روزگاریست همه عرض بدن می‌خواهند

همه از دوست فقط چشم و دهن می‌خواهند


دیو هستند ولی مثل پری می‌پوشند

گرگ‌هایی که لباس پدری می‌پوشند


آنچه دیدند به مقیاس نظر می‌سنجند

عشق‌ها را همه با دور کمر می‌سنجند


خب طبیعی است که یک‌روزه به پایان برسد

عشق‌هایی که سر پیچ خیابان برسد


. . .


صبح یک روز من از پیش خودم خواهم رفت

بی‌خبر با دل درویش خودم خواهم رفت


می‌‎روم تا در میخانه کمی مست کنم

جرعه بالا بزنم آنچه نبایست کنم


بی‌خیال همه کس باشم و دریا باشم

دائم‌الخمرترین آدم دنیا باشم


آنقدر مست که اندوه جهانم برود

استکان روی لبم باشد و جانم برود


ساقیا در بدنم نیست توان جام بده

گور بابای غم  هر دو جهان جام بده


برود هر که دلش خواست شکایت بکند

شهر باید به من الکلی عادت بکند




جابر نوری سمسکندی


موضوع: گزیده شعر
تاريخ: چهارشنبه، 27 آوریل ، 2011

 

«…گروهشان شاخه‌ای از توده‌ای‌هایی بودند که خود را «مسلمان مبارز» می‌نامیدند و حزب توده هم با این تفکر، آن‌ها را جذب کرده و پشتیبانی‌شان می‌کرد. اعضای گروه، نماز می‌خواندند و روزه می‌گرفتند، ولی مشی مبارزاتشان کمونیستی بود. رژیم پس از دستگیری چند نفر از افراد و بازگرداندنشان از مقابل جوخه‌ی اعدام توانست به درون گروه نفوذ کند و بعد از چند ماه، تمام عناصر اصلی آن را دستگیر کرد و گروه متلاشی شد. اسم «مارکسیست اسلامی» که از طرف ساواک برای «مجاهدین خلق» انتخاب شد در اصل مربوط به این گروه بود…»




(شبیخون به خفاش، محمد ستاری وفایی، نشر کتاب یوسف، مؤسسۀ عمـاد، ص١٢)


موضوع: فیش‌برداری‌‌های منظور دار
تاريخ: سه‌شنبه، 26 آوریل ، 2011

 

خدایا

مرا عقلی کامل و خردی ممتاز و عزتی پایدار و دلی پاک و عملی پُر خیر  و ادبی عالی عطا فرما

و این همه (نعمت) را به سود من قرار ده، نه بر زیان من

به حق مهربانی‌ت ای مهربان‌ترین مهربانان




اَللَّهُمَّ ارْزُقْنی

عَقلاً کامِلاً  وَ  لُبـّاً رَاجِحـاً  وَ  عِـزّاً بَاقِیـاً  وَ  قَلباً زَکِیـّاً  وَ  عَمَلاً کَثیـراً  وَ  اََدَبـاً بَارِعـاً

وَ اجْعَلْ ذَلِکَ کُلَّهُ لی وَ لا تَجْعَلْهُ عَلَیَّ

برحمتکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین




(بخشی دعای معروف به «عالیةُ المضامین» که پس از «زیارت جامعۀ ائمة المؤمنین» نقل شده؛ «شیخ عباس قمی» در «مفاتیح الجنان» این دعا رو به نقل از «مصباح الزائر»ِ «سید بن طاووس» مطرح کرده)


موضوع: بهره‌ای از کلام خدا و اولیای خدا
تاريخ: یکشنبه، 24 آوریل ، 2011

 

حیدر رحیم‌پور ازغدی:


«…اساساً در دهۀ سی و چهل، فراز و نشیب مبارزات و رفت و برگشت مبارزین، بسیار و گاه غافلگیر کننده بود، مثلاً در دهۀ چهل و پنجاه ناگهان بزرگانی چون مرحوم میلانی، استاد مجاهد ما و مرجع بزرگ، پس از سال‌ها سابقۀ انقلابی، تغییر رویه دادند و از صف مبارزه کنار کشیدند.

