در «تحف العقول عن آل الرسول (صلی‌الله‌علیه‌وآله)» مطلبی نقل شده به این مضمون که «یحیی‌بن اکثم» در دیوانِ عمومی –بیرونی ِ دارالخلافه- سؤال‌هایی از جنابِ «موسی‌بن محمد» -برادر ِ امام ِ هادی(سلام‌الله‌علیه) که به «موسی مبرقع» معروف و در شهر قم دفن است- می‌پرسد، و او از جواب بازمی‌ماند. سؤال‌هایی که بیش‌تر به شبهه افکندن می‌ماند تا سؤال پرسیدن. پس نزدِ امام هادی(سلام‌الله‌علیه) می‌رود و پاسخ می‌گیرد. این مطلب رو «علامۀ مجلسی» در «بحار»، و «شیخ مفید» در «الاختصاص»، و نیز «ابن شهرآشوب» با مختصری تفاوت در «المناقب» نقل کرده‌اند.

فرازی از این مطلبِ «تحف العقول» و تعدادی از آن سیزده سؤال و پاسخ‌شان را –از ترجمۀ آقای بهراد جعفری- نقل می‌کنم:

 

 

 

“موسى بن محمّد نوۀ حضرت رضا عليه السّلام (برادر حضرت هادى) گويد:

در دار العامّه به يحيى بن اكثم برخوردم و از من سؤالاتى نمود، پس بخدمت برادرم؛ على بن محمّد عليهما السّلام رسيدم -و پس از آنكه ميان من و او كلماتى در پند و اندرز گفتگو شد و [سرانجام‏] مرا به اطاعت خود واداشت و بينايم ساخت- بدو گفتم: قربانت گردم، همانا ابن اكثم طىّ ارسال نامه‌‏اى از من سؤالاتى كرده تا پاسخش گويم، آن حضرت عليه السّلام پس از تبسّمى فرمود: آيا پاسخش گفتى؟ عرض كردم: خير، ندانستم، فرمود: آنها چه بود؟

 

گفتم: در نامه‌‏اش مرا از اين آيه پرسيده:

«قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ‏: آن كس كه دانشى از كتاب نزدش بود گفت: من آن را پيش از آنكه چشم بر هم زنى برايت مى‌‏آورم- نمل: 40»، مگر پيامبر خدا محتاج دانش آصف بود؟

 

و از اين آيه: «وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً: و پدر و مادر خود را بر تخت بالا برد و همگان پيش او سجده كنان درافتادند- يوسف: 100»، آيا يعقوب و فرزندانش -با اينكه پيامبر بودند- بر يوسف سجده كردند؟

 

و از اين آيه: «فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ‏: پس اگر در آنچه بتو فرو فرستاديم شک دارى، از آنان كه كتاب را مى‌‏خوانند بپرس- يونس: 94»، مخاطب آن كيست؟ اگر رسول خدا صلّى الله عليه و اله و سلّم است، پس براستى او دچار شک و ترديد شده، و اگر غير او است، پس قرآن بر چه كسى نازل شده؟

 

… و سؤال ديگر او از نماز صبح بود كه چرا قراءت [حمد و سوره‏] در آن با صداى بلند خوانده مى‌‏شود با اينكه از نمازهاى روزانه بحساب مى‌‏آيد- و قراءت حمد و سوره تنها در نمازهاى شبانه بلند خوانده مى‌‏شود-؟

 

و از اين سخن على عليه السّلام در باره ابن جرموز، كه «قاتل زبير را بدوزخ بشارت ده»، در حالى كه خود او امام و پيشوا بود ولى ابن جرموز را نكشت؟

 

و اينكه على عليه السّلام در جنگ صفّين افراد مهاجم و فرارى و نيز زخميها را تماما كشت و همه را اين گونه فرمان داد و به هيچ يک امان نداد، ولى رفتار او در جنگ جمل غير از اين بود كه نه فرارى را كشت و نه بر زخمى تنگ گرفت و به همان شيوه فرمان داد، و [پس از خاتمۀ نبرد] فرمود: «هر كس به خانه‌‏اش رود در امان است، و هر كس سلاح خويش بر زمين نهد در امان است»، چرا اين گونه عمل كرد- اگر حكم نخست صحيح بود پس بايد حكم دوم غلط باشد-؟

