معصومه ابتکار:

 

“…در یکی از شب‌های اواسط ماه آذر، وقتی یکی از فایل‌های تازه باز شده را بررسی می‌کردم، در ته یکی از کشوها به جعبه‌ای برخوردم. در داخل جعبه، چندین برگ کاغذ سفید با اندازۀ معمول وجود داشت، اما از آنجا که هر چیزی را با احتیاط و شک و تردید می‌نگریستم، از نزدیک آن را وارسی کردم. در یک طرف این جعبه حروف اختصاری SWC نوشته شده بود. به نظرم عجیب آمد که این کاغذهای معمولی را در چنین جعبه‌ای و در فایلی که قفل بود، نگه می‌داشتند. جعبه را سر جایش گذاشتم، ولی کاغذها و آن حروف اختصاری ذهنم را به خود مشغول کرده بود.

 

چند هفته بعد دلیل این مسئله را فهمیدم. یکی از خواهرها که روی دسته‌ای از اسناد مربوط به اتحاد شوروی کار می‌کرد، یک صفحه دستورالعمل خیلی محرمانه برای استفاده از کاغذ مخصوصی که دارای جوهر نامرئی بود، به من نشان داد. بر اساس این دستورالعمل، با فشار قلم یا مداد و در مجاورت قرار دادن آن با آب یا حرارت می‌شد از کاغذها به این شکل استفاده کرد. او گفت که متأسفانه نمونۀ این کاغذها را نیافته تا آنها را ضمیمۀ سند کند.

سپس افزود: «اگر می‌توانستیم از این کاغذها پیدا کنیم، خیلی خوب می‌شد.»

به یاد حروف اختصاری روی جعبۀ کاغذهای داخل کشو افتادم و گفتم: «نمونه‌اش را داریم.»

بعدها در برنامۀ تلویزیونی هفتگی، طرز استفاده از این کاغذها به همراه سایر اسناد محرمانه نشان داده شد.

 

یک هفته بعد، به مورد مشابهی برخوردیم. یکی از دانشجویان دانشگاه شیراز هنگام جستجوی کشوهای میزی که ظاهراً استفاده‌ای از آن نمی‌شد یک کاست بسیار کوچک پیدا کرد. در هفته‌های بعد دانشجویان دانشگاه‌های دیگر را که به زبان انگلیسی مسلط بودند، به ویژه  دانشجویان دانشگاه شیراز را به دلیل همین تسلط به همکاری در بخش اسناد دعوت کرده بودیم.

 

ضبط صوت کوچک در اتاق وابستۀ نظامی امریکا در طبقۀ اول قرار داشت. خوشبختانه درست کار می‌کرد. در این نوار مردی با صدای یکنواخت حدود پانزده دقیقه دربارۀ یک دیگ بخار، دمای آن، ظرفیت آب، دریچۀ سوپاپ‌های بخار، و تعمیر و نگهداری آن صحبت می‌کرد.

هر یک از جملات به تنهایی معنا داشت. ولی وقتی همۀ جملات را در کنار هم قرار می‌دادیم بی‌معنا و بی‌ربط می‌نمود. بنظر می‌رسید این صدا پیام رمزی را می‌خواند که ممکن است دستورالعمل یک عملیات ویژه باشد. هرگز نتوانستیم این رمز را کشف کنیم.”

 


[تسخیر؛ اولین روایت مکتوب از درون سفارت تسخیر شده آمریکا در تهران، معصومه ابتکار، انتشارات اطلاعات، صص136-137]

 

 

 

از هم‌این کتاب:

تسخیر(۳): گاوصندوق‌ها

تسخیر(۲): اسنادِ سفارت

تسخیر(۱): اقدام به تصرفِ لانۀ جاسوسی

 

موضوع: فیش‌برداری‌‌های منظور دار
تاريخ: چهارشنبه، 9 اکتبر ، 2013

 
 
 
 
 
 

 

لطفاً برای ارسال پیام غیر مرتبط با این یادداشت از صفحۀ تماس با من استفاده کنید.

 
 

 
 
 

24 نوامبر 22

تجربه‌ی سینما رفتن با دخترکم برای من تجربه‌ی تازه و نویی‌یه. پیش‌تر وسط‌های هفته و توی خلوتی رفته بودیم سینما. این‌بار که وارد لابیِ سینما شدیمو جمعیت رو دیدم، با خودم فکر کردم ضدحال می‌شه و با این‌همه خانواده و بچه، لابد نمی‌شه درست فیلم دید؛ اما تجربه‌ی معرکه‌ای بود.

 

در شرایطِ پمپاژِ یأس و نفرت، جنگِ بی‌امانِ خصم، و عمل‌کردِ انتقادبرانگیزِ مدیرانِ کشور، من حالا با دخترکم در یه سالن سینما به فیلم‌دیدن نشستیمو هر چند دقیقه صدای خنده‌ی معصومانه‌ی قریب به صد کودک فضا رو پر می‌کنه.

 

در تاریک‌روشنِ سینما هر از گاهی به چهره‌ی دخترکم سیر نگاه می‌کنم که محوِ فیلمه و از سِحرِ سینما مسحور.

 

تجربه‌ی فیلم‌دیدن با بچه‌ها تجربه‌ی ناب و روح‌بخشی‌یه. اصن هم‌نشینی و هم‌بازی شدن با کودکان، نشاط‌آور و حیات‌بخشه.

 

اخیراً با دوستی که هر دو سخت درگیرِ کاریم و با مدیریت‌های بی‌عمل و بدعمل، چالشی مستمر و فرسوده‌کننده داریم، صحبت می‌کردم؛ که ای رفیق! بیش‌تر با بچه‌ت وقت بگذرون و بذار فطرتِ زلال‌شون این سرخورده‌گی‌های ناشی از سر و کله زدن با بی‌شعوریِ مسؤولین رو بشوره ببره…

 
 

مهدی پیچک؛ پیچک سر به هوا's bookshelf: read

جهان هولوگرافیک
did not like it
https://www.instagram.com/p/BjqO7apnIl-/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1b24p51z3g6jq
tagged: never
کابوس تهمت و جنایت
اگر به هر دلیلی خواستید کتابی از #چخوف بخوانید" بیخیال کتاب کابوس، تهمت و جنایت بشوید. برای درک داستان های این کتاب، آشنایی با سبک زندگی، فرهنگ و روابط کلیسای ارتدکس و اسقف ها در زمان روسیه ی تزاری واجب است." https://www.instagram.co...
tagged: never
خاطرات سفیر
liked it
کتاب «خاطرات سفیر» نوشتهٔ خانم نیلوفر شادمهری رو که خوندم، غرق در خاطرات جوونی‌ها‌م شدم. قریب به اتفاق مطالب‌شو توی هم‌اون وبلاگ‌شون خونده بودم. از پایان‌ش خوش‌م نیومد. زیادی غلیظ بود. نگارشِ متن‌شم گه‌گاه توی ذوق می‌زد. مدتی نیست که ق...
پستچی
it was ok
زرد. آبکی؛ ولی طعم‌دار.
قصه ها و تصاویر
really liked it
این ازجمله کادوهایی بود که برای تولد خواهرزاده‌م خریدم. http://www.30book.ir/Book/56900/مجموعه-قصه-های-سوته-یف-16جلدی%20نخستین نسخه‌ای که خریدم چاپ نشر نخستین بود. ساده و بامزه بود. مفاهیمی چون صبر، کمک، ایثار و فداکاری، هم‌کاری، قناعت و...

goodreads.com