کِی میرسی به حلقۀ رندانِ پاکباز
تا نشکنی ز سنگِ ملامت سبوی خویش
میرزا عباس فروغی بسطامی
کِی میرسی به حلقۀ رندانِ پاکباز
تا نشکنی ز سنگِ ملامت سبوی خویش
میرزا عباس فروغی بسطامی
“قرآن کریم برای تصویر کسانی که در راه شیطان قدم برمیدارند، برای اینکه مجسم و ملموس کند که خوشیهای اینها ناپایدار است و سرانجام گرفتار سوء عاقبت و بدعاقبتی میشوند، تمثیل خیلی زیبایی را بیان میکند.
تمام حرف قرآن هم در آن تمثیل، همین نیم بیت حافظ است:
زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست
یعنی خوشیهای دنیا کوتاه و موقت است.
قرآن میگوید: فرض کن در شبی تار و تاریک و ظلمانی یک کسی برای اینکه از سردی نجات پیدا کند و برای اینکه از تاریکی خلاص شود و بتواند پیرامون خود را خوب ببیند و راه خود را پیدا کند، هیمهای و هیزمی را روشن میکند. اما همینکه روشن شد و خواست از گرمای آن بهرهای ببرد و از نور و فروغ و پرتو آن اطراف خود را ببیند، یکمرتبه تندباد و طوفانی از راه دور درمیرسد و آن شعله را خاموش میکند.
این دقیقاً داستان و ماجرای کسی است که در راه شیطان قدم برمیدارد. یعنی ابتدا به شعلهای و گرمایی دست پیدا میکند، اطرافش موقتاً روشن میشود، اجاقش هم موقتاً گرم میشود، اما همهی اینها مقطعی و موقّت است. یکباره همهی خوشیهای او به ناخوشی بدل میشود.
«که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست
که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست»
واضح است که پایان کار چیزی جز ندامت و حسرت نیست.
مَثَلُهُم کَمَثَل ِ الَّذِی استَوقَدَ ناراً
داستان این جماعت داستان کسی است که آتش را با هیزم برافروزد؛
فَلَمّا أضاءَت ما حَولَهُ
همین که پیرامون خود را روشن کرد،
ذَهَبَ اللهُ بِنورهِم
خداوند آن نور و روشنایی را میبرد.
وَ تَرَکَهُم فی ظُلُماتٍ لایُبصِرُون [بقره، 17]
و آنها را در تاریکیها رها میکند؛ در تاریکی شب، تاریکی دود هیزمها؛ تاریکی ِ بعد از نور که شدیدتر است؛ تاریکیای که هیچ چیز دیده نمیشود…”
[مثل حبههای قند، محمدرضا رنجبر، نشر شهر، صص60-61]
همچوناین:
(+) مثل بذر
(+) مثل زغال آتشین
(+) مثل جاده
(+) مثل لوبیای خام
(+) مثل یک شاخه گل
(+) بیتی از امام و پاسخ شیخعبدالکریم حائری
(+) مثل عکس
(+) مثل کهنهکارها
(+) مثل چترباز
(+) مثل برف
در خور ِ خرّمی ِ هر دو جهان دانی کیست؟
آنکه از دستِ غمت خاطر ِ محزون دارد
میرزا عباس فروغی بسطامی
“… تنها چند هفته پس از اشغال سفارت، ابوالحسن بنیصدر که در آن زمان از اعضای شورای 15 نفرۀ انقلاب بود و در دیماه 1358 به ریاست جمهوری رسید، مبارزهای را آغاز کرد تا ما را مجبور به تحویل همۀ اسناد به دولت کند. وی نخستین بار این مسئله را در جلسات شورای انقلاب مطرح کرده و برای جلب حمایت از این طرح وقت و انرژی بسیاری صرف کرده بود.
افرادی که به وی نزدیک بودند بعدها به ما گفتند تلاش بنیصدر برای دستیابی به اسناد تا چه حد برای آنها عجیب بوده است. او از همان ابتدا از مخالفان سرسخت این اقدام [برنامههای افشاگری تلویزیونی] بود. شاید میاندیشید که ادامۀ افشاگریها، سیاستهای وی را به خطر میاندازد و شاید از این نگران بود که برخی اسناد دربارۀ تماسهای مخفیانۀ او با یک تاجر امریکایی رو شود.