 

 

 

 

پس آن حضرت عليه السّلام فرمود: برايش بنويس، گفتم: چه بنويسم؟

فرمود بنويس:

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏، خداوند تو را هدايت كند، نامه‏‌ات بمن رسيد، نامه‌‏اى كه با عيبجوئى در آن خواستى ما را بيازمائى كه اگر در آنها قصور نموديم راهى براى طعن ما بيابى، و اميدوارم خداوند مناسب نيّت و قصد درونت جزايت دهد، ما پرسشهايت را شرح و بيان داشتيم، پس بدانها گوش سپار، و فهمت را مطيع و رام ساز و دلت را بدان بسپار (حواست را جمع كن)، كه بتحقيق حجّت بر تو تمام است، و السّلام.

 

از «آن كس كه دانشى از كتاب نزدش بود» پرسيده بودى، او آصف بن برخيا بود، و سليمان عليه السّلام از آگاهى و دانسته‏‌هاى آصف عاجز نشده بود، بلكه آن حضرت -كه صلوات خدا بر او باد- مايل بود كه به امّت خود از جنّ و انس بفهماند كه حجّت [خدا] پس از وى آصف است، و آن قسمتى از دانش و علم سليمان عليه السّلام بود كه آن را به فرمان خدا به آصف سپرده بود، آن را بدو آموخت تا پس از او در امامت و راهنمائى وى اختلاف نكنند، همان طور كه سليمان در زمان حيات داود عليهما السّلام آموخته شد، تا نبوّت و امامت او پس از پدر معلوم شود، و ديگر جاى هيچ عذر و بهانه‏‌اى براى مردم باقى نماند و حجّت بر ايشان محقّق گردد.

 

و امّا پرسشت از سجدۀ يعقوب و فرزندانش، بايد بدانى كه آن از سر طاعت خدا و محبّت به يوسف عليه السّلام بود، همان طور كه سجدۀ فرشتگان به آدم عليه السّلام نه از براى او، كه تنها از سر طاعت خدا و محبّت آنان به آدم بود، بنا بر اين سجدۀ يعقوب و فرزندانش همراه يوسف عليه السّلام بشكرانۀ فراهم شدن پراكندگى آنان بود، مگر نديدى آن زمان در كلام شاكرانه‌‏اش چنين گفت: رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ‏- الآية: «پروردگارا، مرا از پادشاهى [بهره‏] بدادى، و از تعبير خوابها بياموختى- يوسف: تا آخر آيه 101».

 

و امّا در بارۀ اين آيه: «پس اگر در آنچه بتو فرو فرستاديم شک دارى از آنان كه كتاب پيش از تو را مى‏‌خوانند بپرس»، [كه مخاطب در اين آيه كيست‏]، مخاطب در اين آيه شخص رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم است، بى ‏آنكه در آنچه بر او وحى شده شكّى داشته باشد، بلكه مطلب از اين قرار بود كه افراد نادان گفتند: چگونه خداوند از ميان فرشتگان؛ پيامبرى مبعوث نداشت؟ چرا كه هيچ تفاوتى ميان ما و پيامبرش -در بى‌‏نيازى از خوردن و نوشيدن و راه رفتن در كوى و برزن- نيست، پس خداوند -در حضور جماعت نادان- به پيامبرش وحى فرستاد: «از آنان كه كتاب را مى‌‏خوانند بپرس» آيا خداوند پيش از تو پيامبرى مبعوث داشته كه نه غذا خورد و نه در كوى و برزن راه رود كه تو هم نظير او باشى؟

و تنها فرمود: «اگر تو شک دارى» بى ‏آنكه شكّى در ميان باشد، بلكه [اين سخن‏] بجهت رعايت انصاف در كلام بود، مانند آيۀ مباهله كه فرمود: «بيائيد تا ما و شما پسران خويش و زنان خويش و خودمان را و خودتان را فراخوانيم، آنگاه دعا و زارى كنيم و لعنت خداى را بر دروغگويان بگردانيم»، و اگر گفته بود: «لعنت خدا را بر شما بگردانيم» كه ديگر آنان مباهله را نمى‌‏پذيرفتند، و براستى خداوند بر اين امر واقف است كه رسول او مأموريّتهايش را انجام مى‌‏دهد و دروغگو هم نيست، و نيز پيامبر خود خبر داده بود كه در آنچه مى‌‏گويد صادق است، ولى مايل بود از جانب خود رعايت انصاف را كرده باشد.