مناسب است ملاقات خصوصی خود را با استادم میلانی و دلیل حضرتش بر کنار کشیدن از سیاست را گوشزد کنم. پس از تغییر رویۀ آقای میلانی، من دیگر به درس ایشان نمی‌رفتم. روزی در مسجد گوهرشاد ایستاده بودم که ایشان از حرم خارج شدند و من سلامی شرمنده به ایشان دادم اما حضرتش دست مرا گرفت و در شبستانی چندی مجادلۀ حسنه داشتیم و در پایان کار فرمودند من آزموده‌ام که هرگاه روحانیت با حکومت در افتاده است عاقبت حکومت یک قدم به جلو آمده است و روحانیت عقب‌نشینی کرده است (حضرتش نبودند که پایان کار درگیری خمینی و شاه را ببینند)…»



(از انجمن پیروان قرآن تا انجمن حجتیه، گفتگو با حیدر رحیم‌پور ازغدی، نشر طرح فردا، صص٣٦-٣٧)


موضوع: فیش‌برداری‌‌های منظور دار
تاريخ: شنبه، 9 آوریل ، 2011

 

حیدر رحیم‌پور ازغدی:


«…گفتم که در آغاز نهضت، با یک نامۀ مرحوم کاشانی و سخنرانی شیخ محمود حلبی، خراسان دگرگون شد و طاغوتی که انگلستان به مدت ٢٠٠ سال آفریده بود چون یخی آب گردید و در ٣٠ تیر [١٣٣١ ش؛ قبولِ استعفای مصدق و نصب قوام‌السلطنه توسط محمدرضا شاه] هم طرح کودتای سرد و خطرناک غرب با حرکتی به آن سادگی نقش بر آب گردید. لیکن از فردای سقوط قوام به جای اینکه روشنفکران بی‌فکر و دین‌نمایان بی‌دین، حرکت تاریخی، زیبا و موفق آقای کاشانی را سرمایۀ وحدت قرار دهند، آنچنان بر فاصله‌ها افزودند که صلح گروه‌های سیاسی با یکدیگر، از صلح با دشمن دشوارتر گردید زیرا هنوز مرکّب نامۀ کاشانی خشک نشده بود که روزنامۀ شورش، ارگان تندروی جبهۀ ملی، که خط‌دهندۀ آن دکتر حسین فاطمی بود، کاریکاتوری را از کاشانی ِ پیشگام، در حال معاشقه با دالس کثیف نشر داده بود…»



(از انجمن پیروان قرآن تا انجمن حجتیه، گفتگو با حیدر رحیم‌پور ازغدی، نشر طرح فردا، صص۴٢-۴٣)


موضوع: فیش‌برداری‌‌های منظور دار
تاريخ: شنبه، 9 آوریل ، 2011

 

«آیت‌الله کاشانی در ٢٧ مرداد ١٣٣٢ نامه‌ای خطاب به مصدق نوشته و جریان کودتا را اینطور مطرح می‌کنند:

«…مرا لکه حیض کردید، خانه‌ام را سنگباران و یاران و فرزندانم را زندانی فرمودید و مجلس را که ترس داشتید شما را ببرد، بستید. حالا نه مجلس هست، نه تکیه‌گاهی برای این ملت گذاشته‌اید. زاهدی را که من با زحمت در مجلس تحت نظر و قابل کنترل نگاه داشته بودم با لطایف‌الحیل خارج کردید و حالا همانطور که واضح بوده در صدد به اصطلاح کودتا است.

اگر نقشه شما نیست که مانند سی‌ام تیر عقب‌نشینی کنید و به ظاهر قهرمان زمان بمانید و اگر حدس و نظر من صحیح نیست که همانطور که در آخرین ملاقاتم به شما گفتم و به «هندرسن» هم گوشزد کردم که امریکا ما را در گرفتن نفت از انگلیس کمک کرد، حالا به صورت ملی و دنیاپسند می‌خواهد به دست جناب عالی این ثروت ما را به چنگ آورد. اگر واقعاً با دیپلماسی نمی‌خواهید کنار بروید، این نامه من سندی است در تاریخ ملت ایران که من شما را با وجود همه بدی‌های خصوصی‌تان نسبت به خودم از وقوع حتمی یک کودتا به وسیله زاهدی که مطابق با نقشه خود شماست آگاه کردم که فردا جای هیچ گونه عذر موجهی نباشد…»


