“اولاً خود رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) حکومت تشکیل دادند و امام حسن (علیه السلام) نیز حکومت تشکیل داد و جنگ کرد تا اینکه صلح را بر او تحمیل کردند.
ثانیاً سیدالشهداء (علیه السلام) در همان وصیتنامه پس از آنکه فرمود برای امر به معروف و نهی از منکر قیام کرده است، فرمود: « اُسیر بسیرة جدّی و أبی»؛ یعنی سیره و روش من، همان سیره و روش جد و پدرم است؛ پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در مدینه حکومت تشکیل داد، علی بن ابی طالب (علیه السلام) در کوفه و مدینه حکومت تشکیل داد، من نیز حکومت تشکیل میدهم به همانگونه که آنها انجام دادند.
آن حضرت در سخنرانی رسمیاش نیز شرایط امام و رهبر را ذکر کرد که امام باید حاکم به قسط و عدل باشد. بیعت گرفتن جناب مسلم بن عقیل از مردم کوفه برای آن حضرت نیز به جهت تشکیل حکومت بود. [وگرنه امر به معروف و نهی از منکر که بیعت گرفتن نمیخواهد!]
امام رضا (علیه السلام) نیز چون میدانست که جریان ولایتعهدی یک نیرنگ است، آن را به طور رسمی نمیپذیرفت و اینکه ائمه (علیهم السلام)، یا مسموم شدند یا شهید، و در زندان و تحت نظر بودند، برای این بود که بر ضد حکومت منحرف وقت قیام میکردند وگرنه کسی که فقط حاکمان را نصیحت کند، زاهد گوشهنشین و عالم مسألهگو باشد، کسی کاری به او ندارد.
مرحوم مجلسی (ره) در کتاب بحارالانوار روایتی را از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده که آن حضرت در مسافرتی، به سدیر فرمودند: اگر من به اندازۀ این گلّه همراه و همفکر و یاور داشتم، قیام میکردم. سدیر میگوید پس از نماز، گوسفندان را شمردم و آنها هفده رأس بودند.”
[«ولی باید فقیه باشد، تهیه و تنظیم: گروه فرهنگی اکسیر ولایت، نشر آرما، صص29-30» به نقل از: «ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، آیتالله عبدالله جوادی آملی، نشر اسراء، ص340»]