“ابوالحسن محمد بن الحسین ملقّب به رضی، از خاندان اشراف [شریف‌ها، سادات] بغداد بود. پدرش ابو احمد در عصر خود به پاکی و صداقت و اخلاص و ایمان معروف و مورد احترام همگان بود. بهاءالدوله فرزند عضدالدوله، او را «الطاهر الاوجد» پاک‌سرشت «ذوالمناقب» صاحب تمام صفات نیک، ملقّب ساخت و بعضی از مسؤولیت‌های حکومتی چون نقابت علویان (ریاست دودمان ابوطالب) و نظارت بر دیوان مظالم (عالی‌ترین مقام در دیوان عالی کشور) و سرپرستی حجّاج و زائران خانۀ خدا را به عهدۀ وی گذاشت.

او گذشته از این مسؤولیت‌ها، شخصی امین و مورد اطمینان بزرگان دین و دنیا بود؛ از این رو نامه‌ها و سفارش‌های محرمانۀ بین خلفای عباسی و سلاطین آل بویه و امرای شام (آل حمدان) را رد و بدل می‌کرد…

 

… شریف رضی همواره در پی فرصتی بود تا زمامداران و حاکمان ستمگر و طاغوتی را حذف، و با تشکیل حکومت اسلامی، عدل علی(علیه‌السلام) را اجرا کند. سید این افکار انقلابی خود را در مجالس خصوصی، ضمن اشعار حماسی به رفیقان صمیمی از جمله ابواسحاق صابی بازمی‌گفت…

 

او افکاری بسیار بزرگ و عالی داشت که پیوسته به هیجانش می‌آورد و آن را در اشعار خود به نظم می‌کشید؛ ولی برای اجرای آن، زمان مناسب به دست نیاورد؛ بنابراین پیوسته در اندیشۀ قیام می‌سوخت و می‌ساخت و در این آرزو رخ در نقاب خاک کشید و رفت.”

 


 

[مرجعیت و سیاست در عصر غیبت، علی‌نقی ذبیح‌زاده، انتشارات مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ج1، صص 171-172 و 181 و 184]