نوشتۀ شیرین ِ آقای صفابه معنای دقیق ِ کلمه– خوش‌حال‌م کرد؛ یعنی احوال‌مو خوش کرد. اما کسی [با شناسۀ «فدائی اسلام»] براش کامنتی گذاشته، که برای من بیش از یه اظهار ِ نظر ِ معمولی‌یه. با این ریخت عقاید و نظرات آشنایی دارم؛ یعنی صابون‌شون به تن‌م خورده.

این کامنت، بهونه شد تا چن خطی -دوستانه- بنویسم:



سکولارها انواع دارن. بر و بچه‌های هیأتی نیـز هم‌. انواعی که اگه باهاشون حشر و نشر نداشته باشی و نشناسی‌شون، همۀ انواع‌شونو -در هم- با یه عنوان صدا می‌زنی؛ شنیده‌م اسکیموها برا چیزی که ما فقط «برف» صداش می‌زنیم، صد اسم ِ جور واجور  دارن. تعجب کردین؟ …آره خب! اونا یه عمـر با برفی زنده‌گی می‌کنن که ما سالی یکی دو بار -اگه نصیب‌مون بشه- می‌بینیم؛ بایدم براشون مطرح باشه که: از کدوم برفا؟


دو جور ِ مختلف زنده‌گی می‌کنیم «منی» که ریش می‌ذارم، پیرهن‌مو رو شلوار می‌ندازم، انگشتر ِ عقیق دست‌مه، هوادار ِ خمینیَ‌م و مقلّدِ خامنه‌ای، و…[دیگه چی باید بگم که بتونین تصوّر کنین؟!] با -به‌ظاهر- «هم‌چو منی»؛ من به چیزی می‌خندم که او شاید ازش عصبانی بشه. برا کتابی وقت می‌ذارم که او شاید خوندن‌شو بطالت بدونه. ما دو جور ِ مختلف زنده‌گی می‌کنیم؛ با دو سبکِ زنده‌گی ِ متفاوت.



این‌همه رو مقدمه چیدم تا بگم: عالی‌جناب! بی‌جا اعتراض می‌کنی.

و از آقای صفا و همۀ دوستان بخوام که بازم بنویسن از زنده‌گی‌شون. بنویسن از فراز و نشیبِ سفرشون با هم‌سـ(ـفـ)ـرشون. این نوشتن و به اشتراک گذاشتن، نوشتن ِ صِرف نیست.





برای خودم: فکر کردن و پیاده کردن‌ش -تو یه جای شلوغ- دو ساعت و نیم وقت‌مو گرفت.