مصدق در پاسخ به نامه آیت‌الله کاشانی چنین می‌نویسد:

«٢٧ مرداد مرقومه حضرت آقا به وسیله آقا حسن آقا سالمی زیارت شد. اینجانب مستظهر به پشتیبانی ملت ایران هستم. والسلام، دکتر محمد مصدق»



دکتر مصدق برای راه‌اندازی شرکت نفت و فروش نفت به بن‌بست رسیده بود. هر راهی را که مصدق فکر می‌کرد و تصمیم می‌گرفت، انگلستان و بعد امریکا جلوی مصدق را مسدود می‌کردند.

امریکا و انگلیس از طریق سفیر کبیر امریکا در ایران به مصدق اعلان می‌کنند که حامیان خود را که ١/٥سال مانع حل مسأله نفت بوده‌اند کنار بگذارد تا از بحران اقتصادی و مالی نجات پیدا کند. مصدق در صدد کنار گذاشتن آیت‌الله کاشانی برآمد، اما عنوان ریاست مجلس کاشانی هم خود مشکلی در این جهت بود. در این رابطه طرح انحلال مجلس وارد مرحله جدی شد.


سفیر کبیر امریکا در ملاقات با مصدق، سوء ظن و نگرانی شدید دولت امریکا را نسبت به فعالیت کاشانی اعلام داشت و شرط شروع مذاکره برای حل قضیه نفت را عدم مداخله کاشانی در این امر قرار داد و مصدق هم که از کاشانی دل خوشی نداشت، این تقاضا را پذیرفت و از مذاکرات نفت کوچکترین اطلاعی در اختیار کاشانی نگذاشت و افرادی را که به دشمنی و خصومت با آیت‌الله کاشانی معروف بودند، بر سر کارهای مهم گذاشت…


…او افرادی را در پستهای حساس گذاشت که قبل و بعد از انتصاب، دشمن نهضت بودند. نظیر سرلشکر وثوق که قیام ٣٠ تیر ١٣٣١ را سرکوب کرده بود و مصدق با یک ترفیع درجه او را به جانشینی وزارت جنگ منصوب کرد و اتفاقاً وثوق یکی از کودتاچیان ٢٨ مرداد ١٣٣٢ بود و زاهدی همان پست را برای وثوق در نظر گرفت.

زاهدی وزیر کشور بود. متین دفتری از مهره‌های انگلستان بود، ولی مورد اطمینان در کارهای سری و محرمانه مصدق بود. هرچند آیت‌الله کاشانی و دیگران مخالف بودند و اقداماتی هم انجام می‌دادند، مثلاً زاهدی مدتی در مجلس شورای ملی نگه داشته شده بود و تحت نظر آیت‌الله کاشانی بود، ولی با انحلال مجلس نزد شاه رفت، حکم نخست وزیری را گرفت و کودتا را سازماندهی کرد…»




امام خمینی و جنبشهای صد سال اخیر، علی فلاح‌زاده ابرقوئی، نشر هدی، صص۱۵۴-۱۵۸» به نقل از: «تاریخ سیاسی معاصر ایران، سيد جلال‌الدين مدنی، ج١، دفتر انتشارات اسلامی، صص ۴۷۶ و ۴۸۳ و ۵۰۷»)


موضوع: فیش‌برداری‌‌های منظور دار
تاريخ: جمعه، 8 آوریل ، 2011

 

امام خمینی:


«…من امروز بعد از ده سال از پیروزى انقلاب اسلامى همچون گذشته اعتراف مى‌کنم که بعض تصمیمات اول انقلاب در سپردن پستها و امور مهمۀ کشور به گروهى که عقیدۀ خالص و واقعى به اسلام ناب محمدى نداشته‌اند، اشتباهى بوده است که تلخى آثار آن به راحتى از میان نمى‌رود، گرچه در آن موقع هم من شخصاً مایل به روى کار آمدن آنان نبودم ولى با صلاحدید و تأیید دوستان قبول نمودم و الان هم سخت معتقدم که آنان به چیزى کمتر از انحراف انقلاب از تمامى اصولش و حرکت به سوى امریکاى جهانخوار قناعت نمى‌کنند، در حالى که در کارهاى دیگر نیز جز حرف و ادعا هنرى ندارند.


