان، به مسائل مربوط به افغانستان نیز می‌پرداخت. از سال ١٣٨۵ تا ١٣٨٩ سفیر ایران در ترکمنستان بوده. و هم‌اکنون مدیرکل بین‌المللی نهاد ریاست جمهوری است.


(+ ویژه‌نامۀ «رمز عبور ۴» روزنامۀ ایران، شهریور ١٣٨٩، ص۶٨)


موضوع: فیش‌برداری‌‌های منظور دار
تاريخ: پنج‌شنبه، 4 نوامبر ، 2010

 

«در روز سیزدهم آبان ١٣۵٧ که مصادف با سالروز تبعید امام خمینی(ره) بود، ملت مسلمان ایران، به ویژه دانش‌آموزان و دانشجویان ضمن تجمع در دانشگاه تهران، تظاهراتی برپا کرده و همچون روزهای قبل از آن، علیه حکومت شاه به شعار دادن پرداخته و خواهان بازگشت امام خمینی(ره) به میهن اسلامی شدند.

اما ناگهان رگبار گلوله از هر طرف باریدن گرفت و تعداد زیادی از مردم به خصوص دانش‌آموزان و دانشجویان به خاک و خون کشیده شدند. صدای گلوله تا ساعت‌‌ها ادامه یافت و به وضوح مشخص بود که وضع با روزهای قبل تفاوت دارد.



فردای آن روز، یعنی چهاردهم آبان نیز مردم به ناگاه با چهره‌ی متفاوتی در شهر مواجه شدند. تعداد کثیری فروشگاه و بانک و… به آتش کشیده شده یا شیشه‌های آنها خرد شده بود. در عین حال، سربازان در خیابان‌ها بدون هیچ‌گونه عکس‌العملی به نظاره ایستاده بودند. سرانجام روز بعد اعلام شد که دولت شریف‌امامی استعفا داده و دولت نظامی ازهاری به روی کار آمده است.



شاید برای بعضی، این سؤال پیش آمده باشد که چرا رژیم شاه که در اوج دوران انقلاب اسلامی ملت ایران در سال‌های ١٣۵۶ و ١٣۵٧ سعی می‌کرد با روی کار آوردن دولت‌های به اصطلاح آشتی ملی، مردم را از هدف سرنگون ساختن حکومت پهلوی، به سوی راه‌حل‌های سازشکارانه بکشاند، به یک‌باره چهره عوض کرد و با کشتار وحشیانه سیزدهم آبان ١٣۵٧، و سپس با بلوای ساختگی چهاردهم آبان(١)، سرانجام دولت نظامی ازهاری را در پانزدهم آبان‌ماه به روی کار آورد؟

برای یافتن پاسخ این پرسش و درک چهره‌ی واقعی زمامداران آمریکا، باید به اسناد بدست آمده از سفارت آمریکا رجوع کنیم تا دریابیم که شیوه‌های گوناگونی که شاه خائن در برخورد با انقلاب ملت مسلمان ایران در پیش می‌گرفت، از ناحیه‌ی اربابان آمریکایی‌اش طراحی، و به او جهت اجرا ابلاغ می‌شد.


ادامهٔ مطلب

موضوع: فیش‌برداری‌‌های منظور دار
تاريخ: پنج‌شنبه، 4 نوامبر ، 2010

 
 

24 نوامبر 22

تجربه‌ی سینما رفتن با دخترکم برای من تجربه‌ی تازه و نویی‌یه. پیش‌تر وسط‌های هفته و توی خلوتی رفته بودیم سینما. این‌بار که وارد لابیِ سینما شدیمو جمعیت رو دیدم، با خودم فکر کردم ضدحال می‌شه و با این‌همه خانواده و بچه، لابد نمی‌شه درست فیلم دید؛ اما تجربه‌ی معرکه‌ای بود.

 

در شرایطِ پمپاژِ یأس و نفرت، جنگِ بی‌امانِ خصم، و عمل‌کردِ انتقادبرانگیزِ مدیرانِ کشور، من حالا با دخترکم در یه سالن سینما به فیلم‌دیدن نشستیمو هر چند دقیقه صدای خنده‌ی معصومانه‌ی قریب به صد کودک فضا رو پر می‌کنه.

 

در تاریک‌روشنِ سینما هر از گاهی به چهره‌ی دخترکم سیر نگاه می‌کنم که محوِ فیلمه و از سِحرِ سینما مسحور.

 

تجربه‌ی فیلم‌دیدن با بچه‌ها تجربه‌ی ناب و روح‌بخشی‌یه. اصن هم‌نشینی و هم‌بازی شدن با کودکان، نشاط‌آور و حیات‌بخشه.

 

اخیراً با دوستی که هر دو سخت درگیرِ کاریم و با مدیریت‌های بی‌عمل و بدعمل، چالشی مستمر و فرسوده‌کننده داریم، صحبت می‌کردم؛ که ای رفیق! بیش‌تر با بچه‌ت وقت بگذرون و بذار فطرتِ زلال‌شون این سرخورده‌گی‌های ناشی از سر و کله زدن با بی‌شعوریِ مسؤولین رو بشوره ببره…

 
 

مهدی پیچک؛ پیچک سر به هوا's bookshelf: read

جهان هولوگرافیک
did not like it
https://www.instagram.com/p/BjqO7apnIl-/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1b24p51z3g6jq
tagged: never
کابوس تهمت و جنایت
اگر به هر دلیلی خواستید کتابی از #چخوف بخوانید" بیخیال کتاب کابوس، تهمت و جنایت بشوید. برای درک داستان های این کتاب، آشنایی با سبک زندگی، فرهنگ و روابط کلیسای ارتدکس و اسقف ها در زمان روسیه ی تزاری واجب است." https://www.instagram.co...
tagged: never
خاطرات سفیر
liked it
کتاب «خاطرات سفیر» نوشتهٔ خانم نیلوفر شادمهری رو که خوندم، غرق در خاطرات جوونی‌ها‌م شدم. قریب به اتفاق مطالب‌شو توی هم‌اون وبلاگ‌شون خونده بودم. از پایان‌ش خوش‌م نیومد. زیادی غلیظ بود. نگارشِ متن‌شم گه‌گاه توی ذوق می‌زد. مدتی نیست که ق...
پستچی
it was ok
زرد. آبکی؛ ولی طعم‌دار.
قصه ها و تصاویر
really liked it
این ازجمله کادوهایی بود که برای تولد خواهرزاده‌م خریدم. http://www.30book.ir/Book/56900/مجموعه-قصه-های-سوته-یف-16جلدی%20نخستین نسخه‌ای که خریدم چاپ نشر نخستین بود. ساده و بامزه بود. مفاهیمی چون صبر، کمک، ایثار و فداکاری، هم‌کاری، قناعت و...

goodreads.com