بالاخره مسئله را با امام -که همواره کلید گشایش مشکلات لاینحل بودند- در میان گذاشتیم. امام خمینی فرمان دادند اسناد همچنان در دست ما بماند و افشاگریها برای ملت ادامه یابد.
در واقع، امام به ما دستور دادند بدون در نظر گرفتن افراد، همه چیز را منتشر کنیم. ایشان فرمودند: «حتی اگر چیزی دربارۀ من نیز پیدا کردید، افشا کنید.»”
[تسخیر؛ اولین روایت مکتوب از درون سفارت تسخیر شده آمریکا در تهران، معصومه ابتکار، انتشارات اطلاعات، صص138-139]
از هماین کتاب:
تسخیر(۴): نوشتههای نامرئی و کاستِ رمز
تسخیر(۳): گاوصندوقها
تسخیر(۲): اسنادِ سفارت
تسخیر(۱): اقدام به تصرفِ لانۀ جاسوسی
“عبدالرحمن بن مسیّب از اصحاب امیر مؤمنان (علیهالسلام) و مأمور مخفی حضرت در شام بود. و در تاریخ آمده: هنگامی که محمد بن ابیبکر -پسرخواندۀ علی(علیهالسلام)- را نیروهای معاویه به فرماندهی عمرو عاص در مصر به شهادت رساندند، «عبدالرحمن بن مسیب» به کوفه نزد حضرت آمد و عرض کرد: از شام خارج نشدم، مگر آنکه خبر کشته شدن محمد بن ابیبکر و فتح مصر از جانب عمرو عاص به معاویه رسید، طوری این خبر آنان را شادمان کرد که معاویه دستور داد روی منبرها کشته شدن محمد را اعلام کنند.
امام(علیهالسلام) فرمود: «أما، إنّ حزننا علی قتله علی قدر سرورهم به، لا بل یزیدُ أضعافاً؛ آگاه باش که حزن و اندوه ما بر شهادت محمد، به اندازۀ سرور و شادی مردم شام است، خیر بلکه چند برابر شادی آنان در شهادت محمد ما محزون و اندوهناکیم.»(1)“
[اصحاب امام علی علیهالسلام؛ شرح زندگی 1110 صحابی امیرالمؤمنین علیهالسلام، سید اصغر ناظمزاده قمی، بوستان کتاب، ج2، ص716]
پینوشت:
1- شرح ابن ابیالحدید، ج6، ص91؛ اعیانالشیعه، ج7، ص466.
از هماین کتاب:
(+) عبدالرحمن بن عمرو بن جموح
(+) آب نیافتی نماز نخوان!
(+) عباسبن ربیعةبن حارثبن عبدالمطلب
“عبدالرحمن و پدرش عمرو بن جموح از اصحاب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) بودند و پدرش در جنگ احد در رکاب حضرت به شهادت رسید(1)، و عبدالرحمن از اصحاب و شیعیان امیرالمؤمنین(علیهالسلام) بود(2) و او در زمان معاویه به شهادت رسید و اول کسی بود که در اسلام سرش را بریدند و از شهری به شهر دیگر بردند(3).”
[اصحاب امام علی علیهالسلام؛ شرح زندگی 1110 صحابی امیرالمؤمنین علیهالسلام، سید اصغر ناظمزاده قمی، بوستان کتاب، ج2، ص711]
پینوشتها:
1- الاصابه، ج4، ص340.
2- رجال طوسی، ص47، ش12.
3- اصحاب الامام امیرالمؤمنین(علیهالسلام)، ج1، ص335، ش635.
از هماین کتاب:
(+) آب نیافتی نماز نخوان!
