تجربهی سینما رفتن با دخترکم برای من تجربهی تازه و نویییه. پیشتر وسطهای هفته و توی خلوتی رفته بودیم سینما. اینبار که وارد لابیِ سینما شدیمو جمعیت رو دیدم، با خودم فکر کردم ضدحال میشه و با اینهمه خانواده و بچه، لابد نمیشه درست فیلم دید؛ اما تجربهی معرکهای بود.
در شرایطِ پمپاژِ یأس و نفرت، جنگِ بیامانِ خصم، و عملکردِ انتقادبرانگیزِ مدیرانِ کشور، من حالا با دخترکم در یه سالن سینما به فیلمدیدن نشستیمو هر چند دقیقه صدای خندهی معصومانهی قریب به صد کودک فضا رو پر میکنه.
در تاریکروشنِ سینما هر از گاهی به چهرهی دخترکم سیر نگاه میکنم که محوِ فیلمه و از سِحرِ سینما مسحور.
تجربهی فیلمدیدن با بچهها تجربهی ناب و روحبخشییه. اصن همنشینی و همبازی شدن با کودکان، نشاطآور و حیاتبخشه.
اخیراً با دوستی که هر دو سخت درگیرِ کاریم و با مدیریتهای بیعمل و بدعمل، چالشی مستمر و فرسودهکننده داریم، صحبت میکردم؛ که ای رفیق! بیشتر با بچهت وقت بگذرون و بذار فطرتِ زلالشون این سرخوردهگیهای ناشی از سر و کله زدن با بیشعوریِ مسؤولین رو بشوره ببره…
18 جولای ، 2009 در ساعت 22:33
احوالات هر دو طیف مذکور را داشتم
و دست آخر فهمیدم چیزی بیشتر از یه سایه ی کم جون نبوده…
ریشه میخواد…
19 جولای ، 2009 در ساعت 05:39
سلام
یقین اگر باشه دیگه مشکلی نیست.راه های کسب یقین هم که پیداست.اگر اراده کنیم کمک مون می کنه. بعد همین یقین چراغ همه ی تاریکی ها میشه.
کاش من هم برسم.
یاعلی.ع.
19 جولای ، 2009 در ساعت 10:47
کسب کردنش البته یه خورده راحت تر از حفظ کردنشه باید نشوندش تو یه خاک پر جون آب و آفتابشم باید به راه باشه تا حسابی ریشه بده فقط حیف که اکثرمون باغبونای خوبی نیستیم برای ایمانمون گاهی هم به یه اشاره یه حرف به بادش میدیم یا ارزون ارزون می فروشیمش …زحمتش با ما نظر عنایت با خودش
20 جولای ، 2009 در ساعت 10:22
سلام از بس که نیستید.
حال و احوالات خوب است؟
خواندم که گویا امور خیری داشتید و بسیار خوشحال شدم.
ان شاءالله که عاقبت تان به خیر شود.
عیدتان هم مبارک
21 جولای ، 2009 در ساعت 11:27
خیلی متشکر از نظرتان.
اگر هر مطلبی، در روز سومِ پس از نوشته شدن، به «ادامه مطلب» برود، مشکل حل می شود؟
نمی خواهم صفحه خیلی شلوغ باشد.
22 جولای ، 2009 در ساعت 16:42
سلام. اتفاقا بسیاری معتقدند که ایمان اعطا می شود. آن چه کسب کردنی است، اسلام است. به قدری که کسب کردیم و کوشیدیم و مورد عنایت قرار گرفتیم، به همان میزان ایمان به انسان اعطا می شود. یک چنین چیزی اگر اشتباه نکنم!
25 جولای ، 2009 در ساعت 00:36
:: به خیس باران ::
احسنت به «ریشه میخواد»!
:: به الهدی ::
بله! نوشتنش دو خط بیشتر شاید طول نکشه؛ اما پیـر میکنه آدمو همین دو خط. رها کنم!
:: به محبوبه ::
قبول ندارم کسب ایمان(یقین) کار راحتییه. به هر حال فعلن ذهنم درگیرشه.
:: به کلبه دنج ::
علیکمالسلاااااااااااااااااااام
…ای بابا!
الهی!
خداوند از همهمون دستگیری کنه الهی!
این ایام بر شما هم عید باشه الهی! مبارک باشه الهی!
:: به محسن حاجی کریمی ::
سلام بر شما
عجالتن حرفی بر سر اول و دومش ندارم؛ این که: «اول اسلامی کسب میشود تا بعدش ایمانی اعطا شود.» یا آن که: «اول توفیق کسب اسلام اعطا میشود که بعدش اسلامش را کسب کنیمو بعدترش ایمانش را اعطا کنند.» محل دعوای بنده نیست.
منظور من ناظر بر این مطلبه که چه باید کرد. به راهها و مسیرهای کسبش فکر میکنمو به زحمتی که در پیش داریم. هرچند که به عمل کار برآید.