[آقاى (حجت‌الاسلام محمدتقی) فلسفى: يک روز صبح امام به وسيلۀ يكى از دوستان پيغام داد كه به فلانى بگوييد اينجا بيايد.

خدمت ايشان رسيديم. امام تنها بود. شروع سخن ايشان، گفتگو دربارۀ حزب خلق مسلمان(۱) بود. امام فرمودند:]


ما مى‌‏دانيم كه اجانب به خصوص امريكا با اين انقلاب خيلى دشمن هستند و با وسائل گوناگون به آن ضربه مى‌‏زنند. حالا اول كار است كه آمده‌‏اند و حزب درست كرده‌‏اند. اين حزب خلق مسلمان على التحقيق ريشۀ خارجى دارد. اين كلمۀ «خلق» را داخل عنوان حزب گذارده‌‏اند- مثل اينكه كلمه «دمكراسى» را مى‌‏خواستند داخل نام «جمهورى اسلامى ايران» كرده و بگويند: «جمهورى دمكراتيک اسلامى ايران»؛ خلق مسلمان هم يعنى همين، خلق در فارسى همين توده است. اينها مى‏‌خواهند از همين حالا ميان مسلمانان زمينۀ جنگ درست كنند و بگويند حزب جمهورى اسلامى و حزب خلق مسلمان. اين قضيه، ضربه زدن به انقلاب و پايمال كردن خونهاى مسلمانان است. مى‌‏خواهند اين انقلاب را بكوبند و اين موفقيت را از بين ببرند و يک چيز ديگر جايش بگذارند كه منافع خودشان را تأمين كند.


مشكل اين است كه آقاى شريعتمدارى به نام يک آيت‌الله وابستگى خودش را به اين‏ حزب اعلام كرده و آن را وابسته به خود معرفى كرده است. يعنى بين اين حزب و بين آقاى شريعتمدارى ارتباط هماهنگى و همرنگى برقرار است. اين كار خيلى خطرناک است. ممكن است تمام زحمتها به هدر برود. اينكه گفتم شما بياييد، براى اين است كه بگويم پيش آقاى شريعتمدارى برويد و بطور خصوصى از قول من به ايشان بگوييد اين كار را اجانب كرده‏‌اند، شما كه اين مطلب را پذيرا شده‏ايد، يا آگاهيد يا ناآگاه. مصلحت شما اين است كه فوراً در جرايد و راديو و تلويزيون اعلام كنيد كه از اين حزب بركنار هستيد و مسائل آن به هيچ وجه به شما ارتباط ندارد، تا حيثيت شما محفوظ باشد.



[آقاى فلسفى: من همان موقع حركت كردم و به منزل آقاى شريعتمدارى رفتم… پيام امام را به ايشان رساندم. اصل پيام اين بود كه آقاى شريعتمدارى بنويسد و امضاء كند كه من به هيچ وجه به اين حزب ارتباط ندارم، و اين حزب نيز به من وابستگى ندارد.

وقتى به ايشان پيام را گفتم، موضوع را بسيار عجيب تلقى كرد. گفت: «آقا اين حزب متعلق به مسلمانها است؛ من به اين حزب بستگى دارم. اين را علناً گفته‏‌ام و همه هم مى‏‌دانند. اگر بگويم بستگى ندارم، مساوى با از بين رفتن اعتبار و حيثيت من است. آيا من خودم را تحقير كنم و بگويم وابستگى به اين حزب ندارم، و آن را نمى‌‏شناسم؟ من اين كار را نمى‌‏كنم.» ايشان اين عبارت منفى را خيلى محكم مى‏‌گفت.

من برگشتم و رفتم خدمت امام و گفتم: «ايشان مى‏‌گويد حيثيت من در خطر است و اگر انصراف خود را اعلام كنم، بايد از حيثيت خودم چشم بپوشم و بسيارى از دوستانم را كه پايه‌گذار اين حزب بودند از دست بدهم. من اين كار را نمى‌‏كنم». امام اظهار تأسف كردند و گفتند:]

اين آقا متوجه قضايا نيست. شما برويد و بگوييد حيثيت شما با وابستگى به اين حزب از بين خواهد رفت. جدا نشدن از اين حزب، مقدمۀ بر باد رفتن حيثيت شماست. اما اگر جدا شديد، حيثيت شما كاملاً محفوظ مى‌‏ماند و در قم «آقا»يى هستيد. من به اين وسيله با ايشان اتمام حجت مى‏‌كنم.

بگوييد اگر حيثيت شما با اعلام عدم وابستگى به اين حزب ضربه بخورد، ما شما را حفظ مى‏‌كنيم و جبران خواهيم كرد كه كوچكترين ضررى به حيثيت شما وارد نشود.



[من پيام امام را به ايشان گفتم، و بعد هم خودم صحبت كردم، گفتم: «پيشنهاد من اين است كه شما استعفا را بنويسيد و امضا بكنيد. با اين كار، مقدمه‏‌اى درست مى‌‏شود و مجلسى در مسجد اعظم مى‌‏گيريم؛ به راديو و تلويزيون هم مى‏‌گوييم بيايند، آقاى گلپايگانى و آقاى نجفى هم بيايند. شما هستيد، امام هم شركت مى‌‏كند. در آن مجلس من منبر مى‌‏روم و آنطور كه شما مى‌‏خواهيد، صحبت مى‌‏كنم. مى‌‏گويم آيت‌الله شريعتمدارى كه در انقلاب اسلامى قلماً و قدماً خدمات بسيارى كرده‏‌اند، اخيراً متوجه شده‏‌اند كه حزب خلق مسلمان مضر است و بر خلاف مصلحت انقلاب اسلامى است. اصلًا انقلاب اسلامى يک حقيقت است و آن حقيقت، اسلام است. لذا آيت‌الله شريعتمدارى با مشورت امام و مصلحت‌بينى ايشان از حزب خلق مسلمان استعفا كرده و نوشته‏‌اند كه اين حزب مربوط به من نيست» …. چون در بيان مطلب احترام زيادى نسبت به ايشان بود، قدرى فكر كرد و گفت: «گمان نمى‌‏كنم امام اين كار را بكند.»