 

… و امّا قراءت [حمد و سوره‏] در نماز صبح بلند خوانده مى‌‏شود، چرا كه پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم به وقت تاريكى آن را مى‏‌خواند، بهمين خاطر قراءت آن از نمازهاى شبانه بحساب آيد.

 

و كلام على عليه السّلام كه: «قاتل زبير را به دوزخ بشارت ده!» آن پيرو فرمايش رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم بود، [كه قبلا گفته بود]، و سرانجام قاتل زبير (ابن جرموز) از خوارج نهروان گشت، و امير مؤمنان عليه السّلام او را در بصره نكشت‏. چون مى‌‏دانست كه وى در فتنه نهروان كشته خواهد شد.

 

و امّا پاسخ به پرسشى كه از دو شيوۀ متفاوت على عليه السّلام در جنگ صفّين و جنگ جمل كرده بودى اين است: چون در جنگ جمل رهبر شورشيان كشته شده بود و ديگر آنان را سپاه و لشكرى نبود كه بدان باز گردند، و بى ‏آنكه قصد جنگ و مخالفت و ستيزى داشته باشند تنها به خانه‏‌هاى خود بازمى‌‏گشتند، و بهمين راضى بودند كه كسى با آنان كارى نداشته باشد، در نتيجه حكم و فرمان در بارۀ ايشان برداشتن شمشير و عدم آزارشان بود، زيرا ديگر در پى فراهم كردن سپاه و لشكرى نبودند، در حالى كه وضع در مورد جنگ صفّين فرق مى‏‌كرد، آنان به پايگاهى مجهّز و سوى سركرده‌‏اى برمى‌‏گشتند كه براى آنان اسلحه و زره، و نيزه و شمشير تهيّه مى‌‏كرد، و بديشان جايزه داده و حقوق مى‏‌پرداخت، و از بيمارانشان عيادت و شكسته بندى كرده و به مداواى زخميان مى‌‏پرداخت، و بى‏‌مركبان را مركب؛ و برهنگان را جامه مى‌‏داد، و پس از آن ايشان را رهسپار نبرد و ميدان جنگ مى‌‏كرد، بهمين خاطر امير مؤمنان عليه السّلام ميان دو فرقه يكسان حكم نكرد، زيرا به حكم و قانون جنگ در ميان يكتاپرستان واقف بود، و ليكن آن را براى ايشان شرح و بيان داشت، پس هر كس كه آن را نمى‌‏پذيرفت كشته مى‌‏شد يا از آن توبه مى‏‌كرد.

… ما به تمام پرسشهاى تو پاسخ گفتيم، پس آن را درياب.”

 

 

[تحف العقول، حسن بن على‏ ابن شعبه حرانى، ترجمۀ بهراد جعفرى، دار الكتب الإسلامية، تهران، صص449-454]

 

 

 

 

 

 

 

“قَالَ مُوسَى بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الرِّضَا لَقِيتُ يَحْيَى بْنَ أَكْثَمَ فِي دَارِ الْعَامَّةِ فَسَأَلَنِي عَنْ مَسَائِلَ فَجِئْتُ إِلَى أَخِي عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فَدَارَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ مِنَ الْمَوَاعِظِ مَا حَمَلَنِي وَ بَصَّرَنِي طَاعَتَهُ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ ابْنَ أَكْثَمَ كَتَبَ يَسْأَلُنِي عَنْ مَسَائِلَ لِأُفْتِيَهُ فِيهَا فَضَحِكَ ع ثُمَّ قَالَ فَهَلْ أَفْتَيْتَهُ قُلْتُ لَا لَمْ أَعْرِفْهَا  قَالَ ع وَ مَا هِيَ قُلْتُ كَتَبَ يَسْأَلُنِي عَنْ قَوْلِ اللهِ «قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ‏» نَبِيُّ اللهِ كَانَ مُحْتَاجاً إِلَى عِلْمِ آصَفَ.