امروز هیچ تأسفى نمى‌خوریم که آنان در کنار ما نیستند؛ چرا که از اول هم نبوده‌اند. انقلاب به هیچ گروهى بدهکارى ندارد و ما هنوز هم چوب اعتمادهاى فراوان خود را به گروهها و لیبرالها مى‌خوریم.

آغوش کشور و انقلاب همیشه براى پذیرفتن همۀ کسانى که قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است، ولى نه به قیمت طلبکارى آنان از همۀ اصول، که چرا مرگ بر امریکا گفتید! چرا جنگ کردید! چرا نسبت به منافقین و ضدانقلابیون حکم خدا را جارى مى‌کنید؟ چرا شعار نه شرقى و نه غربى داده‌اید؟ چرا لانۀ جاسوسى را اشغال کرده‌ایم و صد‌ها چراى دیگر…»




(+ صحیفۀ نور، ج٢١، ص٩۵، ١٣۶٧/١٢/٣، منشور روحانیت)


 

آیت‌الله محمدصادق خلخالی:


«بازرگان فردی را به نام نزیه در رأس شرکت نفت قرار داد… نزیه تمام افراد انقلابی و ملی و اسلامی را از شرکت نفت اخراج می‌کرد؛ ولی طاغوتیان و ساواکی‌ها و حقوق‌بگیران درجهٔ یک فراماسونی را در شرکت حفظ کرده و به آن‌ها امتیاز می‌داد و به این وسیله پرسنل مؤمن را مأیوس می‌نمود. او بعداً از ایران فرار کرد و در خارج، از همپالگی‌های بنی‌صدر و رجوی و سلطنت‌طلبان شد.

بازرگان به دروغ از قول امام گفته بود که امام نزیه را قبول دارد. آقای اشراقی این ادعا را به صراحت رد کرد و گفت: من شاهد بودم که امام به تلویزیون نگاه می‌کرد و وقتی که بازرگان از قول امام این مطلب را دربارهٔ نزیه نقل کرد، امام فرمود که: بازرگان دروغ می‌گوید!»



(خاطرات آیت‌الله خلخالی، نشر سایه، صص٢٩٤-٢٩٥)


موضوع: نهضت آزادی، ملی‌مذهبی‌ها، و...
تاريخ: پنج‌شنبه، 7 آوریل ، 2011

 

تکـه یخی که عـاشـق ابــر ِ عـذاب می‌شود

سر قـرار عـاشـقی همیـشـه آب می‌شود


به چشم فرش زیـر پـا سقف که مبتلا شود

روز وصـالشان کسی خانه خـراب می‌شود


کـنـار قـله‌های غـم، نخوان برای سـنـگ‌ها

کوه که بغض می‌کند، سنگ، مذاب می‌شود


بـاغ پر از گُلی که شب نظر به آسـمـان کند

صبح به دیگ می‌رود‌؛ غنچه گلاب می‌شود



چه کـرده‌ای تـو بـا دلم که از تو پیش دیگران

گلایه هم که می‌کنم شعر حساب می‌شود



کاظم بهمنی


موضوع: برترین یادداشت‌ها، گزیده شعر
تاريخ: چهارشنبه، 6 آوریل ، 2011

 

«…دومین امام جمعۀ تهران «آیت‌الله حسینعلی منتظری» (متولد ١٣٠١، متوفی ١٣٨٨) بود. دو روز پس از ارتحال «آیت‌الله طالقانی» امام حکم رسمی امامت جمعۀ تهران را برای وی صادر نمود. پس از این حکم، با تدبیر «شهید بهشتی» به سرعت، ستاد نماز جمعۀ تهران از حضور منافقین پاکسازی شد؛ هرچند اعضای نهضت آزادی تا قبل از اعلام جنگ مسلحانۀ منافقین در ٣٠ خرداد ١٣۶٠، همچنان اجازۀ حضور در صفوف اول نماز جمعه را داشتند.

