“… با انقلاب ما، هم دشمنان انقلاب، یعنی دشمنانی که از لحاظ سیاسی ضربه میدیدند، مثل کسانی که در ایران نفوذ داشتند؛ یا از لحاظ اقتصادی ضربه میدیدند، مثل کسانی که از ایران بهره میبردند؛ چه داخلیها، چه خارجیها، دشمن شدند و هم دشمنان دین؛ یعنی کسانی که در دنیا به خاطر اهداف بلندمدت، به خاطر ایدهها و تفکرها با اصل دین مخالف بودند. لذا شوروی با انقلاب ما تقریباً همانقدر دشمنی کرد که آمریکا! لااقل در جنگ اینطور بود. در حالی که شوروی، سابقۀ حضور در ایران نداشت که چیزی از دست داده باشد. بهعکس، چون رقیبش رفته بود و دستگاههای استراق سمع ِ آمریکاییها در پشت مرز شوروی سابق، برچیده شده بود، باید از ما ممنون میشد و با ما همکاری و به ما کمک میکرد؛ ولی نکرد؛ چرا؟ بهخاطر اینکه آنها از دین ضربه میخوردند. ایجاد یک حکومت دینی برای شوروی -بهخصوص با همسایگی جمهوریهای مسلماننشین- همانقدر مقرون به زیان بود که انقلاب برای آمریکا و از دست رفتن نفوذ کمپانیهای آمریکایی و مستشاران آمریکایی ضرر داشت.
ببینید پس ما دو نوع دشمن در داخل داشتیم. در انقلابِ [اکتبر] شوروی، سرمایهداران، زمینداران و خردهبورژواها با انقلاب مخالفت کردند، اما یک مشت روشنفکران بودند که نان و آبی از رژیم گذشتۀ شوروی عایدشان نمیشد، بعد هم با این رژیم کنار آمدند و این رژیم هم زرنگی به خرج داد و جلبشان کرد. لذا میبینید روشنفکرانی که حتی در برههای ناراضی بودند، جزو رژیم جدید شوروی شدند و با آن همکاری کردند؛ برایش کتاب نوشتند! کتابهایشان امروز هست. همان روشنفکران قبلی بودند، رماننویس، شاعر، موسیقیدان و غیره، همه همکاری کردند.
در ایران نه؛ کسانی بودند که از لحاظ آسیبدیدن از برخورداریهای مادی، هیچ مشکلی با انقلاب نداشتند و تنها از لحاظ اینکه یک حکومت دینی بود و آنها از دین لجشان میگرفت و دین را قبول نداشتند، با انقلاب مقابل شدند.
این یکی از مسائل و حقایق قابل توجه است. چون انقلاب، مدعی و مروّج دین بود و مردم را به دینداری سوق میداد و آنها تحت تأثیر فرهنگ غربی یا تفکرات گوناگون -و به قول خودشان گرایش به ایدئولوژیها و مکتبهای گوناگون- با دین، میانهای نداشتند؛ آن را نمیپذیرفتند.
از طرف دیگر، حکومتهایی بودند که اصلاً انگیزههای استعماری نداشتند -نمیتوانستند هم داشته باشند- اما به هر دلیلی چه به دلایل سیاسی، چه به دلایل عقیدتی که با دین مخالف بودند، با انقلاب اسلامی مخالف شدند.
لذا چنین صفآراییهای عظیمی در مقابل کشور ما شده است که الان هم ادامه دارد. اینها عوامل بیرونی هستند که همه روی تضعیف انقلاب کار کردند. شما خیال نکنید اینها بیکار نشستند؛ اینها همه کار و تلاش کردند تا جنگی شروع شد و همه هم به دشمن ما در آن جنگ کمک کردند.
بنابراین وقتی که ما مقایسه میکنیم، میبینیم انقلاب ما بعد از بیست سال، آسیبهای گوناگونِ یک انقلابِ بزرگ مثل انقلاب [کبیر] فرانسه، یک انقلاب پر سر و صدا مثل انقلاب [اکتبر] شوروی و یک انقلاب -به اصطلاح- اسلامی مثل انقلاب الجزایر را مطلقاً نداشته است و این نشاندهندۀ بنیۀ این انقلاب است.”
[دغدغههای فرهنگی؛ شرح مزجی یکی از بیانات محوری مقام معظم رهبری در سال 1373 با استفاده از دیگر بیانات معظمله، انتشارات مؤسسۀ جهادی، صص32-33]
23 جولای ، 2012 در ساعت 10:37
[…] از کتابِ «دغدغههای فرهنگی» (۱) […]