(+) عباسبن ربیعةبن حارثبن عبدالمطلب
“… در سنن ابیداود، ج1، ص53 و سنن بیهقی، ج1، ص209 آمده که عبدالرحمن بن أبزی گفت:
مردی نزد عمر بن خطاب آمد و گفت: من جنب شدم و آب نیافتم. عمر گفت: پس نماز نخوان. عمار فوراً گفت: ای امیرالمؤمنین، آیا به یاد میآوری که من و تو در سریهای جنب شدیم و آب نیافتیم و تو نماز نخواندی و من تیمم کردم و نماز خواندم، و پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) کار مرا تأیید کرد؟
عمر -از عمار ناراحت شد- و گفت: اتق الله یا عمار؛ دست بردار ای عمار و از خدا بترس و مرا تخطئه نکن.
عمار به عمر گفت: اگر بخواهی دیگر این حدیث را نقل نمیکنم.”
[«اصحاب امام علی علیهالسلام؛ شرح زندگی 1110 صحابی امیرالمؤمنین علیهالسلام، سید اصغر ناظمزاده قمی، بوستان کتاب، ج2، صص700-701» به نقل از: «الغدیر، علامه امینی، نشر دارالکتب الاسلامیة، ج6، ص83»]
از هماین کتاب:
(+) عباسبن ربیعةبن حارثبن عبدالمطلب
“«مطلقه» در نظامهای سیاسی غالباً به رژیمهای فاقد قانون اساسی (Constitution) اطلاق میشود ولی در نظام ولایت فقیه به گونۀ دیگری استعمال میشود.
مقصود از ولایت مطلقۀ فقیه این است که اگر مصالح اهم اجتماعی مسلمانان با یکی از احکام شرعی -که از نظر اهمیت در رتبۀ پایینتری قرار دارد- در تزاحم قرار گیرد، ولی فقیه که موظف به حفظ مصالح عالیۀ جامعۀ اسلامی است، به خاطر حفظ مصالح مهمتر جامعۀ اسلامی میتواند، بلکه باید موقتاً آن حکم شرعی را تعطیل کند و مصالح جامعه را بر آن مقدم بدارد.(1)
مثلاً در فقه اسلامی تخریب مسجد حرام میباشد. اکنون اگر به تخریب مسجدی جهت خیابانکشی حاجت افتاد، چه باید کرد؟
دیدگاه مخالفان ولایت مطلقه بر آن است که صرف مصلحت اهم اجتماعی مجوز تخریب مسجد نیست و تا زمانی که کار به ضرورت نرسد نمیتوان دست به این کار زد؛ لیکن بر اساس نظریۀ ولایت مطلقه لازم نیست حکومت اسلامی آنقدر صبر کند که برای جامعه مشکلات زیادی فراهم شود و کارد به استخوان برسد، تا آنگاه از سر ناچاری و برای خروج از بنبست و انفجار اجتماعی، مسجد را تخریب کند.
زیرا اگر بخواهیم چنین کنیم، همیشه از قافلۀ تمدن عقب خواهیم ماند و همواره در مشکلات دست و پا خواهیم زد و شارع مقدس به چنین چیزی راضی نیست.(2)
از آنچه گذشت روشن میشود:
اولاًولایت مطلقۀ فقیه از قواعد رفع تزاحم است. یعنی مطلق بودن ولایت، گرهگشا در مواقعی است که تعارضی میان احکام با مصالح اجتماعی ایجاد شود، نظیر تعارض با امنیت عمومی، سلامت عمومی، رفاه عمومی جامعه و…
ثانیاً ولایت مطلقه خود، مقید به قیودی است نه اینکه از هر حیث مطلق باشد.(3)
قیودی که در اعمال ولایت مطلقه وجود دارد عبارت است از 1-مصلحت، 2-اجتماعی بودن، 3-اهم بودن.
به عبارت دیگر، ولی فقیه نمیتواند:
1- بهطور دلخواه و بدون رعایت مصالح جامعه اقدامی کند.
2- مصلحت مورد نظر در اینجا مصالح امت است، نه شخص ولی فقیه.
3- تنها مصالحی را میتواند بر احکام نخستین مقدم بدارد که از نظر اهمیت دارای رتبۀ بالاتری بوده و شارع مقدس راضی به ترک آنها نباشد.