گفتم: «من مى‌‏روم و مى‌‏گويم، اگر فرمود، اين كار را مى‌‏كنم، آيا شما نيز بدون ترديد اين كار را مى‏‌كنيد؟ گذشته از امام، آقاى گلپايگانى و آقاى نجفى هم هستند، آنها هم قطعاً مى‌‏آيند».

باز متحير ماند، ولى بعد گفت: «خيلى خوب، برويد و به امام بگوييد. ببينيد امام حاضر است، يا نه؟ اگر حاضر است، اين كار را بكنيد.»


براى سومين بار آمدم خدمت امام و گفتم: «آقاى شريعتمدارى، با اين وعده‏‌اى كه من به او دادم و گفتم به منبر مى‏‌روم و آن طور كه بخواهيد صحبت مى‌‏كنم، موافقند؛ اما نگران هستند كه شما با اين امر موافقت نكنيد. آيا شما موافق هستيد؟» امام فرمود:]


بله انقلاب اسلامى و حفظ عزّ اسلام و كوتاه كردن دست اجانب، آن قدر براى من مهم است كه با اين طرح حتماً موافقت دارم و در مجلس هم شركت مى‏‌كنم؛ مى‏‌آيم و مى‏‌نشينم. آنچه را هم كه خود ايشان بخواهد و شما مصلحت مى‌‏دانيد، در منبر بگوييد.



[آقاى فلسفى: براى بار سوم به منزل آقاى شريعتمدارى رفتم و موافقت امام را به ايشان اعلام كردم.

گفتم: «خوب، بنا شد كه شما متنى را امشب خودتان بنويسيد، فردا بياييم ببينيم اگر نواقصى داشت تكميل كنيم و بعد ببريم به امام بدهيم. اگر ايشان موافقت كرد، امضا كنيم و سپس مجلس را تشكيل دهيم».  گفت: «بله، بد نيست، موافقت مى‌‏كنم؛ اما يک شرط دارد. من بايد امشب با بعضى از رفقا مشورت كنم. بدون مشورت، قول قطعى نمى‌‏دهم. امشب براى من شب مشورت باشد. من متن را مى‌‏نويسم. اگر مشورت، درست درآمد و خصوصياتى علاوه شد؛ آن وقت فردا صبح اينجا بياييد که تكميل كنيم».

مطلب را تقريباً تمام شده تلقى كردم. از منزل آقاى شريعتمدارى بيرون آمدم و به منزل امام رفتم… گفتم: تقريباً قبول كرده، ولى گفته است بايد امشب روى اين مطلب مشورت كنم؛ هم راجع به اصل قضيه، و هم راجع به بعضى از كمبودهاى احتمالى. من مشورت مى‏‌كنم، شما هم فردا صبح بياييد و نتيجه را به امام بگوييد. امام فرمود:]

خيلى خوب، امشب قم بمانيد و فردا صبح برويد.



[آقاى فلسفى: فردا صبح كه نزد آقاى شريعتمدارى رفتم ايشان گفت: «رفقاى من موافقت نكردند و گفتند هم در قم و هم در آذربايجان حيثيت افراد بسيارى از بين مى‌‏رود؛ ضربۀ بزرگى هم به شما مى‏‌خورد؛ نبايد اصلاً پيرامون اين مطلب فكر كنيد! بنابراين من آن نوشته را نمى‏‌نويسم.» به منزل امام برگشتم و مطالب را به ايشان عرض كردم. امام متأثر شد. بعد هم پيشامدها آن شد كه همه مى‌‏دانند.]





[صحیفۀ امام، ج۱۱، صص۱۷۰-۱۷۳، ۱۳۵۸/۹/۱

مشروح این دیدار در کتاب «خاطرات و مبارزات حجت‌الاسلام فلسفی»، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص۳۶۶-۳۷۰  نیـز آمده است.]





‌پی‌نوشت:


۱ـ حزب خلق مسلمان در اسفند ماه سال ۵۷ توسط آقای شریعتمداری تأسیس شد. بسیاری از عناصر سر‌شناس سلطنت طلب، لیبرال، چپگرا به این حزب پیوستند و به تدریج در مقام معارضه با انقلاب اسلامی برآمدند. پس از فتح لانۀ جاسوسی در آبان ماه ۵۸ و افشای اسناد مربوط به وابستگی برخی از سران فعال حزب به سفارت امریکا در تهران، ماهیت وابستۀ حزب خلق مسلمان بیش از پیش آشکار شد و هواداران متدین از آن روی برتافتند. مدتی بعد با افشای طرح کودتا و توطئۀ براندازی نظام جمهوری اسلامی توسط قطب‏‌زاده با همکاری آقای شریعتمداری در این طرح، حزب خلق مسلمان منحل گردید. [همان منبع]