“… به کجا نگاه میکنی؟ توی چه فکری هستی؟ خیره به جایی، دور دور، که به چشم نمیآید. ذهن هم در جایی همان حوالی پرسه میزند. باز سیر میکنی در گذشتهات…”
[هات، محمدعلی قاسمی، سورۀ مهر، ص139]
همچوناین:
از آن وصفها(۲۲): فلفل ِ استدلال!
از آن وصفها(۲۱): حماسهای که به چشمی گریان و چشمی خندان خوانده میشود
از آن وصفها(۲۰): پرسشی که در ذهن آنقدر چرخید تا اینکه روی زبان افتاد
از آن وصفها(۱۹): بنا بر خواستهای که به زبان نیامد
از آن وصفها(۱۸): لبهی موجخور ِ ساحل