با این تفصیل میتوان گفت محدودترین و دست بستهترین نوع زمامداری در مدلهای حکومتی موجود، ولی فقیه است، زیرا هر تصمیم و هر تشخیص وی باید محدود به چهارچوبهای شرعی و عقلی و مصالح اجتماعی و مردمی باشد و اِلا مشروعیتش را از دست خواهد داد.
… پس از استقرار نظام اسلامی، دایرۀ اختیارات دولت اسلامی با جنبههای عملی و کاربردی فراوانی مواجه گردید و در اثر بسیاری از ابهامات بحثهای نظری در مسیر یافتن طرحهای عملی با اشکال روبرو شد. در کشاکش همین مباحثات بود که آرای متضادی در تفسیر اختیارات حکومت اسلامی ارائه گردید. برخی از این مسائل عبارت بودند از: قانون مربوط به اراضی کشاورزی، کنترل قیمتها، نظارت دولت بر توزیع کالا و… که نگرش دخالت دولت را در اینگونه موارد با موازین شرعی منطبق نمیدانست و بر این عقیده بود که باید مردم را آزاد گذارد تا نسبت به مسکن، توزیع کالا، قیمتگذاری، اشتغال، منابع طبیعی و… هر گونه که میخواهند تصمیمگیری کنند و لذا اعمال هر گونه سیاستی که به محدودیت برای مردم بینجامد ناروا و خلاف شرع است(4) و صرفاً در شرایط بحرانی و اضطراری دولت مجاز به سیاستگذاری و برنامهریزی شناخته میشد. با طرح چنین دیدگاههایی بر مبنای محدودیت اختیارات حکومت اسلامی، حضرت امام(ره) برای حفظ مصلحت جامعۀ اسلامی و پس از یک دورۀ هشت ساله از تجربۀ عملی شدن و عینیت یافتن دولت اسلامی و آشکار شدن نیازهای حکومت و دشواریهایی که در شرایط حساس جنگ یا محاصرۀ اقتصادی رخ میدهد، بحث ولایت فقیه را به صورت شفافتر و صریحتر مطرح نمودند و بر بسیاری از تفسیرهای ناروایی که از آموزههای دینی در مورد میزان اختیارات دولت میشد، خط بطلان کشیده شد.
مجموعۀ نظرات حضرت امام(ره) در مورد حدود اختیارات ولی فقیه، به «نظریۀ ولایت مطلقۀ فقیه» مشهور شد. ولایت مطلقهای که حضرت امام(ره) در نامۀ مورخ 1366/10/16 خود ترسیم کردهاند و در بازنگری قانون اساسی سال 1368 آورده شد چیزی جز آن چه در کتابالبیع و کتاب حکومت اسلامی خویش آوردهاند نمیباشد، چرا که قلمرو تصرفات آن را محدود به رعایت «مصالح کشور و اسلام» دانستهاند و این به معنای پذیرش همان دو قیدی است که در کتابالبیع خود برای ولایت مطلق بیان کردهاند. فلذا «مطلقه» واژهای نیست که بعد از رحلت امام و بدون لحاظ نظر ایشان به قانون اضافه شده باشد.(5) “
[ولی باید فقیه باشد، تهیه و تنظیم: گروه فرهنگی اکسیر ولایت، نشر آرما، صص55-57 و 60-61]
پینوشتها:
1- «حکومت یکی از احکام اولیۀ اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه -حتی نماز و روزه و حج- است… حکومت میتواند از حج که از فرایض مهم الهی است، در مواقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی است موقتاً جلوگیری کند.» صحیفۀ نور، جلد 20، صفحۀ 170
2- مثال نزدیک به ذهن دیگر، حرمت استعمال تنباکوی میرزای شیرازی است که علیرغم اینکه مخالف فتوای تمام مراجع آن زمان مبنی بر حرام نبودن استعمال تنباکو بود، ولی چون حکم ولایی بود، بر اساس مصالح مهمتر صادر گردید.
