« در بابِ استفاده‌ی از رشحاتِ قلمِ ادبا و شعرا در آثارِ فلسفی، اين بنده بسيار نگران است. اين نگرانی خاصه در آن‌جا رخ می‌نمايد كه فيلسوف به عوضِ شاهد آوردن از بيتِ قريب به مراد، از اثرِ شاعر به عنوان يک حقيقتِ غير قابلِ چون و چرا بهره ببرد. يعنی بيتِ شاعر شبيهِ نصِ مقدس و بين‌الدفينیِ دينی، در صغروی و كبرویِ استدلال بنشيند. از ميانِ آثارِ شعرا به گمانم اشعارِ جلال‌الدين محمد مولوی بلخی، بيش از سايران دچارِ اين سوء استفاده -به معنای دقيقِ كلمه- گشته است. يعنی فيلسوف يا متكلم در يک مقاله‌ی استدلالی، جايی كه نياز به شاهد آوردن از متونِ دينی است، استدلالِ خويش را به بيتی از وی راست نموده است. اين سترگ‌ترين خطرِ استفاده از ابياتِ شعرا در متونِ فلسفی است. زمانی از بيتِ شعر به عنوانِ يک معنای قريب به مراد، دقيقا ماننده‌ی يک تمثيلِ به جا، استفاده می‌كنی كه هيچ منعی ندارد… اما زمانی ديگر از يک بيتِ شعر، ابزاری instrumental استفاده می‌نمایی كه محلِ خطاست. بسياری از متكلمان و فيلسوفان ابتدا با همين تقرب به شاعری نزديک شده‌اند، اما بعد از مدتی گرفتارِ جهان‌بينیِ فكریِ شاعر شده‌اند. يعنی خود از ابداع وامانده‌اند و نه فقط جهان‌بينی كه دست‌گاهِ فكریِ شاعر را وام گرفته‌اند. »



(+ سرلوحه‌ها، رضا امیرخانی، انتشارات سپیده باوران، سرلوحه‌ی یازدهم، ص165-166)