“حجم گستردۀ فعالیتهای علمی، فرهنگی و اجتماعی آیةالله خوئی فعالیتهای سیاسی او را کاملاً تحتشعاع قرار داده است. میزان فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی او نسبت به فعالیتهای دیگرش بسیار اندک میباشد، اما این به معنای عدم ورود او در فعالیت سیاسی نیست. آیةالله خوئی در هر زمانی که شرایط ایجاب کرده، به نحوی در عرصۀ تحولات سیاسی حضور یافته است.
آغاز مبارزۀ سیاسی ایشان به سالهای 1341 و 1342 که نهضت امام خمینی در ایران شروع شده بود، برمیگردد. در مهر ماه 1341 که لایحۀ انجمنهای ایالتی در هیئت دولت ایران به تصویب رسید و از سوی حضرت امام مورد اعتراض قرار گرفت، آیةالله خوئی نیز با ارسال تلگرافی به آیةالله بهبهانی در تهران دیدگاه خود را دربارۀ آن چنین اعلام کرد:
«تصویبنامۀ اخیر دولت راجع به تساوی زن و مرد و کافر و مسلمان در انتخابات انجمنها مخالف شرع انور و قانون اساسی است، لذا استنکار شدید خود و حوزۀ علمیۀ نجف اشرف را بدین وسیله اطلاع داده مستدعی است مراتب را به پیشگاه اعلیحضرت همایون ابلاغ [نمایید] …»(1)
آیةالله خوئی در سال 1342 به مناسبت حادثۀ خونین فیضیۀ قم و یورش نظامیان به آن، از مردم و علما دعوت کرد تا علیه رژیم شاه دست به مبارزه و مقاومت همهجانبه زده و در سرنگونی آن تلاش کنند. در بیانیهای که به همین منظور صادر شده بود، آمده است:
«ما ملت ایران را که ایمان به مقدسات خود دارند، دعوت میکنیم با دشمنان دین و وطن به طُرُق مقتضی بدون اخلال و اغتشاش که دشمنان از آن استفاده کنند، بجنگند و بر عهدۀ علمای عالیقدر است که مسلمانان را در وظیفۀ مقدسی که در پیش دارند، رهبری کنند که اذا ظهرت البدع فعلی العالم ان یظهر علمه و الا فعلیه لعنة الله.»(2)
و در بخش دیگر آن میگوید:
«من افتخار میکنم که خون ناچیز خود را بهعنوان قربانی در راه حفظ دین و قرآن و نابودی ستمکاران تقدیم کنم، زیرا زندگی با فشار ستمگران و دشمنان اسلام برای من چیزی جز مرگ یا بدتر از مرگ نیست.»(3)
در جریان واقعۀ پانزدهم خرداد سال 1342 که عدۀ زیادی به دست عوامل حکومت شاه در شهرهای قم، تهران و جاهای دیگر به شهادت رسیدند، آیةالله خوئی رژیم شاه را ظالم خوانده و از مردم خواست که با آن قطع رابطه کنند و به پیروی از امام حسین (علیهالسلام) در مبارزۀ آشکار با ستمکاران شرکت نمایند.(4)
مبارزۀ آیةالله خوئی با رژیم شاه از طریق حمایت از مبارزات امام خمینی ادامه یافت. به اعتقاد ایشان، رژیم شاه رژیم ظالم و غیر اسلامی بود که تحت تأثیر قدرتهای غیر اسلامی قرار داشت.(5) وی اصلاحات و عملکرد شاه را به تقلید از جهان کفر بهویژه آمریکا میدانست. او مبارزۀ سیاسی را بیشتر به منظور ایجاد اصلاحات دینی، جلوگیری از استبداد، الغای قوانین غیر شرعی و برقراری عدالت در دستگاه سلطنت مورد توجه قرار داده بود، اما در عین حال از استراتژی امام خمینی مبنی بر سرنگونی سلطنت و تشکیل نظام واقعی اسلامی تحت زعامت فقها نیز حمایت به عمل آورد، چنانکه در دوران اوج انقلاب اسلامی که امام خمینی هدف خود را دربارۀ تشکیل حکومت اسلامی آشکار کرد، آیةالله خوئی در پیام آبان ماه 1357 خود ضمن اعلام حمایت از آن، از مردم خواست که از رهبری علما در نهضت اطاعت کنند. او در آن پیام آورده بود:
«از ملت میخواهم با شجاعت قدم برداشته، ولی با حفظ کامل موازین شرع و در تمام مراحل از علمای اعلام و قاطبۀ مراجع معظم تقلید تبعیت و پیروی کنند.»(6)
همچنین ایشان در پیام نهم فروردین 1358 با حمایت از «جمهوری اسلامی» از مردم ایران خواسته بود که در همهپرسی نظام جمهوری اسلامی شرکت کرده، به حکومت اسلامی رأی دهند.(7)
آیةالله خوئی همانطور که از نهضت اسلامی مردم ایران علیه رژیم استبدادی شاه حمایت کرد، ازمبارزات مسلمانان در سایر کشورها نیز حمایت به عمل آورد، چنانکه در جنگ چهارم اعراب-اسرائیل که در اکتبر 1973 (رمضان 1393) اتفاق افتاد، اعلامیهای در حمایت از مبارزان مسلمان عرب صادر کرده، پشتیبانی از آنان را امری واجب دانست.(8)
او همچنین اقدام حسن البکر، رئیس جمهور وقت عراق را در ملی کردن صنعت نفت و پایان دادن به سلطۀ اقتصادی انگلیسیها مورد تمجید قرار داده، آن را اقدامی اسلامی لقب داد.(9)
ایشان در حمایت از جهاد مردم افغانستان علیه شوروی سابق نیز لحظهای تردید به خود راه نداد و با حمایت مالی و معنوی، شیعیان آن کشور راتقویت نمود.
یکی از نمونههای بارز مبارزاتی آیةالله خوئی، نقش رهبریکنندۀ ایشان در قیام شعبان 1412 شیعیان عراق علیه صدام و حکومت بعثی بود. ایشان در پیامی که در هیجدهم شعبان به همین مناسبت داد، آورده است:
«بیگمان پاسداری از کیان اسلام و محافظت از مقدسات آن بر هر مسلمانی واجب است. من به سهم خود از خدای تبارک و تعالی موفقیت شما را در آنچه به صلاح امت مسلمان است، طلب میکنم و از شما میخواهم که نمونهای صالح بر ارزشهای رفیع اسلامی باشید.»(10)
آیةالله خوئی به دنبال پیام فوق در حالی که قیام مردم در شهرهای نجف، کربلا، کوفه و بصره هر روز گستردهتر میشد، در بیست و یکم شعبان، هیئت نه نفرهای را برای رهبری و مدیریت قیلم تعیین کرد و در پیامی آن را چنین معرفی نمود:
«به این سبب مصلحت عموم جامعه را در آن میبینم که هیئتی عالی تعیین کنم تا مسئولیت اشراف و نظارت بر ادارۀ شئون کل جامعه را بر عهده گیرد تا کارها و نظریۀ آنها منعکسکنندۀ نظر ما باشد.»(11)
پس از سرکوب خونین قیام مردمی از سوی گارد ریاست جمهوری عراق در اواخر سال 1369 و اوایل سال 1370، آیةالله خوئی در سحرگاه چهارشنبه سوم رمضان 1411ق / 29 اسفند 1369ش به دست نیروهای مزبود دستگیر و به بغداد منتقل گردید. سپس یک سال تمام را در کوفه در تبعید بهسر برد و سرانجام در عصر روز شنبه هشتم صفر 1413 برابر با هفدهم مرداد 1371 در کوفه زندگی را بدرود گفت.