منتظری با اقامۀ ١٨ نماز جمعه از تاریخ ٢٣ شهریور ١٣۵٨ تا ٢١ دیماه ١٣۵٨، دوران کوتاهی را به عنوان امام جمعۀ تهران بود و پس از آن به قم برگشت و امام جمعۀ قم شد. نماز جمعه‌های وی حاشیه‌سازتر از «آیت‌الله طالقانی» بود، اما به دلیل ملاحظات سیاسی کمتر به مطبوعات کشیده می‌شد. یکی از نکاتی که توسط وی در خطبه‌های نماز جمعه مطرح شد، لوکس بودن مترو و عدم ضرورت دنبال کردن آن پس از انقلاب بود که سالها اصلاح نظام سفرهای درون‌شهری تهران را با تأخیر مواجه ساخت…»



(هفته‌نامۀ ٩دی، شمارۀ ٢، ٨٩/١٠/١٨، پروندۀ ویژه، ص١)


 
 

24 نوامبر 22

تجربه‌ی سینما رفتن با دخترکم برای من تجربه‌ی تازه و نویی‌یه. پیش‌تر وسط‌های هفته و توی خلوتی رفته بودیم سینما. این‌بار که وارد لابیِ سینما شدیمو جمعیت رو دیدم، با خودم فکر کردم ضدحال می‌شه و با این‌همه خانواده و بچه، لابد نمی‌شه درست فیلم دید؛ اما تجربه‌ی معرکه‌ای بود.

 

در شرایطِ پمپاژِ یأس و نفرت، جنگِ بی‌امانِ خصم، و عمل‌کردِ انتقادبرانگیزِ مدیرانِ کشور، من حالا با دخترکم در یه سالن سینما به فیلم‌دیدن نشستیمو هر چند دقیقه صدای خنده‌ی معصومانه‌ی قریب به صد کودک فضا رو پر می‌کنه.

 

در تاریک‌روشنِ سینما هر از گاهی به چهره‌ی دخترکم سیر نگاه می‌کنم که محوِ فیلمه و از سِحرِ سینما مسحور.

 

تجربه‌ی فیلم‌دیدن با بچه‌ها تجربه‌ی ناب و روح‌بخشی‌یه. اصن هم‌نشینی و هم‌بازی شدن با کودکان، نشاط‌آور و حیات‌بخشه.

 

اخیراً با دوستی که هر دو سخت درگیرِ کاریم و با مدیریت‌های بی‌عمل و بدعمل، چالشی مستمر و فرسوده‌کننده داریم، صحبت می‌کردم؛ که ای رفیق! بیش‌تر با بچه‌ت وقت بگذرون و بذار فطرتِ زلال‌شون این سرخورده‌گی‌های ناشی از سر و کله زدن با بی‌شعوریِ مسؤولین رو بشوره ببره…

 
 

مهدی پیچک؛ پیچک سر به هوا's bookshelf: read

جهان هولوگرافیک
did not like it
https://www.instagram.com/p/BjqO7apnIl-/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1b24p51z3g6jq
tagged: never
کابوس تهمت و جنایت
اگر به هر دلیلی خواستید کتابی از #چخوف بخوانید" بیخیال کتاب کابوس، تهمت و جنایت بشوید. برای درک داستان های این کتاب، آشنایی با سبک زندگی، فرهنگ و روابط کلیسای ارتدکس و اسقف ها در زمان روسیه ی تزاری واجب است." https://www.instagram.co...
tagged: never
خاطرات سفیر
liked it
کتاب «خاطرات سفیر» نوشتهٔ خانم نیلوفر شادمهری رو که خوندم، غرق در خاطرات جوونی‌ها‌م شدم. قریب به اتفاق مطالب‌شو توی هم‌اون وبلاگ‌شون خونده بودم. از پایان‌ش خوش‌م نیومد. زیادی غلیظ بود. نگارشِ متن‌شم گه‌گاه توی ذوق می‌زد. مدتی نیست که ق...
پستچی
it was ok
زرد. آبکی؛ ولی طعم‌دار.
قصه ها و تصاویر
really liked it
این ازجمله کادوهایی بود که برای تولد خواهرزاده‌م خریدم. http://www.30book.ir/Book/56900/مجموعه-قصه-های-سوته-یف-16جلدی%20نخستین نسخه‌ای که خریدم چاپ نشر نخستین بود. ساده و بامزه بود. مفاهیمی چون صبر، کمک، ایثار و فداکاری، هم‌کاری، قناعت و...

goodreads.com