وَ عَنْ قَوْلِهِ‏ «وَ رَفَعَ‏ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً» سَجَدَ يَعْقُوبُ وَ وُلْدُهُ لِيُوسُفَ وَ هُمْ أَنْبِيَاءُ.

وَ عَنْ قَوْلِهِ‏ «فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ‏» مَنِ الْمُخَاطَبُ بِالْآيَةِ فَإِنْ كَانَ الْمُخَاطَبُ النَّبِيَّ ص فَقَدْ شَكَّ وَ إِنْ كَانَ الْمُخَاطَبُ غَيْرَهُ فَعَلَى مَنْ إِذاً أُنْزِلَ الْكِتَابُ.

… وَ عَنْ صَلَاةِ الْفَجْرِ لِمَ يُجْهَرُ فِيهَا بِالْقِرَاءَةِ وَ هِيَ مِنْ صَلَاةِ النَّهَارِ وَ إِنَّمَا يُجْهَرُ فِي صَلَاةِ اللَّيْلِ.

وَ عَنْ قَوْلِ عَلِيٍّ ع لِابْنِ جُرْمُوزٍ «بَشِّرْ قَاتِلَ ابْنِ صَفِيَّةَ بِالنَّارِ» فَلَمْ يَقْتُلْهُ وَ هُوَ إِمَامٌ.

وَ أَخْبِرْنِي عَنْ عَلِيٍّ ع لِمَ قَتَلَ أَهْلَ صِفِّينَ وَ أَمَرَ بِذَلِكَ مُقْبِلِينَ وَ مُدْبِرِينَ وَ أَجَازَ عَلَى الْجَرْحَى‏ وَ كَانَ حُكْمُهُ يَوْمَ الْجَمَلِ أَنَّهُ لَمْ يَقْتُلْ مُوَلِّياً وَ لَمْ يُجِزْ عَلَى جَرِيحٍ وَ لَمْ يَأْمُرْ بِذَلِكَ وَ قَالَ مَنْ دَخَلَ دَارَهُ فَهُوَ آمِنٌ وَ مَنْ أَلْقَى سِلَاحَهُ فَهُوَ آمِنٌ لِمَ فَعَلَ ذَلِكَ فَإِنْ كَانَ الْحُكْمُ‏ الْأَوَّلُ صَوَاباً فَالثَّانِي خَطَأٌ…

 

 

 

… قَالَ ع اكْتُبْ إِلَيْهِ قُلْتُ وَ مَا أَكْتُبُ قَالَ ع اكْتُبْ‏ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ. وَ أَنْتَ فَأَلْهَمَكَ اللهُ الرُّشْدَ أَتَانِي كِتَابُكَ فَامْتَحَنْتَنَا بِهِ مِنْ تَعَنُّتِكَ لِتَجِدَ إِلَى الطَّعْنِ سَبِيلًا إِنْ قَصَرْنَا فِيهَا وَ اللهُ يُكَافِيكَ عَلَى نِيَّتِكَ وَ قَدْ شَرَحْنَا مَسَائِلَكَ فَأَصْغِ إِلَيْهَا سَمْعَكَ وَ ذَلِّلْ لَهَا فَهْمَكَ وَ اشْغَلْ بِهَا قَلْبَكَ فَقَدْ لَزِمَتْكَ الْحُجَّةُ وَ السَّلَامُ سَأَلْتَ عَنْ قَوْلِ اللهِ جَلَّ وَ عَزَّ  «قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ»‏ فَهُوَ آصَفُ بْنُ بَرْخِيَا وَ لَمْ يَعْجِزْ سُلَيْمَانُ ع عَنْ مَعْرِفَةِ مَا عَرَفَ آصَفُ لَكِنَّهُ ص أَحَبَّ أَنْ يُعَرِّفَ أُمَّتَهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَنَّهُ الْحُجَّةُ مِنْ بَعْدِهِ وَ ذَلِكَ مِنْ عِلْمِ سُلَيْمَانَ ع أَوْدَعَهُ عِنْدَ آصَفَ بِأَمْرِ اللهِ فَفَهَّمَهُ ذَلِكَ لِئَلَّا يَخْتَلِفَ عَلَيْهِ فِي إِمَامَتِهِ وَ دَلَالَتِهِ كَمَا فُهِّمَ سُلَيْمَانُ ع فِي حَيَاةِ دَاوُدَ ع لِتُعْرَفَ نُبُوَّتُهُ وَ إِمَامَتُهُ مِنْ بَعْدِهِ لِتَأَكُّدِ الْحُجَّةِ عَلَى الْخَلْقِ.

