“دکتر شریعتی می گفت:

وقتی مقاله ای را که دربارۀ تشیع علوی نوشته بودم،به مسؤولین مجمع عمومی تبلیغات اسلامی در مکه نشان دادم،بلافاصله نوشتۀ مرا برگرداندند و گفتند: نوشتۀ یک شیعۀ افراطی و متعصب است.
در حالی که پس از انتشار همان مقاله و سخنرانی در حسینیۀ ارشاد تهران،بلافاصله دربارۀ من گفتند: نویسنده،یک سنی متعصب و افراطی ست.
یعنی یک جا «شیعۀ غالی» و جای دیگر «سنی ناصبی»!
همچنین وقتی در دانشگاه تهران سخنرانی کردم،بودند روشنفکران چهار موتوره ای که سبیل جنباندند و فرمودند: سرمایه دار است،متفکر سرمایه داری است!
اتفاقاً همین سخنرانی را در جایی دیگر دور از نرده های دانشگاه ایراد کردم و مستمعین در پایان جلسه در حالی که با دستی پرتقال پوست می کردند و با دستی دیگر به محاسن می کشیدند گفتند: شریعتی کمونیست است!
آنگاه دکتر می گفت: بنابر این من حالا که خودم را شناخته ام در مجموع می بینم که من یک فرد «سنی متعصب  شیعۀ  افراطی  سرمایه دار  مذهبی  کمونیست  لامذهب» ام !!! “

(همراه انقلاب/نوشتۀ جلال رفیع)

 

 

 

 

پی نوشت:

از برخوردشون کفری شده بودم ناجور. نمی تونستم تصور کنم که چشاشونو بستنو دهان شونو   باز کردنو…
دوستی که از حال و روزم خبری داشت،نوشتۀ بالا رو فرستاد،بابت التیام.

سخت مؤثر افتاد.