سیره و رفتار سیاسی و اجتماعی آیةالله خوئی با اندیشۀ سیاسی او در سازگاری کامل قرار دارد. به نظر میرسد اعتقاد او مبنی بر عدم تلاش سازمانیافته برای تشکیل حکومت اسلامی ناشی از این اصل باشد که او ولایت نصبی را که ایجاد حق میکند، برای فقها قائل نیست و از طرف دیگر معتقد است که تحصیل مقدمات و شرایط واجب از نظر شرعی واجب نمیباشد.(12) بنابراین، تشکیل حکومت حتی اگر واجب هم باشد، تحصیل مقدمه و شرایط آن واجب نیست، اما مدیریت جامعه و سیاست از باب حسبه بر فقها واجب است، به همین دلیل ایشان رهبری قیام در سال 1411قمری / 1369 شمسی را به دست میگیرد.
آیةالله خوئی عمدهترین وظیفۀ فقیه را در عصر غیبت، تبلیغ و قضاوت و افتا دانسته و بر اساس رسالت تبلیغی و روشنگری فقیه در همۀ زمانها بود که در برابر سیاستهای غیر دینی شاه در ایران موضعگیری میکرد، زیرا همانطور که خود او در پیامهایش اشاره کرده وظیفۀ هر عالم است که در برابر بدعتها و انحرافات سکوت نکرده، فریاد اعتراض برآورد.
به نظر میرسد او در شیوۀ مبارزه از استاد خود آیةالله نائینی تأثیر پذیرفته است. آیةالله نائینی پس از آنکه در مبارزات سیاسی در عراق به نتیجۀ مطلوبی نمیرسد، دست از مبارزات سیاسی کشیده، به فعالیتهای علمی و فرهنگی روی میآورد. آیةالله خوئی نیز تمام سعی خود را بر فعالیتهای علمی و فرهنگی متمرکز کرده بود. همچنین وی در مئلۀ ولایت بر این نظریه بود که هرگاه فقیهی در حوزۀ صلاحیت ولایی خود بر کاری اقدام کند و این وجوب کفایی را عهدهدار گردد، بر فقهای دیگر دور نیست که در دایرۀ عمل او تصرف دیگری انجام دهند.(13) اقدام و موضع آیةالله خوئی در به رسمیت شناختن حکومت جمهوری اسلامی ایران به رهبری امام و عدم مخالفت با آن در سختترین شرایط ریشه در همین بینش فقهی او نسبت به شأن سیاسی فقیه و حکومت اسلامی دارد.”
[اندیشۀ سیاسی آیةالله خوئی، محمد اکرم عارفی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، مؤسسۀ بوستان کتاب، صص23-28]
پینوشتها:
1- غروب خورشید فقاهت، غلامرضا اسلامی، دارالکتب الاسلامیه، صص58-59
2- اسناد انقلاب اسلامی،مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج1، ص89
3- همان
4- همان، ص107 / غروب خورشید فقاهت، غلامرضا اسلامی، دارالکتب الاسلامیه، ص93
5- اسناد انقلاب اسلامی،مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج1، صص80 و 125
6- همان، ص463
7- غروب خورشید فقاهت، غلامرضا اسلامی، دارالکتب الاسلامیه، ص137
8- همان، ص272
9- همان، ص351
10- «حضرت آیةاللهالعظمی خوئی پیشوای حوزۀ علمیه و مرجع عظیمالشأن»، سیدمرتضی حکمی، ماهنامۀ مسجد، ش5، شهریور-مهر 1371، ص62
11- همان
12-محاضرات فی اصول الفقه، محمداسحاق فیاض، ج2، صص437 و 440-449
13- مصباحالفقاهه، محمدعلی توحیدی، انتشارات انصاریان، ج5، ص66
مرتبط:
(+) اشارۀ آیتالله جوادی آملی به قیام ِ آیتالله خویی
(+) ولایت فقیه در اندیشۀ سیاسی آیتالله خوئی
19 می ، 2012 در ساعت 12:50
[…] (+) مبارزات سیاسی آیتالله خوئی […]
4 نوامبر ، 2012 در ساعت 17:30
[…] (+) مبارزات سیاسی آیتالله خوئی […]