 

وَ أَمَّا سُجُودُ يَعْقُوبَ ع وَ وُلْدِهِ فَكَانَ طَاعَةً لـِلـهِ وَ مَحَبَّةً لِيُوسُفَ ع كَمَا أَنَّ السُّجُودَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ لآِدَمَ ع لَمْ يَكُنْ لآِدَمَ ع وَ إِنَّمَا كَانَ ذَلِكَ طَاعَةً لـِلـهِ وَ مَحَبَّةً مِنْهُمْ لآِدَمَ ع فَسُجُودُ يَعْقُوبَ ع وَ وُلْدِهِ وَ يُوسُفُ ع مَعَهُمْ كَانَ شُكْراً لـِلـهِ بِاجْتِمَاعِ شَمْلِهِمْ أَ لَمْ تَرَهُ يَقُولُ فِي شُكْرِهِ ذَلِكَ الْوَقْتَ «رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ»‏ إِلَى آخِرِ الْآيَةِ.

 

وَ أَمَّا قَوْلُهُ‏ «فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ»‏ فَإِنَّ الْمُخَاطَبَ بِهِ رَسُولُ اللهِ ص وَ لَمْ يَكُنْ فِي شَكٍّ مِمَّا أُنْزِلَ إِلَيْهِ وَ لَكِنْ قَالَتِ الْجَهَلَةُ كَيْفَ لَمْ يَبْعَثِ اللهُ نَبِيّاً مِنَ الْمَلَائِكَةِ إِذْ لَمْ يُفَرِّقْ بَيْنَ نَبِيِّهِ وَ بَيْنَنَا فِي الِاسْتِغْنَاءِ عَنِ الْمَآكِلِ وَ الْمَشَارِبِ وَ الْمَشْيِ فِي الْأَسْوَاقِ فَأَوْحَى اللهُ إِلَى نَبِيِّهِ «فَسْئَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ»‏ بِمَحْضَرِ الْجَهَلَةِ هَلْ بَعَثَ اللهُ رَسُولًا قَبْلَكَ إِلَّا وَ هُوَ «يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشِي فِي الْأَسْواقِ‏» وَ لَكَ بِهِمْ أُسْوَةٌ وَ إِنَّمَا قَالَ‏ «فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍ»‏ وَ لَمْ يَكُنْ شَكٌّ وَ لَكِنْ لِلنَّصَفَةِ كَمَا قَالَ‏ «تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَى الْكاذِبِينَ‏» وَ لَوْ قَالَ عَلَيْكُمْ لَمْ يُجِيبُوا إِلَى الْمُبَاهَلَةِ وَ قَدْ عَلِمَ اللهُ أَنَّ نَبِيَّهُ يُؤَدِّي عَنْهُ رِسَالاتِهِ وَ مَا هُوَ مِنَ الْكَاذِبِينَ فَكَذَلِكَ عَرَفَ النَّبِيُّ أَنَّهُ صَادِقٌ فِيمَا يَقُولُ وَ لَكِنْ أَحَبَّ أَنْ يُنْصِفَ مِنْ نَفْسِهِ…

 