3- «آن کسی که ولی و حاکم مردم است یک سلطان نیست؛ یعنی عنوان حکومت، از بعد اقتدار و قدرت بر تصرف ملاحظه نمیشود؛ از بعد اینکه او هر کاری که میخواهد میتواند بکند، مورد توجه و رعایت نیست؛ بلکه از باب ولایت و سرپرستی است. هیچ چیزی که از حکومت زشت باشد، در مفهوم ولایت وجود ندارد. مفهوم استبدادی و خودسری، به میل خود و یا به ضرر مردم تصمیم گرفتن، مطلقاً در معنای ولایت اسلامی نیست.» رهبر معظم انقلاب، عید سعید غدیر، 1370
4- در صورتی که بر اساس نظریۀ ولایت مطلقۀ فقیه، مصالح عمومی، منافع، رفاه و امنیت عمومی مقدم بر هر حکم فرعی و ثانویۀ شرعی است.
5- موضوع بازنگری قانون اساسی از سال 66 آغاز و بسیاری از جلسات آن هم در زمان حیات حضرت امام برگزار گردید و در نهایت در تاریخ 1368/5/6 به رأی مجدد مردم گذاشته شد.
همچوناین:
(+) “هدف حکومت اسلامی، مصلحت جامعه و امت اسلامی است”
(+) مختصری پیرامون اختیارات ولی فقیه
(+) بخشی از شؤون ولایت فقیه در قانون اساسی آمده است
(+) برخی از مهمترین قائلان به ولایت مطلقۀ فقیه
(+) مهمترین راههای اثبات ولایت مطلقۀ فقیه
(+) ولایت مطلقه، خطبۀ سال ۶۶ آیتالله خامنهای، نامۀ امام، و باقی ماجـرا
(+) مختصری دربارۀ چند شبهه
(+) ولایت مطلقۀ فقیه یعنی چه؟
(+) پیشینۀ «ولایت عامۀ فقیه» به سالها قبل از «ملا احمد نراقی» برمیگردد
(+) ولایتِ شرعیۀ مطلقۀ فقیه از دیدگاه آیتالله نجابت شیرازی
از هماین کتاب:
(+) خطاب به سکولارهای مسلمان
(+) اگر حکومت لازمۀ اجرای احکام اسلام است، چرا ائمه(علیهمالسلام) برای آن فعالیتی نمیکردهاند؟
سؤال:
آیا حدیثی قریب به مضمون زیر از حضرات معصومین سندیت دارد؟ برخی این حدیث را منصوب به حضرت حجت(عج) میدانند: «هر کس پیش از قیام من حکومتی با داعیۀ اسلامی بنا کند طاغی است» ؟
پاسخ آیتالله سیدمحمدصادق روحانی:
باسمه جلت اسمائه؛ به این مضمون روایت نیست بلکه روایتی به این مضمون است که قبل از ظهور حضرت حجت ارواحنا فداه حکومت اسلامی در تمام جوامع اسلامی ممکن نیست محقق شود و اما تشکیل حکومت در گوشهای از دنیا مانند ایران یا محل کوچکتر را نفی نمیکند و آن روایت هم سند معتبری ندارد. [+]
همچوناین:
علمای شیعه دربارۀ روایاتی نظیر «کلُّ رایةٍ…» چه میگویند؟ (۱)
“… و این حکایت نسلی است که [انقلاب کرد] مانند سلمان در یک روز بیدار شد… نسلی که از خود بزرگی به یادگار گذاشت و خود افسانهای شد که به چشمی گریان و چشمی خندان خوانده میشود.”
[۲۷۵ روز ِ بازرگان، مسعود بهنود، نشر علم، ص326]
همچوناین:
از آن وصفها(۲۰): پرسشی که در ذهن آنقدر چرخید تا اینکه روی زبان افتاد
از آن وصفها(۱۹): بنا بر خواستهای که به زبان نیامد
از آن وصفها(۱۸): لبهی موجخور ِ ساحل
از آن وصفها(۱۷): در انتظار خبری که نمیآمد
از آن وصفها(۱۶): خاصیتِ فکر کردن در شب