… وَ أَمَّا صَلَاةُ الْفَجْرِ فَالْجَهْرُ فِيهَا بِالْقِرَاءَةِ لِأَنَّ النَّبِيَّ ص كَانَ يُغَلِّسُ بِهَا فَقِرَاءَتُهَا مِنَ اللَّيْلِ وَ أَمَّا قَوْلُ عَلِيٍّ ع بَشِّرْ قَاتِلَ ابْنِ صَفِيَّةَ بِالنَّارِ فَهُوَ لِقَوْلِ رَسُولِ اللهِ ص وَ كَانَ مِمَّنْ خَرَجَ يَوْمَ النَّهْرَوَانَ فَلَمْ يَقْتُلْهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع بِالْبَصْرَةِ لِأَنَّهُ عَلِمَ أَنَّهُ يُقْتَلُ فِي فِتْنَةِ النَّهْرَوَانِ وَ أَمَّا قَوْلُكَ إِنَّ عَلِيّاً ع قَتَلَ أَهْلَ الصِّفِّينَ مُقْبِلِينَ وَ مُدْبِرِينَ وَ أَجَازَ عَلَى جَرِيحِهِمْ‏ وَ إِنَّهُ يَوْمَ الْجَمَلِ لَمْ يَتْبَعْ مُوَلِّياً وَ لَمْ يُجِزْ عَلَى جَرِيحٍ وَ مَنْ أَلْقَى سِلَاحَهُ آمَنَهُ وَ مَنْ دَخَلَ دَارَهُ آمَنَهُ فَإِنَّ أَهْلَ الْجَمَلِ قُتِلَ إِمَامُهُمْ وَ لَمْ تَكُنْ لَهُمْ فِئَةٌ يَرْجِعُونَ إِلَيْهَا وَ إِنَّمَا رَجَعَ الْقَوْمُ إِلَى مَنَازِلِهِمْ غَيْرَ مُحَارِبِينَ وَ لَا مُخَالِفِينَ وَ لَا مُنَابِذِينَ‏ رَضُوا بِالْكَفِّ عَنْهُمْ فَكَانَ الْحُكْمُ فِيهِمْ رَفْعَ السَّيْفِ عَنْهُمْ وَ الْكَفَّ عَنْ أَذَاهُمْ إِذْ لَمْ يَطْلُبُوا عَلَيْهِ أَعْوَاناً وَ أَهْلُ صِفِّينَ كَانُوا يَرْجِعُونَ إِلَى فِئَةٍ مُسْتَعِدَّةٍ وَ إِمَامٍ‏ يَجْمَعُ لَهُمُ السِّلَاحَ‏ الدُّرُوعَ وَ الرِّمَاحَ وَ السُّيُوفَ وَ يُسْنِي لَهُمُ الْعَطَاءَ يُهَيِّئُ لَهُمُ الْأَنْزَالَ وَ يَعُودُ مَرِيضَهُمْ وَ يَجْبُرُ كَسِيرَهُمْ‏ وَ يُدَاوِي جَرِيحَهُمْ وَ يَحْمِلُ رَاجِلَهُمْ وَ يَكْسُو حَاسِرَهُمْ‏ وَ يَرُدُّهُمْ فَيَرْجِعُونَ إِلَى مُحَارَبَتِهِمْ وَ قِتَالِهِمْ‏ فَلَمْ يُسَاوِ بَيْنَ الْفَرِيقَيْنِ فِي الْحُكْمِ لِمَا عَرَفَ مِنَ الْحُكْمِ فِي قِتَالِ أَهْلِ التَّوْحِيدِ لَكِنَّهُ شَرَحَ ذَلِكَ لَهُمْ فَمَنْ رَغِبَ عُرِضَ عَلَى السَّيْفِ أَوْ يَتُوبَ مِنْ ذَلِكَ.

… قَدْ أَنْبَأْنَاكَ بِجَمِيعِ مَا سَأَلْتَنَا عَنْهُ فَاعْلَمْ ذَلِكَ.”

 

 

 [تحف العقول، حسن بن على‏ ابن شعبه حرانى، جامعه مدرسين، قم‏، صص476-481]